زَردچوبه یا زَرچوبه
زَردچوبه یا زَرچوبه ( Turmeric ) با نام علمی Curcuma longa، نوعی گیاه و ادویه ای است که از آن گیاه تهیه می شود. زردچوبه از رده زنجبیل وارها (Zingiberidae)، راسته زنجبیل ها (Zingiberales)، تیره زنجبیلیان (Zingiberaceae)، جنس زردچوبه های ها (Curcuma) است.
پودر زردچوبه به رنگ زرد تیره است که یکی از پرکاربردترین ادویه جات به شمار می رود. رویشگاه اصلی این گیاه هند است و قسمت اصلی ادویه معروف کاری را که در بسیاری از غذاهای هندی به کار می رود، تشکیل می دهد.
زردچوبه گیاهی است علفی، پایا و دارای ریزوم هایی که از آن ساقه ی هوایی به ارتفاع یک تا یک و نیم متر خارج می شود. برگ های این گیاه در قاعده ی ساقه، تقریباً غلاف دارد و در بالای ساقه، بدون غلاف هستند. ساقه ی گل دار از بین برگ ها خارج شده و به رنگ سبز مایل به زرد یا زرد است. قسمت مورد استفاده، ریزوم ها است که کشت کاران پس از کندن و بیرون آوردن آن از زمین، ریشه های فرعی را جدا کرده و پس از شست و شو، در آفتاب، خشک می کنند؛ سپس به مصرف می رسانند. زردچوبه در ایران نمی روید و جزء اقلام وارداتی است.
زردچوبه طعمی تلخ و تند دارد و از اجزای اصلی پودرهای کاری و برخی از انواع خردل است. پودر و اولئورزین زردچوبه در صنعت آشپزی به عنوان طعم دهنده ی غذا، بسیار استفاده می شود. زردچوبه در طب آسیایی، از گذشته های دور کاربرد داشته است. در طب چینی، برای درمان مشکلات متفاوتی نظیر بواسیر و نفخ، به کار می رفته، هم چنین به شکل ضماد و پماد به عنوان مسکن و برای درمان عفونت های قارچی نظیر کچلی، به طور موضعی کاربرد داشته است. از زردچوبه برای کنترل زردی و هپاتیت، و از روغن آن نیز گاهی در عطر سازی استفاده می شود.
خواص زردچوبه
• مهم ترین خاصیت زردچوبه، خاصیت صفرا آوری آن است. از دیگر خواص آن اثرات ضد التهاب، ضد سموم بعضی مارها، ضد سموم کبدی، ضد باکتری، ضد سرطان، ضد نفخ و مقوی معده هستند.
شرح بعضی خواص مهم آن عبارتند از:
• خاصیت ضد اکسیدان دارد. این خاصیت مربوط به هر دو دسته مواد محلول در آب و چربی آن است. این خاصیت زردچوبه قوی تر از ویتامین E است.
• خاصیت ضد سرطان دارد. این خاصیت را مربوط به اثرات ضد اکسیدان مستقیم یا از طریق خنثی کردن رادیکال های آزاد و یا خنثی کردن بعضی از مواد موثر کارسینوژن می دانند که در آزمایشات داخل و خارج از بدن به اثبات رسیده است.
• خاصیت ضد ورم دارد. خاصیت ضد ورم زردچوبه مشابه اثر کورتیزون یا فنیل بوتازون است.
• زردچوبه برای بیماری قلبی و عروقی مفید است. زردچوبه دارای خاصیت کاهش کلسترول و جلوگیری از چسبندگی پلاکت ها است.
• زردچوبه برای کبد مفید است. از نظر محافظتی اثراتی شبیه به گلی سریزین یا سیلی مارین را ایجاد می کند.
• زردچوبه دارای اثر ضد نفخ و ازدیاد آنزیم های روده و معده است. مقدار زیاد آن ممکن است باعث زخم شود؛ ولی مقدار کم آن باعث افزایش ترشحات معده شده و از زخم حاصل از استرس، الکل و ایندومتاسین جلوگیری می کند.
• زردچوبه دارای ویژگی ضد میکروب است. اسانس زردچوبه دارای خاصیت ضد میکروبی به روی بسیاری از میکروارگانیسم ها از جمله استافیلوکوک، استرپتوکوک، کلستریدیوم، سارسینا، کورینه باکتریوم و خاصیت ضد قارچی است.
خواص طالبی
طالبی یکی از پرطرفدارترین میوه های فصل تابستان حتی در آن سوی دنیاست و به خاطر عطر و طعم دلپذیرش بسیارمحبوب است. نام انگلیسی آنCantaloupe است که از نام یک دهکده در ایتالیا به نامCantalup گرفته شده که در این محل طالبی برای اول بار در سال 1700 میلادی کاشت شده است.
طالبی متعلق به خانواده خیار و کدو است. گرمک و طالبی، شبیه خربزه هستند و از جهت غذا و پزشکی شباهت زیادی به خربزه دارند با این تفاوت که پیش از خربزه می رسند و لطیف تر هستند و هضم آنها آسان تر است. طالبی و گرمک از میوه های پرآب فصل تابستان است. طالبی شیرین و خوشبوتر از گرمک است. قسمت های مورد استفاده طالبی و گرمک عبارتند از:میوه و تخم میوه.
فواید تغذیه ای طالبی
طالبی یکی از بهترین منابع ویتامینA است و مملو از بتا کاروتن است که در بدن تبدیل به ویتامینA می شود. در یک فنجان آب طالبی فقط 56 کالری انرژی وجود دارد ولی 129% نیاز روزانه ما به ویتامینA را تامین می کند که تاثیر آن در بهبود بینایی و پوست بدن بر همه واضح است.
خواص درمانی گرمک و طالبی
1- طالبی میوه ای اشتها آور است.
2- طالبی، ادرارآور، نرم کننده (ملیّن) و موجب طراوت و شادابی پوست بدن است.
3- خوردن طالبی، بعد از غذا برای درمان کم خونی مفید است.
4- مصرف طالبی برای کسانی که سل ریوی دارند و یا مبتلا به یبوست و بواسیر هستند، مفید است.
5- گرمک سرشار از ویتامین هایa وc و سلولز است.
6- گرمک ملّین است؛ مخصوصاً برای کسانی که از یبوست می نالند مفید است.
7- گرمک و طالبی، تشنگی را در تابستان تسکین می دهد.
8- گوشت طالبی برای تسکین سوختگی های سطحی و یا درمان ورم پوست موثر است.
9- آب طالبی برای نرم نمودن پوست مفید است.
