خشونت در جامعه ایرانی در مورد وضعیت جامعه ایرانی تاکنون دعاوی و داوریهای متعددی صورت گرفته است. بسیاری از داوران مدعی بوده و هستند که جامعه ایرانی ساحتی انفعالی و حاشیهای دارد زیرا حوزه سیاست و مدیریت اصل و کانونی است. به این لحاظ هم بوده و هست که هر آنچه در این جامعه به وقوع میپیوندد، انفعالی و تابع تصمیم و اراده حوزه سیاست، حکومت و مدیریت است. جامعهای که بیاراده و بیاختیار است، نمیتواند از خود ظهوری داشته باشد. این نگاه بسیار فراگیر است و مدعیان بسیار دارد. فقط غربیها نیستند که این نوع مدعا را در مورد ایران و جامعه و فرهنگ ایرانی دارند. بسیاری از روشنفکران، سیاستمداران و مدیران در ایران هم این نوع نگاه را دارند و سعی در اشاعه آن دارند. اگر کمی به ادبیات تولیدشده به واسطه محققان و مدعیان فهم ایران مراجعه شود، این معنی به دست خواهد آمد. در مقابل عدهای هم معتقدند که جامعه ایرانی ساحتی مستقل دارد و در تعامل با حوزه سیاست، قدرت و مدیریت عمل میکند و بدین لحاظ این حوزهها را نیز تحت تاثیر قرار میدهد. این دوگانگی معنایی در مورد ایران جاری و ساری است. این دوگانگی از سطح نظر به عمل نیز آمده است. به این لحاظ هم هست که در وقوع حوادث نیک و مهم چون انقلاب، مشارکت سیاسی، جنبش اجتماعی، موفقیت در فوتبال و به دست آوردن افتخاری علمی و سیاسی بر طبل شجاعت، صلابت، خلاقیت، عقلانیت و احساس جامعه و فرهنگ ایرانی کوبیده و حتی اجازه کمترین نقد و اظهارنظری داده نمیشود. همه به یاد داریم که ساعاتی بعد از پیروزی تیم فوتبال ایران در جام جهانی در خیابانها، سایتها، روزنامهها و خانهها چه گذشت. بهگونهای عمل کردیم که گویی به مرکز عالم تبدیل شدهایم. همه اظهارنظر کردند و همه از شجاعت و صلابت فرهنگ و نظام مدیریتی ایرانی سخن گفتند، در حالی که در آن زمان هم بسیاری از امور تابع اتفاق و حادثه و در یک نگاه مثبت تابع یک خوشاقبالی بود تا متاثر از مدیریت و صلابت. اگر اینگونه بود چرا بعد از آن موفقیت همهاش شکست بوده و هست و احتمالا خواهد بود. در این میان عدهای منفعت بردند و امروز هم متاثر از شانسی که بر حسب اتفاق نصیبشان شده بود مدیر باشگاهی و مربی تیمی و نامدار شدهاند. ولی تاکنون نتوانستهاند کاری مثبت برای فوتبال کشور کنند. اگر این افراد نامدار بودند و شجاع چرا امروز نمیتوانند کاری مناسب برای فوتبال و جامعه انجام دهند. از طرف دیگر، جامعه ایرانی هم در اثر آن موفقیت شاد شد و به انتظار شادی هم به سرمیبرد.
شاید با نگاه و معنی فوق است که بتوان به بحث در مورد سوال «آیا جامعه دچار خشونت شده است یا خیر؟» پاسخ داد. جامعه ایرانی، جامعهای خشونتزده نیست. هر چند که در آن خشونت بسیار دیده شود. جامعه ایرانی، جامعهای کاملا دینی یا ضددینی نیست؛ همانطور که در آن دین محور است،گاهی بیدینی هم دیده میشود. جامعه ایرانی، جامعهای اخلاقی نیست هر چند که در همه سطوح در پی اخلاق است و به دفاع از مردان و زنان اخلاقی میپردازد و بر اساس معیارهای اخلاقی به نقد بیاخلاقیون اقدام میکند و... . در یک بیان بسیار ساده جامعه ایرانی هم، جامعه است و بر اساس فرهنگ و معنی عمل میکند و به این دلیل هم هست که در بعضی از شرایط و موقعیتها اخلاقی و در بعضی از شرایط و موقعیتها بیاخلاق است. اخلاقی بودن و بیاخلاق بودن آن به شرایط و موقعیتها بر میگردد، همانطور که خشونتگرا بودن و ضدخشونت بودن آن نیز معطوف به موقعیتهای متعدد است. یک روز ما شاهد کشته شدن زن و مرد جوانی در میدانی با حضور پلیس و مردم هستیم و در جایی دیگر شاهد اعتراض به خشونت و دفاع از اخلاق عمومی هستیم. این وضعیت دوگانه ضمن اینکه نشان از زنده بودن جامعه است، حکایت از امری میکند که ما در تحلیلهایمان فراموش کردهایم. این اصل و واقعیت را میتوان به گونه زیر بازگو کرد: در جامعه ایرانی اختلال بین محتوای و روش عمل به دلیل عدم آموزش و شفافیت حوزه