بهمن NOPO

بهمن NOPO

tanhavbiks
بهمن NOPO

بهمن NOPO

tanhavbiks

کیک عروسی عجیب دو چهره


کیک عروسی عجیب دو چهره

کیک عروسی عجیب دو چهره زن و شوهری که با 1000 مکافات به این نتیجه جالب رسیدن….در کشور انگلستان یک کیک عروسی را طوری تهیه و تزیین کردند که مدل پشت و روی کیک با یکدیگر تفاوت دارد و این کیک جنجالی به کیک دو چهره شهرت یافت.

کیک عروسی عجیب دو چهره

به گزارش پارس ناز کیا پارسونز 27 و بیلی  بانینگ، 41ساله در میلتون کینز، انگلستان در حالی در کنار کیک جشن عروسیشان عکس گرفتند که میهمانان از دو وجهی بودن کیک متحیر مانده بودند.

کیک عروسی عجیب دو چهره

عروس تمایل به داشتن یک کیک ساده و سنتی در جشن عروسی اش بود در حالی که داماد در فکر کیکی با طرح قهرمانان مارول و دی سی کمیک بود و هر یک به نوعی میکوشید تا دیگری را متقاعد کند. در نهایت در سازشی قهرمانانه کیکی تهیه شد که نیمی از آن مورد توجه عروس ونیمه دیگر آن مورد توجه داماد قرار گیرد.

چراهای جالب!وثروتمندترین افراد در طول تاریخ

معرفی 7 فرد ثروتمند در طول تاریخ

 «ثروتمند مردن ننگ است» این جمله را آندرو کارنگی، یکی از ثروتمندترین مردان تاریخ گفته است. البته منظورش هم این نیست که ثروت بد است. منظورش این است که ثروتت را برای بعد از مرگت نگذار. در زندگی خرج کن و به دیگران ببخش. کاری که خود او هم کرد و همه ثروتش را قبل از مرگش بخشید اما خب همه هم مثل او نیستند. بعضی ها هم آنقدر پول روی پول جمع کردند که دیگر خیلی میل به جمع کردن پول نداشتند. در میان 12 چهره ثروتمند تاریخ هم هر دوی این مدل های ثروت اندوزی پیدا می شود. این شما و این 12 چهره ثروتمند تاریخ.

 

 

1- آلون روفوس
ملیت: فرانسوی
سال های زندگی: 1089-1049
کسب ثروت از: جنگ و زمین خواری
ثروت حدودی: 99 میلیون دلار

آلون روفوس ثروتش را از طریق جنگ و زمین خواری به دست آورد

 

این تاجر خرده پای فرانسوی، در زمان غلبه نرماندی ها بر انگلستان سود خوبی برد. البته اوضاع مالی آلن قبل از فتح انگلیس هم بد نبود چرا که به اندازه کافی ملک و املاک به نام خودش داشت ولی خب در آن زمان، اوضاع خیلی بهتر شد.

 

ویلیام فاتح از قوم و خویش هایش بود و به خاطر موهای آتشینی که بر سر داشت، لقب «آلن مو سرخ» را به او داده بود. آلن در سال 1066 به همراه پسرعمویش راهی جنگ با انگلستان شد و به عنوان یکی از فرماندهان ویلیام در نبرد هستینگ با نیروهای ویژه اش نقش مهمی در شکست شاه هارولد بازی کرد. آلن بعد از پیروزی، حدود هزار کیلومتر مربع زمین را که قبلا متعلق به همسر هارلود بود، برای خودش به غنیمت برداشت. ثروت و قدرت روفوس به حدی بود که نام او در 1017 شغل و منصب و تجارت مختلف به ثبت رسیده است.

 

 

 

2- کورنلیوس واندربیلت

ملیت: آمریکایی
کسب ثروت از: کشتیرانی و خطوط ریلی
ثروت حدودی: 124 میلیون دلار

کورنلیوس واندربیلت دارای ملیت آمریکایی است

در فقر مطلق زاده شد؛ در سن 11 سالگی درس و مشق را رها کرد و همراه پدر ماهیگیرش دل به دریا زد. کورنلیوس بعدها همیشه می گفت: «اگر زندگی ام را صرف تحصیل می کردم دیگر وقتی برای یادگیری چیزهای دیگر نداشتم.»