خواص انارورب انار
خواص انارو رب انار
در کل، انار سرشار از ترکیباتی به نام «پلیفنول»ها است که باعث پایین آمدن کلسترول بد خون یعنی LDL شده و اجازه نمیدهد صفحات چربی در عروق تولید شوند. فراموش نکنید که انار، مواد مغذی بسیاری دارد؛
یعنی در هر 100 گرم از این میوه 240 میلیگرم پتاسیم، 3 گرم فیبر، 13 میلیگرم ویتامین c، 80 درصد آب و 50 کیلوکالری انرژی یافت میشود. در ضمن، مقداری آهن دارد ولی به عنوان منبع آهن نمیتوان روی آن حساب کرد.
میزان قندش نیز به حدی است که باعث منع مصرف بیماران دیابتی نمیشود.
درباره پلیفنولها باید بگوییم که آنها ترکیباتی هستند که در اکثر میوهها و سبزیها به خصوص شاتوت و انگور قرمز وجود دارند و البته در انار بیشتر به چشم میخورند.
در ضمن، اسید آلارژیک یکی از مهمترین ترکیباتی است که در میوههای دیگر کمتر دیده شده اما ویژگی انار و رب آن مربوط به وجود همین اسید است.
بعضیها نسبت به خوردن این میوه و رب آن در طعمهای مختلف حساسیت نشان میدهند ولی بهتر است بدانید که معده خود اسیدکلریدریک ترشح میکند. افراد معدودی هستند که با مصرف انار ترش یا رب انار ترش، معدهشان دچار مشکل میشود زیرا ترشحات معده هر فرد نسبت به ترشی یک نوع عکسالعمل نشان میدهد.
اسید معده فرآیند هضم غذا را به عهده دارد حال مصرف میوههای ترش زمانی مانع هضم غذا میشوند که فرد خود این علت را درک کند، یعنی مصرف رب انار ترش یا ملس یا شیرین بسته به ذایقه و تحمل معده هر فرد می تواند پیامدهای مختلفی داشته باشد و این موضوع به خوب و یا بد بودن رب انار بر نمیگردد.
در حقیقت، انار خواص فراوانی داشته و طبیعتا رب حاصل از آن نیز بدون فایده نخواهد بود زیرا حدود 100 سال است که دنیا به خواص انار و مصارف درمانی آن پی برده است.
یادتان باشد که وقتی رب این میوه تهیه میشود، پلیفنول و اسیدآلارژیک آن در اثر حرارت از بین نمیرود و تنها ویتامین c آن کاهش پیدا خواهد کرد پس رب انار نیز ارزش غذایی بسیار دارد؛ البته اگر از انار مرغوب و طی فرآیند بهداشتی تهیه شده باشد
*در زیر چند خاصیت منحصر به فرد این میوه بهشتی و مفید را بر می شماریم:
?- انار غنی از آنتی اکسیدانهای قوی پلی فنولیک(POLYPHENOL)، تانن(TANNINS)،(PUNICALAGINS) و(ANTHOCYANINS) می باشد.
?- الاژیک اسید ELLAGIC ACID موجود در اناراز بروز سرطان جلوگیری کرده و رشد تومورهای سرطانی را کند می سازد.
? - انار برای سلامتی قلب و عروق، جلوگیری از تصلب شریانها و سکته ها، جلوگیری از پیری زودرس و آلزامیر و پیشگیری از سرطانها بویژه سرطان پروستات مفید است.
? -آب انار خاصیت میکروب کشی و ضذ عفونی کنندگی دارد.
? - یک انار معمولی ?? درصد نیاز روزانه بدن به ویتامین C را تامین می کند. همچنین انار منبع خوبی از اسید فولیک، پتاسیم و آهن می باشد.
?- کاهش فشار سیستولیک خون و کلسترول بد نیز از دیگر خواص انار می باشد.
? - آنتی اکسیدان های موجود در انار ? برابر میزان آنتی اکسیدانهای موجود در چای سبز و شراب قرمز است.
?- انار تشکیل پلاک عروق را تا ?? درصد کاهش میدهد.انار میزان نیتریک اکساید بدن را نیز افزایش می دهد.
?- انار خون ساز و تصفیه کننده خون است.
??- انارعطش را برطرف کرده و خنک کننده است.
??- انار برای درمان اسهال،آرتریت،زردی و بواسیر مفید است.
??- انار اشتها آور است.
??- انار در درمان کم خونی و افزایش انرژی بدن موثر و مفید است.
??- انار تقویت کننده کبد و کلیه ها می باشد.
*خواص دیگر انار:
?. دم کرده پوست انار گلودرد را تسکین می دهد.
?. انار برای التهاب معده مفید است.
?. انار قابض است بویژه پوست ریشه درخت و پوست میوه آن.
?. جوشانده پوست ریشه درخت انار کرم معده را نابود می سازد.
?. انار ادرار آور است.
?. برای درمان اسهال ?? گرم پوست انار را با ? گرم دارچین در یک لیوان آب بجوشانید و بصورت خنک میل کنید.
?. برای رفع گرفتگی صدا ?? گرم پوست انار را به همراه ? گرم زاج سفید جوشانده و غرغره کنید.
?. برای رفع دل درد روی دانه های انار نمک و فلفل زده وآن را میل کنید.
?. برای رفع تب یک لیوان آب انار را به همراه اندکی زعفران میل کنید.
??. پوست انار را در زیر نور آفتاب خشک کرده و تبدیل به پودر کنید. سپس آن را با اندکی فلفل سیاه و نمک مخلوط کرده و همراه با خمیر دندان، دندانها را مسواک بزنید. این مخلوط باعث سفید و درخشان شدن دندانها شده و برای سلامتی لثه ها نیز مفید است.
??. جوشانده پوست انار برای گلودرد و التهاب گلو مفید بوده و همچنین خاصیت ضد کرم نیز دارد.
??. دانه انار برای حل کردن سنگ کلیه و مثانه مفید است.
کیوی
کیوی
تاریخچه کیوی : کیوی نیز که چند دهه ای است وارد ایران شده است و سطح زیر کشت مناسبی از باغهای استان مازندران را به خود اختصاص داده است، از جمله میوههایی است که از لحاظ تغذیه ای و خواص درمانی دارای ارزش بالایی است، نام علمی این میوه Actinidia deliciosa است که بومی مناطق شرقی و شمال شرقی کشور چین است و نام محلی آن ینگتااو (Yang Tao) است. این میوه در اوایل قرن بیستم به نیوزلند وارد شد و بهتدریج در این منطقه از جهان مورد کشت قرار گرفت. در سال ???? نام این میوه در نیوزلند به گوس بری چینی (Chinese Gooseberry) تغییر یافت. در سال ???? این میوه به ایالت متحده آمریکا وارد شد و نام کیوی، برگرفته از نام یک برنده بومی نیوزلند به این اتلاق شد. در حال حاضر این میوه در کشورهایی چون ایتالیا، نیوزلند، شیلی، فرانسه، ژاپن و ایالت متحده آمریکا در سطح وسیع کشت میشود.