عمومی و خصوصی به وقوع پیوسته است. اختلال بین انتظار و روشهای برآورده کردن آن، اختلال بین وجود اختلاف و دعوی با شیوههای بروز دعوی و پایان آن، اختلال بین مشاجره در خانه و مشاجره در خیابان، اختلال در معانی اختلاف و دعوا و تفاوت با شیوههای بروز اختلاف و دعوا. برای بیان دقیقتر این اختلال لازم است به یک مثال اشاره شود. در جامعهای که سنتی است مانند جامعه مدرن اختلاف بین مرد و زن، بین همسایهها، بین اصناف و... وجود دارد. اما به لحاظ فرهنگی گفته شده و آموزش داده شده که طرح اختلاف امری درونی است و ساماندهی آن میتواند - نه اینکه باید - بیرونی باشد. افراد در درون خانواده، گروه و صنف اجازه طرح اختلاف دارند و بس. مابقی امر، یعنی ساماندهی آن از حیطه اختیار آنها خارج است و بر عهده نظام اجتماعی و فرهنگی – سنتهای جاری- است. به این لحاظ هم هست که بعد از بروز اختلاف سروکله ریشسفیدها پیدا میشود. حکم را آنها میکنند و شیوههای اجرای مجازات و حتی نحوه مجازات را آنها معلوم میکنند. در حالی که در جامعه ایرانی در بعضی از شرایط تغییر صورت گرفته و به درهمریختگی طرح دعوا و اختلاف و شیوههای ساماندهی آنها ایجاد شده است. اگر به فرض طرح اختلاف درون گروهی بوده است، شیوههای ساماندهی آنها بیرونی بدون وجود نیرو و سازمان مدیریتکننده است و اختلاف و مشکل ایجادشده امکان ساماندهی مناسب سنتی یا مدنی نمییابد.
آنقدر سر اصحاب سنت و مدرنیت جامعه ایرانی به حاشیهها گرم است که درکی و شناختی از مشکلات جامعه نیافته و در نتیجه کسانی که منشأ اختلاف و دعوا و خشونت بودهاند، خود اقدام به ساماندهی خشونت میکنند. بهطور مثال عاشقی که در عشقش شکست خورده است، کسی را نمییابد که با او مشورت کند و راهحلی در مشکل ایجادشده برای خود و معشوقش بیابد در نتیجه خود به کشتن معشوق که از نظر او حل مساله است، اقدام میکند، یا اینکه کسی که احتمال خیانت از طرف همسر خود را شنیده است محلی و جایی برای رسیدگی به مشکل نمییابد، یا اینکه سازمان و نهاد موجود را مشروع برای این نوع دادخواهی نمیبیند در نتیجه خود اقدام بهرفع مشکل میکند که به قتل و کشتوکشتار میانجامد.
بر اساس مطالبی که بیان شد، میتوان چند اصل و گزاره را مطرح کرد: اول: جامعه ایرانی دارای حیات است و بیاراده نیست. به عبارت دیگر جامعه ایرانی امری و طبیعتی تابع از حوزه سیاست یا جهان خارج ندارد. دوم: جامعه ایرانی دچار گوناگونی شده است. این جامعه به نوعی دچار تمایزیافتگی اجتماعی شده است. سوم: در جامعه ایرانی به میزانی که تحول و اتفاق خوب و مناسب دیده میشود بر حجم و انواع کجرفتاریها و خشونتها افزوده شده است. چهارم: به دلیل شکلگیری نابسامانی معنایی و فرهنگی که خود به نابسامانی مدیریتی انجامیده است، اختلال و بههم ریختگی بین محتوای عمل و شیوهها و روشهای تحقق عمل بروز کرده است. پنجم: گروههای در معرض آسیب به دلیل بیاطلاعی که ریشه در عدم آموزش مناسب دارد یا به دلیل کاهش مشروعیت نهادی در ایران، ضمن اینکه خود طراح، عامل مشکل و خشونت هستند، خود را مجاز به انتخاب ابزار و شیوههای ساماندهی مشکل و خشونت دانسته که در نتیجه در بعضی از جاها بر حجم و شدت خشونت افزوده شده و در بعضی از جاها به دلیل گذشت صورتمساله خشونتطلبی پاک میشود. این است که در جامعه ایرانی هم خشونت و ضدیت با خشونت دیده میشود. یک روز و زمانی به دلیل شرایط خاصی در مطبوعات طبل ظهور خشونتزده میشود و روز دیگر طبل ظهور محبت و دوستی و انساندوستی. به نظر میآید به جای گوش دادن به طبلهای زده شده، بهتر است به مطالعه و طرح روندهای اجتماعی و فرهنگی ایران توجه کرد. این روندها را در دوره جدید بر اساس رابطهای که بین محتوای عمل اجتماعی و شیوهها و روشهای انتخابی برای ساماندهی مشکلات وجود دارد، میتوان طرح و بررسی کرد. از این منظر میتوان جهت و سطح و آینده خشونتطلبی یا انساندوستی در جامعه ایرانی را نشان داد.