کلا خیلی عادت داشت در زندگی اش ریسک بکند و همین ریسک ها زندگی اش را زیر و رو کرد. کورنلیوس کار و بار خودش را تنها زمانی که 16 سال داشت به راه انداخت. او مسافران را با قایقش از استاتن به منهتن جابجا می کرد که همین کار موجب شده بود به او لقب «کمودور» بدهند.
بعد از مدتی کمودور تصمیم گرفت قایقش را بفروشد و به عنوان اپراتور یک کشتی بخار مشغول به کار شود. او در کارش موفق بود و حاضر نشد در ازای گرفتن باج از رقبایش، رودخانه هادسون را ترک کند. او حتی مدتی سفر با کشتی هایش را رایگان کرد تا بتواند پوست رقیبانش را غلفتی بکند.

کورتیلوس به مدت سی سال پیوسته حمل و نقل در این مسیر را ادامه داد تا اینکه زنگ جنگ های داخلی آمریکا نواخته شد. جنگ های داخلی کمک زیادی به گسترش تجارت او کرد ولی او در همان سال ها از صرافت حمل و نقل در آب ها گذشت و وارد خطوط حمل و نقل ریلی شد و کم و بیش این صنعت را هم از آن خودش کرد. واندربیلت دست به هر کاری می زد طلا می شد.

 

 

 

3- هنری فورد

ملیت: آمریکایی
سال های زندگی: 1947-1862
کسب ثروت از: خودروسازی
ثروت حدودی: 135 میلیون دلار

 

هنری فورد در 26 سالگی توانست یک کارخانه خودروسازی در دیترویت تاسیس کند

 

در خانواده ای کشاورز  متولد شد و قرار بود شغل اجدادش یعنی کشاورزی را ادامه دهد و میراث دار خانواده اش باشد ولی ظاهرا کله اش بوی قورمه سبزی می داد و هوش و حواسش به کارهای دیگری بود. او از نوجوانی علاقه زیادی به تعمیر ساعت و چرخاب و موتورهای بخار داشت. به این خاطر در 16 سالگی خانه و کاشانه اش را ترک کرد و سر از یک کارخانه تجهیزات ماشینی درآورد اما وقتی دید از کارش خیلی راضی نیست، مجذوب کارخانه توماس ادیسون شد.

 

کارخانه ادیسون معدن اکتشافات بود؛ از لامپ و گرامافون گرفته تا دوربین و هر چیزی که فکرش را بکنید در این کارخانه تولید می شد. هنری که عاشق این ابداعات بود، زندگی اش را صرف کار با ماشین های بنزینی کرد.

 

او بالاخره در 26 سالگی توانست برای خودش یک کارخانه خودروسازی در دیترویت راه بیندازد ولی کارش نتیجه زیادی نداد تا اینکه در 16 ژوئن 1903 سومین کارخانه اش را راه اندازی کرد و کارش هم حسابی گرفت. در همان سال ها، هنری نخستین خودروی ساخت خودش را وارد بازار کرد که از آن بسیار استقبال شد. صنعتی که فورد به راه انداخت نه تنها به درد خودش خورد بلکه در پیشرفت اقتصاد آمریکا و آنچه در حال حاضر از اقتصاد این کشور می شناسیم، نقشی بی بدیل داشت.

 

 

 

4- کلنل قذافی

ملیت: لیبیایی
سال های زندگی: 2011-1942
کسب ثروت از: زمین و صنعت نفت
ثروت حدودی: 200 میلیارد دلار

 

قذافی پادشاه قبل از خودش را با کودتای نظامی برکنار کرد

 

یکی از طولانی ترین دوران های زمامداری معاصر متعلق به معمر قذافی لیبیایی است. او که پادشاه قبل از خودش را با کودتای نظامی برکنار کرده بود، توانست بیش از سه دهه بر لیبی حکمرانی کند. معمر مدت زیادی مردمش را با کتاب سبز سوسیالیستی خودش سرگرم کرده بود تا اینکه طی شلوغی های لیبی در سال 2011 که غربی ها هم نقش موثری در آن داشتند، از حکومت کنار گذاشته شد و به قتل رسید.

 

البته قذافی در دوران حکومتش در زمینه کسب ثروت بیکار نبود و پول خوبی برای خودش و خانواده اش ذخیره کرده بود. پسرش محمد صاحب چهل درصد کارخانجات نوشیدنی در لیبی بود. او همچنین امتیاز شرکت کوکاکولا و مدیریت شرکت ارتباطات زمینی و بی سیم لیبی و شرکت های زیرمجموعه را در اختیار داشت. پسر دیگرش هم بازیکن فوتبال و یکی از سهامداران باشگاه یوونتوس بود.

ثروت بی حد و اندازه قذافی از پول نفتی به دست می آمد که سرمایه ملی مردم لیبی محسوب می شد. البته کشور لیبی، رشد ناخالص خوبی از سال 2000 تا 2010 داشت ولی به هر حال عمر حکومت او هم به سر رسیده بود و آمریکایی ها علاقه چندانی به ادامه حضورش در صدر قدرت لیبی نداشتند و کمک کردند تا هر چه زودتر سرنگون شود.