کیوی ( Kiwi )
خواص کیوی : استرس، مواد مضر و کمبود خواب، روی بدن انسان اثر می گذارد. هر کس که می خواهد به این وضع گرفتار نشود، باید در روز 4 عدد کیوی بخورد. مطالعات دانشمندان ایتالیایی نشان داده است که دیابتی هایی که مرتب مقدار زیادی ویتامینC دریافت می کنند، میزان کلسترول و انسولین پایینی دارند. کیوی برای تامین ویتامین ث منبع خوبی است.این میوه به لحاظ داشتن ریز مغذیهای مختلف از ارزش غذایی بسیار بالایی برخوردار است. به طوری که هر سهم از این میوه قادر است ?? درصد نیاز روزانه به ویتامین C را تأمین کند.کاهش قدرت ماهیچهای و قدرت بینایی نیز در سالمندانی که از این میوه بهطور مداوم استفاده میکنند کمتر دیده میشود. این میوه به دلیل خاصیت کاهندگی که بر سطح تری گلیسیرید دارد، از غلظت خون میکاهد و از تنگ شدن عروق و نهایتاً بروز انواع سکتهها جلوگیری می کند. کیوی مانند قرص آسپیرین موجب رقیق شدن خون شده، از ایجاد پلاک در خون جلوگیری می کند . آسپیرین از داروهایی است که به رغم عوارض جانبی آن همواره باید از سوی افراد مبتلا و حتی مستعد به مصرف برسد و عوارضی نظیر التهاب، زخم و حتی خونریزی روده را ایجاد میکند، در حالی که مصرف روزانه دو عدد کیوی میتواند همان اثر را داشته باشد. بر خلاف آسپیرین این میوه دارای ترکیباتی نظیر ویتامین C ،E ، پلی فنولها، پتاسیم، مس و منیزیم است که همه آنها در حفظ سلامت قلب و عروق ضروری به نظر می رسند. در مطالعهای که در سال 2004 روی تعدادی داوطلب به انجام رسید، دیده شد که در این افراد با مصرف روزانه 2 تا 3 عدد کیوی در مدت 28 روز، به میزان 18 درصد از میزان عوامل ایجاد کننده بیماریهای قلبی و 15 درصد از سطح تری گلیسیرید کاسته شده است. از این رو متخصصان علم تغذیه این میوه را به بیماران قلبی توصیه میکنند و آن را برای پیشگیری از بروز بیماریهای قلبی مهم می دانند.
خواص دارویی کیوی و مضرات آن
بهترین روش ذخیره و نگهداری : هنگام خرید این میوه نمونهای از آن را در میان انگشتان خود قرار دهید و درصورتی که بر اثر فشار جزیی، نرمی زیر دستان خود احساس کردید از خریدن آن صرفنظر کنید. این میوه را میتوانید در دمای اتاق نگهداری کرده، آنرا به مدت چند روز ذخیره کنید. هرگز این میوه را کنار سیب، گلابی و سیب زمینی قرار ندهید، زیرا از این میوهها گازی متصاعد میشود که موجب رسیدن بیش از اندازه این میوه میشود. به علاوه، توصیه میشود هیچگاه کیوی بسیار نرم یا لک دار نخرید؛ اما در صورتی که میوه شما نارس است می توانید آن را در کاغذ همراه میوههایی نظیر سیب، گلابی یا موز قرار دهید تا فرآیند رسیدن تسریع شود. هرگز به اندازه میوه توجه نداشته باشید، زیرا در میزان مواد مغذی موجود در آن تأثیری ندارد. تصور نکنید میوه درشتتر دارای مقدار بیشتری ماده مغذی است و ارزش تغذیه ای بیشتری دارد.
کیوی را بیشتر بشناسیم!
هشدار : این میوه از میوههایی محسوب میشود که دارای اگزالات هستند. اگزالات ترکیبی است که وقتی وارد بدن میشود ، در مایعات بدن باقی میماند و موجب بروز عارضه در اعضایی نظیر کلیهها و کیسه صفرا می شود. به این منظور این میوه برای افرادی که مستعد سنگ کلیه و سنگ کیسه صفرا هستند باید با احتیاط میل شود. به علاوه، اگزالات موجود در این میوه، مانع جذب کلسیم میشود. به این دلیل نباید حداقل 2 تا 3 ساعت قبل و بعد از مصرف لبنیات و حتی قرصهای کلسیم این میوه را تناول کرد تا مانع جذب این ماده مغذی نشود.
[ ??/??/?? ] [ 19 ] [ احمد ] نظر بدهید
بیست بیماریهائی که با سبزیها و میوهها درمان میشوند
بیست بیماریهائی که با سبزیها و میوهها درمان میشوند
کم خونی : هویج ، اسفناج ، جعفری ، انگور
درد مفاصل : هویج، تره فرنگی، گوجه فرنگی، موز، لیمو، توتفرنگی، گلابی، سیب، انگور
آسم: هویج، پیاز، جعفری، توت فرنگی، آویشن
سوختگی: اسفناج، کاهو، پیاز، بادام، به، انجیر، خربزه، هویج و هلو
تصلب شرائین: توت فرنگی، آلو، پیاز، سیر، آرتیشو، گیلاس
جوش صورت: کاهو، شلغم، گوجه فرنگی، هویج، پیاز
برای پیشگیری از سرطان: اسفناج، جعفری، توت فرنگی
پیشگیری از خاکستر شدن موها: انگور
ضعف قلب: کاهو، کرفس، پیاز، آرتیشو
قولنج کلیه: باقالا، تره فرنگی، بادام، گیلاس
احتقان خون: پیاز، ترب
یبوست: اسفناج، کاهو، هویج، تره فرنگی، گوجه فرنگی، انجیر، توت فرنگی، انگور، زیتون، پرتقال، هلو، سیب، آلو، پیاز
دوران نقاهت: کرفس، اسفناج، زردآلو، شاه توت، انجیر، گردو،پرتقال
سیاه سرفه: تره فرنگی، ترب، انجیر، سیب، سیر
دردپا و دست: آویشن
رفع کندی رشد: اسفناج، جعفری، پیاز، هویج، کلم
ورم مثانه: تره فرنگی
دیابت: توت فرنگی، گردو، آرتیشو، سیب زمینی
اسهال : هویج، اسفناج، پیاز، سیب زمینی، توت فرنگی، گردو، انگور، به
سوء هضم : رازیانه، کاهو، عدس، پیاز، بادام، لیمو ترش، به، انگور، پرتقال، گلابی، سیر، چغندر، کرفس
چاقی : لیمو ترش، شلغم، هویج، کلم، سیب زمینی، پرتقال، سیب، انگور
مسمومیت : زیتون
بچه های ضعیف : گوجه فرنگی، موز، بادام، به، انجیر، گردو، آویشن
ورم سرما زدگی : شلغم، سیب زمینی، پیاز، لیمو ترش، به، گردو
ورم لوزتین : تره فرنگی، آویشن
عفونت معده : تره فرنگی، تره فرنگی، آویشن، بادام، به، انجیر، توت فرنگی، انگور، پرتقال، هلو، کرفس، ترخون
تب : خیار، جعفری، آویشن، بادام، توت، پرتقال، کرفس، سیر، گیلاس
اختلالات کبدی : هویج، کاهو، جعفری، پیاز، گوجه فرنگی، لیموترش، توت فرنگی، زیتون، پ ادامه مطلب ...
