رفاه چیست؟
در فصل بیستم این کتاب درباره عناصر موجود در فرآیند ایجاد رفاه بحث به میان آمده و تغییر ذهن یک ملت را به عنوان مهمترین عنصر آن برمی شمارد.
تعریف رفاه بسیار دشوار است و بسیاری از افراد در مورد رفاه وسعادت و تحقق آن دیدگاه های مختلفی ارائه می کنند. پس ابتدا باید ببینیم که رفاه چیست؟
رفاه ، توانایی یک فرد ، گروه یا ملت برای فراهم آوردن خوشبختی ، امنیت و تولید محصولات مناسب است که مردم را قادر می سازد بر اساس تعاریف خاص خودشان ، خوب زندگی کنند. رفاه کمک می کند تا جایی در دل و فکر مردم باز شود تا آنها بر اساس اولویت های مدنظرشان به یک زندگی سالم و معنوی دست یابند دیگر هر روزه نگران آنچه که برای حیاتشان الزامیست نباشند.
ما می توانیم رفاه را هم به عنوان یک جریان و هم به عنوان یک موجودی مد نظر قرار دهیم .
بسیاری از اقتصاددانان آن را جریان یک درآمد می دانند ، یعنی توانایی انسان برای خرید مجموعه ای از کالاها یا دستیابی به ارزشهای خلق شده توسط دیگران. ما از ایده ای گسترده درباره درآمد استفاده می نماییم که "قدرت خرید" نامیده می شود.
همچنین رفاه ، محیطی را فراهم می آورد که باعث گسترش بهره وری می گردد . بنابراین می توانیم رفاه را مجموعه ای از "داراییها" بدانیم.
تغییر مفهوم رفاه صرفاً به عنوان جریانی از درآمد سرانه ، ما را قادر می سازد که تصمیمات گسترده ای را برای سرمایه گذاری در یک محیط کاملاً مولد اتخاذ نماییم. آمارتیاسن می گوید : امتیاز این نگرش (موجودی) اینست که ایده بهتری از توانایی یک کشور جهت تولید محصولات در آینده را فراهم می سازد.
حال ببینیم چرا رفاه اهمیت دارد ؟ می دانیم که افراد سراسر جهان قدرت خرید کاملاً متفاوتی دارند و میزان توزیع ثروت در همه کشورها یکسان نیست. نویسنده در اینجا بحث فقر را مطرح می کند و می نویسد : اکثر قریب به اتفاق نوزادان متولد شده در جهان در فقر بدنیا می آیند. طول عمر ، سواد ، آب پاکیزه و مرگ و میر نوزادان با بهره وری و رفاه یک ملت ارتباط مستقیم دارند.
تحقیقات گسترده ای پیرامون رابطه میان درآمد بالا و شرایط مولد در قبال صبر و شکیبایی دیگران و حمایت از آزادی های مدنی ، درهای باز در مقابل خارجیان ، رابطه مثبت میان زیر دستان ، عزت نفس ، احساس صلاحیت فردی ، مشارکت در امور مالی و اجتماعی ، اعتماد میان افراد و رضایت از زندگی وجود دارد. رونالد اینگلهارت در این زمینه می نویسد که میزان بالای اعتماد به نفس با میزان بالای رفاه و سعادت ملی ارتباط مستقیمی دارد.
به راستی الگوی یک ملت برای ایجاد رفاه و سعادت چیست ؟ برای پی بردن به پاسخ این سؤال ابتدا باید عناصر فرآیند تغییر را مورد شناسایی قرار دهیم. در اینجا به 10 عنصر اصلی یک فرآیند تغییر اشاره شده است که عبارتند از : رمزگشایی راهبردهای فعلی , ایجاد حس اضطرار و فوریت ، درک انتخابهای راهبردی و اطلاع از آنها از طریق تجزیه و تحلیل ، ایجاد یک بینش قاطع ، ایجاد شبکه های جدید ارتباطی , تبادل بینش ، ایجاد ائتلافهای مولد ، گسترش موفقیتهای کوتاه مدت ، نهادینه ساختن تحولات ، ارزیابی و تأیید تغییرات.
فصل بیست و یکم کتاب مبحثی پیرامون فرهنگ و الگوهای ذهنی مطرح کرده است که برای ورود به بحث ، ابتدا تعریفی از این دو مقوله را ارائه می کنیم.
کیلفورد گیتس فرهنگ را شبکه ای از تار و پود معانی تعریف کرده است که افراد یک جامعه این تارها را به دور خود تنیده اند و در درون این شبکه زندگی می کنند. فرهنگ شاخصی مهم در توانایی یک کشور برای رفاه است ، زیرا عقاید افراد را درباره ریسک ، مزایا و فرصتها شکل می دهد.
الگوهای ذهنی ، مجموعه ای از فرضیات عمیقاً ریشه دار ، کلیات و حتی تصاویری هستند که بر چگونگی درک جهان و عمل کردن در آن تأثیر می گذارند. به عبارت دیگر ، اعتقاداتی بنیادی و اساسی هستند که بر رفتار و عملکرد مردم تأثیر می گذارند.