ستاد یحیی ذکاء
تلخیصی از سخنرانی استاد یحیی ذکاء تبریزی پیرامون «چگونگی راه یافتن زبان ترکی به آذربایجان»
سخنرانی امروز بنده در مورد تاریخ ورود زبان ترکی و ترکها به آذربایجان است که یک مسئله حساس و بحث برانگیزی است و درباره اش خیلی صحبتهای متعدد شده است و هنوز به جایی نرسیده است چون نظریات مختلفی در موردش اظهار می شود. ولی آنچه تاریخ ما را راهنمایی می کند مطالبی است که اینجا به حضورتان عرض خواهم کرد. در هر صورت بحث و گفتگو درباره تاریخ و تحولات زبان مردم آذربایجان نیاز به تالیف کتابی ??? یا ??? صفحه ای دارد و سخن گفتن از آن از حوصله یک یا حتی چند جلسه سخنرانی بیرون است. بدین جهت ما در طرح موضوع این جلسه که سخن درباره چگونگی ورود زبان ترکی به آذربایجان است به طور اختصار اشاره ای می کنیم و تاریخچه نژاد و زبان مردم این سرزمین را می گوییم و می گذریم.
مردم آریایی نژادی که از ایران ویچ به حرکت درآمده و دسته دسته و گروه گروه مهاجرت کرده و به تدریج به ایران زمین در آمدند خود به چند تیره بزرگ به نام ماد پارس، پارت و سکایی تقسیم می شدند. هریک از این تیره ها پس از مهاجرت های متوالی و تدریجی خویش برای همیشه در این سرزمین ساکن شده اند. مادها سمت غرب و شمال غربی را برگزیدند و نام خود را بر روی آن سرزمین نهادند و کشورشان را ماد یا ماذ یا به قول یونانی مدیا خواندند. پارتها در سوی شرق و شمال شرقی را برگزیدند و آنجا را به نام خود پارت یا به قول یونانیان پارتیا گفتند. سکاها در جاهای گوناگون از جمله کرانه شمالی و شمال غربی دریای خزر و قفقاز و سیستان پراکنده شدند و بلاخره نام خود را بر این سرزمین نهادند و آنجا را سگستان سجستان و سیستان نامیدند که بالاخره تبدیل شد به سیستان. پارسیان نیز در مهاجرت خود نخست در غرب و جنوب دریاچه شاهی یا ارومیه جایگزین شدند و سپس در حدود اوایل هزاره اول پیش از میلاد در پارسوماش یعنی حدود کوه های فرعی سلسله جبال بختیاری در مشرق شوشتر و پیرامون مسجد سلیمان فرمانروایی کوچک هخامنشیان را که تابع دولت ماد بود بنیاد نهادند و کم کم در خوزستان یا سغدیان و فارس که پرسیا می گفتند و کرمان پراکنده شدند و سپس شاهنشاهی بزرگی را تاسیس کردند. سرزمینی که در این آب و خاک جدید به تصرف مادها درآمد شامل نواحی همدان، کرمانشاه، قزوین، اصفهان، ری و آذربایگان بود که آن را ماد خرد می گفتند. مادها با آن کارهای بزرگ و تاریخی از برانداختن پادشاهی مقتدر آشور و تصرف نینوا و پیش رفتن تا سوریا و آسیای کوچک در جهان شهرت یافتند و آوازه ای پیدا کردند تا آنجا که حتی بعد از انقراض دولت آنها هنوز داریوش بزرگ را در تورات داریوش مادی نامیده است. پس بدین سان ملاحظه می شود که آذربایگان از آغاز تاریخش از رهگذر مردم و زبان، حال بسی روشنی دارد و هیچ جای کشاکش و گفتگو درباره آنان نیست و این از مسلمات است که در آغاز تاریخ که کمابیش ? هزار سال بیشتر بوده مادها در آذربایگان و آن پیرامونها نشیمن داشته اند.کسانی که با تاریخ آشنا هستند نیک می دانند که تا ???? سال پیش ترکان از این سرزمینها بسیار دور بودند و در آسیای صغیر می زیستند و این سخن بسیار بیهوده و عامیانه است که کسانی عنوان می کنند که آذربایگان از نخست سرزمین ترکان بوده است.( برای آگاهی از این حقیقت تاریخی که موطن و مسقط الرأس ترکان در ترکستان شرقی است و آنان در هزاره اخیر رو به غرب گذاشته ودرسایرنواحی ازجمله ایران پراکنده شدند به این اثر که مجموعه چند سخنرانی ولادیمیر بارتولد ترکشناس مشهور دردانشگاه استانبول است می توان مراجعه کرد: بارتولد، واسیلی ولادیمیر ؛تاریخ ترک های آسیای مرکزی، ترجمه غفارحسینی،انتشارات توس، تهران 1376. نشریه وطن یولی) این وضع آذربایگان در آغاز تاریخ و زمان مادان است. پس از آن به زمان هخامنشیان و اسکندر و سلوکیان و اشکانیان و ساسانیان می رسیم و حال مردم این سرزمین را از دیده می گذرانیم. در هیچ یک از این دوره ها پیشامدی که دیگر شدن وضع مردم یا تغیر زبان آنها را دربرداشته باشد نمی یابیم. در زمان آلکساندر مقدونی پیشامدی در آذربایگان یا بهتر بگوییم ماد خرد(khord) رخ داد که نشان نیکی از زبان مردم این سرزمین است و آن نام خود آذربایگان است. چنانکه گفته شد اینجا را ماد خرد می نامیدند ولی در یورش مقدونی ها به ایران زمین در ماد خرد آتورپات نامی از بومیان و آنها را از تهاجم بیگانگان محفوظ داشته است و فرمانروایی کوچکی بنیان نهاد که تا صد سال در خاندان او باقی ماند و سنگر ایرانیت گردید و بدین سبب این سرزمین به نام او و خاندانش آتورپاتکان نامیده شد یعنی جایگاه آتورپات و همان واژه است که کم کم آذربایگان یا آذربایجان گردید. در زمان اشکانیان کم کم ترکها از جانب شمال شرقی ایران زمین و مرزهای خراسان بزرگ به مرزهای ایران نزدیک شدند ولی با نیرومندی که اشکانیان داشتند نتوانستند به درون ایران در آیند و ما در تاریخ از چنین واقعه ای آگاهی نداریم.
در زمان ساسانیان شاید شاخه هایی از ترکها یا خزرها از راه شمال یعنی از دربند و قفقاز با ایران همسایگی پیدا کردند ولی هیچ نشانی از درآمد آنان به آذربایگان در دست نیست. احتمال این هست که در تاریخ دسته های کوچکی از آنان را پیدا کنیم که شاهان ساسانی مثل انوشیروان در جنگ اسیر یا اجیر کرده است و در اینجا و آنجا نشیمن داده باشند ولی این گونه دسته ها بزودی با مردم بومی درآمیخته و از میان می روند و نشانی از خود باقی نمی گذارند.چنانکه تازیان نیز که عده شان هم خیلی بیشتر از آنها بود بکلی از بین رفته و اکنون عرب در ایران به آن صورت نداریم.پس از اسلام تاریخ آذربایگان از دید نژاد و مردم و زبان آن بسیار روشنتر است و نوشته های تاریخ نویسان و جغرافی نگاران عرب صدر اسلام که در دست است نژاد و زبان مردم آذربایگان را جداگانه یاد کرده و آنها را آذری یا الاذریه یا اذریه نامیده اند. ابن مقفع به نقل ابن ندیم و حمزه اصفهانی به نقل از یاقوت و خوارزمی به زبان مردم آذربایگان بدون ذکر نام اشاره کردند و نیز واژه هایی از زبان مردم آذربایگان را در کتاب خود آورده اند. پس از اینها یعقوبی در ??? قمری در کتابش آذریه را به عنوان صفت در مورد مردم آذربایگان به کار برده سپس مسعودی که در ??? قمری از تبریز دیدار کرده زبانهای ایرانی و پهلوی دری و آذری را ذکر کرده است که به نظر او ظاهرا مهمترین زبانها و گویش های ایرانی بودند.پس از حمزه اصفهانی که زبان مردم آذربایجان را پهلوی می نامد ابواسحاق ابراهیم استخری است که در ”مسالک و الممالک“ در نیمه اول سده چهارم هجری صریحاً زبان مردم آذربایگان را ایرانی و الفارسیه ذکر می کند. مولف بعدی ابوالقاسم محمد ابن حوقل درگذشت بعد از ??? همان مطلب استخری را بیان می کند. پس از او ابو عبدالله مقدسی در سده چهارم هجری از زبان مردم آذربایجان سخن گفته و می نویسد که زبانشان خوب نیست اما فارسی آنها مفهوم است و در جای دیگر می گوید زبان مردم آذربایگان بعضی دری است و بعضی پیچیده است. داستانی که سمعانی درباره ابوذکریا خطیب تبریزی در ??? و استادش ابوالعلای معری آورده است موید رواج زبان آذری در آذربایجان در سده پنجم و ششم است. حمدالله مستوفی در ”نزهت القلوب“ تالیف ??? زبان زنجان و مراغه را پهلوی ذکر می کند و عبارتی از زبان مردم تبریز نقل می کند که یک عبارت ایرانی است. تا سده پنجم در همه کتابهایی که از زبان آذربایجان ذکر شده به جز بلاذری که یک کلمه از زبان به عنوان نمونه نقل کرده است و آن خان(به معنی کاروانسرا) است متاسفانه دیگران نمونه ای به دست نداده اند. بنده اینجا تمام مواردی را که در کتابها و اشعار و غزلها و قصیده ها و رباعیها نمونه هایی از زبان آذری مختلف داده شده آورده بودم که برای اینکه سخنرانیم خیلی طولانی نشود آنها را اینجا حذف می کنم ولی در متن سخنرانی اگر چاپ شد خواهد آمد.
پس از یورش امیر تیمور به ایران و نفوذ و تسلط سلسله ترکان قراقوینلو از ??? تا ??? و آق قوینلو از ??? تا ??? زبان آذری سخت ترین آسیبها را دید و در برابر زبان ترکی اقوام ترک و تاتار یا غوزها و اغوزها(oghozha ) و اوشارها که افشارها باشند که در پیرامون شهرهای آذربایگان مستقر شده بودند به مرور عقب نشینی می کرد و رو به فراموشی می گذاشت. و این وضع در دوره صفویان که با ورود ترکمانهای مهاجر قزلباش و چیرگی و انبوهی آنها که شیعه بودند یعنی در واقع علی اللهی بودند و از خاندان صفوی هواخواهی می نمودند و بیشتر کارهای دولتی و لشکری به دست آنان و به زبان آنان انجام می گرفت شدت یافت و مردم شهرها یا تاجیکان از ترس جان مجبور شدند زبان ترکی را فراگیرند و محاورات خود را با این زبان انجام دهند. مدتها این دو زبان ادامه یافت تا رفته رفته آذری جای خود را به زبان اقوام مسلط داد و ازحدود سده ?? و ?? ترکی در تمام شهرهای آذربایگان رواج یافت و آذری به اسم زبان تاتی در تعدادی از روستاهای دوردست و کوهپایه های صعب العبور و دره هایی که پای ترکان بدان جا نرسیده تکلم می شود.