برخلاف فرهنگ که متغیری گسترده و کلان است ، الگوهای ذهنی متغیری کوچک هستند. فرهنگ منعکس کننده مجموعه الگوهای ذهنی افراد بوده و در واقع بر تمامی انواع الگوهای ذهنی فرد تأثیر می گذارد. میان الگوهای ذهنی و رفاه رابطه ای مهم وجود دارد.
در هر جامعه ای اقشاری وجود دارند که درباره رفاه و چگونگی ایجاد آن دیدگاههای متفاوتی دارند. درک این امر ، پایه و اساس ایجاد تغییرات است. می توان گفت که انبوهی از باورها و نگرشها وجود دارند که یا از نوآوری حمایت می کنند و شرایطی را برای رفاه فراهم می آورند ، یا کاملاً مخالف نوآوری هستند. مجموعه این عقاید یک الگوی ذهنی را تشکیل می دهند.
اقتصاد جهان در قرن بیست و یکم نمایانگر فرصتهای پیش بینی نشده برای ایجاد رفاه در کل جهان و در عین حال یک تهدید بالقوه در قبال قرنها آداب و سنن فرهنگی در تمامی نقاط جهان است. در اینجا این سؤال به ذهن می رسد که آیا افراد در کشورهای در حال توسعه مجبورند برای حضور بهتر در اقتصاد جهانی ، میراث فرهنگی خود را تغییر دهند ؟ و اینکه چگونه می توان تغییرات لازم را جهت خلق استانداردهای رو به بهبود زندگی در دنیای در حال توسعه تقویت کرد ؟
در جواب این سؤالات باید گفت که مردم استدلال های فکری را می پذیرند ، نیازشان به تغییر را درک می کنند و تعهد و پایبندی خود را به تغییر ابراز می دارند ، اما در نهایت به آنچه که رایجتر و آشناتر هستند متوسل می شوند. این گرایش در قبال تعهد به تغییر ، یک موضوع رایج فرهنگی نیست بلکه نشانگر چالشهای عمیق تری است که افرادی که خواهان ایجاد آینده ای متفاوت و سعادتمندتر هستند با آن مواجه اند.
تحقیقات انجام شده در مورد عملکرد اقتصادی در سراسر جهان نشان می دهد که کشورهای دارای بزرگترین منابع طبیعی به مراتب ضعیفتر از آنانی عمل می کنند که دارای چنین منابعی نیستند. علت آنست که در کشورهای دارای منابع طبیعی غنی ، این منابع کالاهای مصرفی تلقی می شوند و تولید کنندگان کنترل اندکی بر قیمت آنها دارند. بر همین اساس قیمت این منابع در سالهای اخیر کاهش چشم گیری یافته و در نتیجه ، بسیاری از کشورها حجم بالاتری از این مواد را صادر می کنند اما پول کمتری بدست می آورند.
در اقتصاد جهانی ، امروزه داشتن امتیاز رقابتی در منابع طبیعی ، تضمین کننده رفاه مادی نیست. همین موضوع در مورد کشورهایی که از امتیاز داشتن نیروی کار ارزان بهره مند هستند نیز صدق می کند. ثابت شده است که هر دوی آنها در ایجاد استانداردهای بالای زندگی ناتوان هستند.
عوامل بسیار دیگری وجود دارند که توانایی یک کشور را تعیین می کنند همانند محیط های پایدار برای اقتصاد کلان ، مؤسسات کارآمد دولتی ، زیرساختارهای کافی ، نیروی کار تحصیلکرده و کیفیت مراقبتهای بهداشتی. رفاه نیازمند آنست که تمامی این اصول بدرستی به کار گرفته شوند.
هدف اصلی در این کتاب کشف رابطه میان ارزشهای فرهنگی و پیشرفت انسانی است. ارزشهای فرهنگی در فرآیند پیشرفت انسان مهم هستند ، زیرا روش تفکر افراد در قبال پیشرفت را شکل می دهند. ارزشهای فرهنگی اهمیت ویژه ای دارند ، زیرا اصولی را شکل می دهند که فعالیتهای اقتصادی بر مبنای آنها سامان دهی می شود و بدون فعالیتهای اقتصادی هیچ پیشرفتی امکان پذیر نیست.
اکثر مردم بر این عقیده اند که رفاه چیز خوبی است. آنها همچنین می دانند که دستیابی به آن دشوار است. از دویست کشور جهان تنها تعداد معدودی می دانند که چگونه آن را برای اکثریت مردم خود فراهم آورند. اکنون زمان آن رسیده که پس از نیم قرن تمرکز بر توسعه اقتصادی ، از چارچوبهای صرفاً ضابطه مند ، توصیه های سلسله مراتبی ، درکی قوی از رفاه و شاخصهای عملکرد که تقریباً مبتنی بر مصالح ملی هستند ، استفاده کنیم.
ما باید بدانیم که چگونه مجموعه ای از دیدگاهها و نگرشها را ادغام کنیم ، چگونه در کشورهای در حال توسعه که ادغام دیدگاهها بسیار دشوار است تغییر ایجاد کنیم و چگونه به کشورها و مردمانشان کمک کنیم تا مسیر رفاه و سعادت را درست طی کنند.