به هرحال این مطالب اشاره مختصری است به سیر تاریخی زبان مردم آذربایگان بود که نشان دمی دهد تا سده یازدهم هجری هنوز بیشتر مردم آذربایگان به ویژه تبریز به آذری سخن می گفتند و اینک بیش از ??? سال نیست که زبان ترکی در این خطه رواج یافته است.اما مسئله ای که اغلب در این مورد مطرح است و خلط مبحث های زیادی به عمل می آید چگونگی ورود ترکان و زبان ترکی به آذربایگان است. از بررسی های دقیق تاریخی چنین به دست می آید ورود ترکان یا مختصر بگوییم اغوزان و سلجوقیان به آذربایگان در سده پنجم هجری صورت گرفته و پیش از آن هیچ نشانی از ترکان و زبان ترکی در این سرزمین مشهود نبوده است. زکی ولید که خود از معتصبان[ترک] شمره می شود صراحتا می نویسد که در آن زمان به استثنای اراضی معدودی از شرق ایران هیچ ناحیه ای که ترکان در آن به طور دسته جمعی سکنا گزینند وجود نداشته است. زیرا آنچه هم که از خزرها و ترکان غوز از حوالی شمال قفقاز به آذربایگان داخل شده بودند در هرحال می توانند تنها گروه های ??? نفری کم اهمیتی از اهالی بوده باشد اما ورود غوزها یا ترکمانان به ایران به ویژه آذربایگان از حادثه های مهم تاریخی است و این حادثه نه تنها از نظر تاریخی آذربایگان بلکه از نظر تاریخ همه ایران بسیار مهم است چه در مهمترین دوره مهاجرت ترکان به ایران که با آمدن سلجوقیان آغاز می شود این طائفه غوزها پیشاهنگان آنان بودند و ?? سال کمابیش پیش از طغرل بیگ و برادرانش از جیحون بگذرند اینان در ایران پراکنده شده بودند و تا آنجاکه می دانیم نخستین ترکانی بودند که بدین سوی خراسان رسیدند و پیش از اینان اگر ایل هایی از ترکان در ایران بودند در آن سوی جیحون و در خراسان و خوارزم بودند. این طایفه نیز از غوزها یا ترکمانان سلجوقی بودند ولی چون هنگامی که عده ای از آنان به نواحی همدان و آذربایجان آمدند عراقی(منظور عراق عجم است. نشریه وطن یولی) نامیده می شدند و ابن اثیر هم آنها را بدین نام می خواند ما نیز اینها را بدین نام می خوانیم تا از دیگر غوزهای سلجوقی که به همراه طغرل و برادرانش از جیحون گذشتند باز شناخته شوند.دسته هایی از اینان در عراق و آذربایگان و ارمنستان و دیار بکر پراکنده می شوند و داستانشان در این سرزمین ها بسیار شگفت آور است زیرا آنها که یک مشت مردم بیگانه بودند و پیشوای توانا و کاردانی برای خود نداشتند و شمارشان از زن و مرد و بزرگ و کوچک شاید بیش از ?? هزار تن نبود سالها سراسر این سرزمین ها را به لرزه درآورده بودند و هرکجا می رسیدند همچون سیل و آتش آنجا را فراگرفته و از تاراج و کشتار باز نمی ایستادند و کسی از فرمانروایان بومی یارای دفع ایشان را نداشت و تا طغرل بیگ و برادرانش به ایران نیامده و بنیاد پادشاهی سلجوقیان را ننهادند مردم از گزند و آزار این طایفه نیاسودند. به طور خلاصه نخستین دسته غوزها که از جلو علاالدوله که به دستور سلطان محمود غزنوی می خواست آنها را گرفتار کرده و سرانشان را بکشد از اصفهان گریختند و به هرکجا که می رسیدند یغما می کردند تا به آذربایگان رسیدند این اولین ورود ترکان در پیش از ??? هجری قمری است به آذربایگان که بعدا در ? و ? مرحله دیگر این ترکان غوز به آذربایگان وارد شدند. بنده دیگر از جزئیات مطلب صرف نظر می کنم.
به هر حال اینهاست خبری که از درآمدن ترکان غوز به آذربایجان در دست داریم ولی این یک روی سکه است که آنها را بیشتر در تاریخها نوشته اند آنچه نانوشته مانده و توجه عمیق به آن نشده رفتار این طایفه وحشی با مردم بومی آذربایجان و عکس العمل آنهاست. در این مورد اگر این اصل را بپذیزیم که برخی از شاعران زبان گویای مردم عصر خود و بیانگر احساسات و عواطف اوضاع زمان هستند و اگر قطران تبریزی را از آن جمله شاعران بدانیم باید بگوییم که رفتار این غوزها و ترکان سلجوقی با مردم بومی آذربایجان که تاجیک یعنی ایرانی هستند بسیار بیدادگرانه و زورگویانه و رفتار غالب با مغلوب بوده است. اینکه بعضی ادعا می کنند که رفتار ترکان با مردم ایران همواره یک گونه همزیستی مسالمت آمیز بوده دروغ محض است و انکار حقایق می باشد. چنانکه شاعر آذربایگان در قصاید خود جا به جا از رفتار بیدادگرانه آنان ناله و شکایت می کنند و احساسات خود را به نحوی بر زبان می آورد. قطران از اینها یاد کرده است؛هرجا پای این طایفه تاراجگر و ستم پیشه و امیران و سلطانهای سلجوقی به شهری از آذربایگان باز می شده قطران شاعر از آنجا فرار می کرده است.
سلاطین سلجوقی که بر اثر ترک تازیهای خود در ایران قدرتی به دست آورده بودند و کشور آباد و کهن و با فرهنگی خاص خویش ساخته بودند سیاستشان بر این بود که ملوک الطوایفی را بر ایران برانداخته و خود بر سرتاسر ایران فرمان رانند بویژه که شهریاران و امیران بومی هم ایرانی بودند و هم از فرهنگ و تاریخ خود به سختی دفاع و از شاعران و سخنوران و دانشمندان ایرانی تبار حمایت می کردند. این شاعران و دانشمندان نیز در برابر ترکان مسلح، به سود این شهریاران تبلیغ می کردند و یاد از خسروان گذشته ایران و تاریخ و فرهنگ کهن این مرز و بوم می نمودندواین بار مذاق ترکان بی تاریخ وفرهنگ خوش نیامد.
در سده ششم که حدود یکصد و بیست از ورود ترکان غوز یا اوغوزها به ایران و آذربایگان می گذشت همجواری ترکان خوش نشین در کنار شهرها و روستاها با تاجیکان و لشکرکشی های بی امان سلجوقیان و وجود دربار آنها باعث نفوذ زبان ترکی در بعضی از نواحی ایران از جمله آذربایگان و عراق عجم و جبال گردید و طبقه جدید به وجود آورد که با اینکه ایرانی و تاجیک یا پهلوی زبان بودند به ? زبان ترکی و آذری سخن می گفتند. اینان در آن زمان ”ترک المش“(olmosh ) ترک شده و به زبان ترکی سخن می گفتند. این سخن خیلی مهم است و من آن را با زحمت تمام از متون به دست آوردم: ”ترک المش“ وجود این اصطلاح بسیار گرانبها و قابل توجه است و نشان می دهد که آغاز ترکی زبان شدن بومیان تاجیک چگونه و از چه راه بوده است. جای شگفتی است که این اصطلاح بعدا از میان رفته یا به عمد از میان برده اند و تنها در چند جا از مکاتبات باقی مانده است.
وجود این عبارت نشان می دهد که طبقه جدید به غیر از ترک و تاجیک در شرف به وجود آمدن بوده که نسبتا تعداد آنان قابل توجه بوده است. با این همه کاملاً روشن است که در آن زمانها ترکان و تاجیکان و ترک المش جدا از هم میزیستند و روش زندگانی و زبان و مکان آنها از هم جدا بوده است و اکثریت با پهلوی زبانان و آذری گویان بوده و ترکی زبانان تعداد زیادی نبوده و با نوشتن سر و کاری نداشتند زیرا درس خواندن و سواد داشتن را ننگ و عار می دانستند و آن را کار تاجیکان می پنداشتند و حتی پادشاهان و امیران اغلب بی سواد بودند و حتی از نوشتن نام خودشان هم عاجز بودند. به همین جهت اینک از خط و ربط و نوشته و نوع زبان آنها به کلی بی خبریم.
بدین سان سده های ? و ? با تسلط این ترکان جای گیر و تازه وارد و یغماگر پی در پی می گذشت و ترکان مسلط تر و نیرومند تر و تاجیکان ناتوان تر و زیر دست تر می شدند و عوامل مخرب اجتماعی و فساد اخلاق و پرداختن به خرافات و کارهای بیهوده این تضعیف و زیر دستی و ناتوانی را تشدید می کرد و عنصر ایرانی در زیر سم ستوران غالب پایمال می گردید. در این مورد استاد ذبیح الله صفا که یادش بخیر باد خوب می گوید که: تسلط ترکان بر ایران نتایج گوناگون داشت و موجب تغییرات عظیمی در اصول و عقاید سیاسی و اجتماعی ایرانیان شد و بسیاری از آداب قدیم را دگرگون ساخت.“ ترکان نو مسلمان در تعصب و سختگیری نسبت به عقاید و آراء مذهبی و طرفداری از نحله ای معین از مسلمین پیش افتادند و این تسلط تا عهد حمله مغول روز به روز در تزاید بود. ترکمانان سلجوقی و بعد از آنان غلامان ترک خوارزمیان در طول یک قرن و نیم دمار از روزگار عراقیان در آوردند و مردم این قسمت ثروتمند را به خاک سیاه نشاندند. پس از حمله مغولان به این سرزمین و فجایع تاریخی هولناک که در این آب و خاک رخ داد ترکان که خود را در میان ایرانیان پاک نژاد بیگانه می دیدند خود را به مغولان بستند و اظهار هم نژادی و کیشی کردند و در کشتار و غارت و چپاول و بیدادگریهای مغولان شریک گردیدند و کردند آنچه نمی بایست کرد. اغلب ستمگریهای مغولان در این دوره با راهنمایی و تحریفها و فتنه انگیزیها ترکان که به ایرانیان به چشم دشمن می نگریستند انجام می گرفته است.
آذربایگان یا بهتر بگوییم بخشی از ایران در یک دوره ??? ساله میان سده های ? و ?? دگرگونیهای شگفتی را می گذراند. در این دوره تیره هایی از بازمانده های غزها پیشین و ترکمانهای آق قوینلو و قراقوینلو از سرزمین دیار بکر و شرق کشور عثمانی کم کم رخت به سوی آذربایگان کشیده در این سرزمین پر مرتع جا خوش کرده و بنیاد پادشاهی بنا فرمودند و فرمانروایی سرتاسر ایران را در دست گرفتند و از سویی دیگر امیر تیمور در بازگشت از یورش خود به کشور عثمانی گروهی از ترکمانان را به اسارت می گیرد و همراه خود به سمرقند می برد اما سر راه خود وقتی به اردبیل می رسد آنان را بنا به خواهش شیخ علی صفوی مرشد صفویان به او می بخشد و این طایفه که ترکمانان روملو نامیده می شدند و در پیرامون اردبیل مستقر شدند از همان زمان هوادار سخت خاندان صفوی که در کسوت تصوف بودند شدند و در عالم صوفی گری صفویان را مرشد کامل خود دانستند و سپس کوشیدند و خاندان صفوی را به سلطنت ایران رسانیدند. در دوره پادشاهی صفویان چون فرماندهی سپاهیان را ترکان در دست داشتند کشاکشهای نهان و آشکار بر سر قدرت و حکومت و تسلط بر اراده شاه میان آنان وجود داشت که متاسفانه همه این کشاکش ها سرانجام به زیان زبان مردم بومی آذربایگان و ایرانیان بود. این چوپانان کوچ نشین که در آغاز کار در بیرون شهرها در دشتها بیابانها و مرتع ها دنبال گوسفند خود بودند و دور از زندگی شهرنشینی در چادر و آلاچیق های خود می زیستند و گاه به گاه برای داد و ستد و مبادله کالا و خرید نیازهای خود به بازارها و شهرها می آمدند جز به چشم آز و تاراج و چپاول به شهرها و شهرنشینان نمی نگریستند سپس که بر اثر انبوهی و جنگاوری جزو سپاهیان در آمدند و سرانشان امیر و سردار گردیدند و با پادشاهان و بزرگان ایران زمین همنشین شدند و به شهرها راه یافتند دارای خانه و باغ و دارایی گردیدند و چون فرهنگ شهرنشینی نداشتند و زندگانیشان از شهریان و تاجیکان جدا و متفاوت بود ساختار شهرها و زندگانی مردم شهر نشین را در هم ریختند آداب و رسوم زبان و جهان بینی آنان را دگرگون کردند و مردم اینها بر اثر تعصب سختی که در نژاد و همخونی داشتند جز از سران خود از هیچ کس دیگر فرمان نمی بردند. در این دوره پر مصائب چون اداره کشور و جنگ و صلح و کارهای درباری به دست ترکمانها و تکلوها اوستاجلوها شاملوها و بسیاری لوهای دیگر بناچار مجالی برای اظهار وجود مردم بومی و تاجیکان باز نمی داند. به طور کلی دخالت در سیاست و سپاهیگری و شمشیر زنی و سواری و پوشیدن جنگ افزار برای تاجیکان و غیر ترکها قدغن بود. اجازه نمی دادند یک تاجیک یا ایرانی حمل اسلحه کند اینها را ما فراموش کرده ایم. دولت صفوی چون از آغاز کار خود با دست این طایفه و ایلهای ترک نژاد مهاجر بنیان یافته بود در همه حال و در لشکرکشیها و جنگها بویژه در نبرد با دولت نیرومندی چون عثمانی که دارای ارتش منظم و تعلیم دیده و تربیت یافته با جنگ افزارهای نوین و گرم بود به علت نداشتن ارتش منظم دائمی همواره دست به دامن این ایلها و عشیره ها می شد و بناچار می کوشید از هر راه که باشد دل سران ایلها را به دست آورده و امتیازهای فراوانی به آنها بدهد و اگر هم نمی خواستند جز این نمی توانستند. در این وضع و حال اگر شهریار صفوی جوان دلیر و توانایی همچون شاه اسماعیل بود این ایلها همه همدست و یکدل بودند و در پیروی از فرمان مرشد کامل یعنی پادشاه صفوی سر از پا نمی شناختند ولی اگر پادشاه مردی بی عرضه کم سال و ناتوان مانند سلطان محمد خدابنده نابینا بود شاه بازیچه دست سران این ایلها می شد و گاه ترکمانهای تکلو و شاملو و غیره اداره کشور را در دست خود گرفته و با بی اعتنایی به شاه و بی پروایی به مردم هرچه دلخواهشان بود انجام می دادند. و هرگاه یکی از اینها بر مزاج شاه و دربار چیره در می آمد و مسلط می شد ایلهای رقیب به مخالفت و رقابت و دشمنی و ستیزه جویی بر می خواستند و به بهانه های گوناگون کشاکش راه انداخته و کار را به جنگ و پیکار می کشاندند.
خطر جدی و ژرف نفوذ ترکمانهای قزلباش را در دوره صفوی تنها یک بانوی دلیر و هوشمند تاجیک و مازندرانی دریافته بود که متاسفانه جان خود را بر سر این کار و دریافت خود گذاشت و آن ملکه سلطان محمد خدابنده مادر شاه عباس به نام خیر النسا بیگم بود. این بانو با قزلباش ها ضدیت می کرد و می خواست دوباره تاجیکان را بر سر کار آورد ولی اینها توطئه کردند و بالاخره ریختند در قصرش گلویش را فشردند و او را کشتند او گفت: اگر این بی ادبی از سوی قزلباش ها سر می زند هیچ مانعی ندارد من خون خودم را اول به خدا می سپارم و بعد چهار پسر شاهزاده دارم آنها حتما تقاص من را خواهند گرفت که شاه عباس بر همان منظور و همان وصیت مادرش بود که ـــ البته اول ضعیف بود و هیچ اقدامی نکرد ــ بعد که قوی شد دست قزلباش ها را از حکومت و دولت کوتاه کرد و عده ای به نام شاهسون را روی کار آورد.(انتقال پایتخت از قزوین به اصفهان و روی کار آوردن فرماندهان گرجی و ارمنی زاده و تشکیل سپاه جدید شاهسون که تنها به شاه وفادار بودند و نه بزرگان ایلات قزلباش از جمله سیاست های شاه عباس در این زمینه بود. نشریه وطن یولی) از داستان این بانو یا شیرزن می گذرم.در این مورد در تاریخ صفویه مطالب زیادی و داستانهای شیرینی هست. آنچه در اینجا برای مثال یاد کردم نمونه ای بود از کشاکشهای آشکار و نهان قزلباش ها با بومیان کشور که به زور شمشیر و فتنه بر آنان چیره شده بودند تازه این حال و رفتار با همسر پادشاه و وزیر دولت بود خود آشکار است که با مردم خرده پا و شهری و روستایی چه رفتاری داشتند.
به هر حال در این سالهای شوم و سیاه تاریخ آذربایگان و تبریز بود که عنصر ایرانی این سرزمین بکلی دستش از حکومت و فرمانروایی و کشورداری و سپاهیگری کوتاه شد و قدرت و حکومت و سیاست و اداره کشور به دست سران ایلهای قزلباش و تیره های ترکمان ترک زبان افتاد که بر سر چاپیدن و غارت هست و نیست مردم و به یغما بردن دسترنج و دارایی آنان با یکدیگر به رقابت و پیکار برخاسته بودند و چون در آن زمانهای پرشور و شر بیشتر کارهای حکومتی و لشکری و اردو با زبان ترکی انجام می یافت مردم به ناچار این زبان را فرا گرفتند و زبان خودشان یعنی آذری که یکی از شاخه های زبان ایرانی است و یکی از کهن ترین زبان هایی که مردم آذربایگان بدان سخن می گفتند رفته رفته ناتوان گردید. یکی از عوامل و جنبه های مهم و بسیار موثری که متاسفانه به آن کم توجه شده است ولی در پیشرفت و فراموش شدن زبان آذری و رواج ترکی در آذربایگان بسیار موثر و کارگر بوده مسئله تحمیل مذهب و تعصب ورزی ها در این خصوص بود و از عوامل دیگر جنگهای عثمانی است که باز از آنها صرف نظر می کنیم. چون این جنگها خیلی طولانی بود و بارها و بارها لشکرکشیها منجر به این شد که لشکر عثمانی و سلاطین عثمانی داخل تبریز شدند و آخرین بار ?? سال در تبریز ماندند و همه اینها به ضرر زبان آذری تمام شد. بعد از ?? سال بود که شاه عباس آنها را از تبریز بیرون کرد. دوباره تبریز پر و خالی شده است: یک بار تمام تبریزیهایی که دستشان به دهنشان می رسید به قزوین مهاجرت کردند و یک بار به اصفهان. میدانید که در تبریز محله ای است به نام محله تبریزیی ها که صائب تبریزی هم از همان محله است.
در واقع تمام تبریزیهای متعین از تبریز مهاجرت کردند و هیچ وقت هم باز نگشتند.
بنابراین باید دانست که آذربایگانی ها ترک نیستند و من از همه دوستان خانمها و آقایان خواهش می کنم که رعایت این نکته را بفرمایید. به آذربایگانی ها و تبریزیان ترک نگویند. ترک ها در ترکیه اند. ترک زبان بله اما ترکها در آنجا هستند ما ترک نیستیم. نژادمان تغییر نکرده است. بر اثر این عوامل زبانمان تغییر کرده است کلمه ترک را مطلقا به کار نبرید. آذربایگانی ها ترک نیستند بلکه ایرانیان ترک زبانند و اگر زبان آنان بر اثر پیشامدهای تاریخی و اجتماعی ترکی شده است هیچ مدخلیتی در ملیت و نژاد آنان ندارد. حال اگر کسان کج فکری از بازمانده های جرثومه های فساد و خشونت شباهتی از حیث قیافه یا صورت و سیرت خود با این اغزها و ترکمانها می بینند یا اعمال و کردارشان را با اعمال و کردار آنان یکسان می دانند و مردم آذربایگان را از زمان کوروش و داریوش ترک می شمارند ـ نوشته اند این را ـ و می خواهند ملیت و فرهنگ و تمدن کهنسال و غنی این سرزمین را به دم اسبان آن کوچ نشینان بیابان گرد و بی فرهنگ ببندند ما را با آنان سخنی نیست. مختارند ولی حق ندارند برای کل مردم آذربایگان تکلیف و سرنوشت تعیین کنند و برای آنان تاریخ جعل کنند و ادبیات و زبان پدید آورند و با پاشیدن خاک در چشمها و سوءاستفاده از نا آگاهیهای مردم از سرگذشتها و پیشامدهای تاریخی و اجتماعی شان بخواهند دریافتهای ناقص و مغرضانه خود را بر مردم آذربایگان تحمیل کنند. چنانکه روشن شد بی گمان زبان ترکی در آذربایگان بیشتر از ??? سال سابقه ندارد. بنده این را می گویم و از عهده اش هم بر می آیم.از این اینکه سخنان طولانی بنده را گوش دادید متشکرم. ادامه مطلب ...