 

 

5- ویلیام فاتح

ملت: فرانسوی
سال های زندگی: 1087-1028
کسب ثروت از: مالکیت زمین
ثروت حدودی: 229.5 میلیارد دلار

 

ویلیام فاتح  229.5 میلیارد دلار برای فرزندانش ملک و املاک به جا گذاشت

 

ویلیام از همان کودکی، هنگامی که تنها هفت سال داشت تبدیل به دوک نرماندی شد. در آن روزگار کشمکش ها و درگیری های فراوانی دور و برش در جریان بود و اگر هنری اول نبود، خیلی زود سرش را به باد داده بود ولی به هر حال، زیر پر و بال هنری دوام آورد و زنده ماند.
او توانایی زیادی در ایجاد شور قهرمانانه در سربازانش داشت و با همین توان توانست به کمک پسرعموی زیرکش «آلن» روفوس، خاک انگلستان را در نبرد هستینگ به توبره بکشد.

او در روز کریسمس تاج گذاری کرد و «ویلیام فاتح» لقب گرفت. بعد از فتح انگلستان، زمینی در این کشور نبود که دست طمعش را به روی آن نیندازد و نخواهد به چنگش بیاورد. وقتی که چشمانش را برای همیشه در 9 سپتامبر 1087 بست، 229.5 میلیارد دلار برای فرزندانش ملک و املاک به جا گذاشته بود.

 

 

 

6- میر عثمان علی خانی

ملیت: هندی
سال های زندگی: 1967-1886
کسب ثروت از: حکمرانی و معدن کاوی
ثروت حدودی: 236 میلیارد دلار

 

میر عثمان علی خان 86 همسر اختیار کرد و حدود 100 فرزند داشت

 

 در 18 سپتامبر 1911 با عنوان فرمانروای ایالت حیدرآباد تاج گذاری کرد. دلیل شهرت بسیار میرعثمان معدن کاوی هایش برای یافتن الماس در قرن نوزدهم است. او در زمان فرمانروایی، کمک شایانی به رشد علم، خطوط راه آهن، خطوط هوایی و کاهش فقر در هندوستان کرد.
گرچه انسان بخشنده ای بود ولی گاهی هم به شدت خسیس و گداصفت می شد؛ تا حدی که از ارزان ترین سیگارها استفاده می کرد. جالب است که در سال های حکومت او، مجله تایم پرتره ای از میرعثمان روی جلدش چاپ کرد که زیر آن، عنوان «ثروتمندترین انسان زمین» نوشته شده بود.

میر عثمان علی خان نه تنها در ثروت، بلکه در زمینه ازدواج و صاحب فرزند شدن هم رکوردهایی مخصوص به خود داشت. او 86 همسر اختیار کرد و حدود 100 فرزند داشت. می توان گفت میر عثمان ناصرالدین شاه حیدرآباد بود.

 

 

 

7- تزار نیکلای دوم

ملیت: روس
سال های زندگی: 1918-1868
کسب ثروت از: استعمار و پادشاهی
ثروت حدودی: 200 میلیارد دلار

 

تزار نیکلای دوم و خانواده اش توسط انقلابیون بلشویک روس به رگبار بسته شدند

 

حتما ماجرای کشته شدن تزار نیکلای دوم را می دانید. خودش و خانواده اش توسط انقلابیون بلشویک روس به رگبار بسته شدند. البته نیکلای در زمان حکمرانی کم از مردم خودش را نکشته بود و خیلی از آنها را در جنگ اول جهانی جلوی تیر دشمنانش فرستاده بود. او وقتی در 1884 به سلطنت رسید دستگاه تزاری روسیه قدرتی کم نظیر داشت که نه تنها می توانست مردم خودش را به صلابه بکشد بلکه برای مردم دیگر کشورها هم شاخ و شانه می کشید. تزارهای روس آنقدر به مردم شان فشار آوردند که انقلاب روسیه، تمام امپراتوری را برای همیشه از هم پاشاند.

تزار نیکلای در کشتار مردم کشور جا پای پیشینیان خود گذاشت تا جایی که لقب «نیکولای خونین» را به پیشانی اش چسباندند. بی عرضگی تزار در جنگ جهانی اول در اداره این کشور زخم خورده، کار را به جایی رساند که مجبور شد در بهار 1917 تاج و تخت سلطنت را تقدیم کمونیست هایی بکند که در آدم کشی کم از او نداشتند. (استالین در آینده به خوبی این موضوع را به اثبات رساند.) دقیقا یک سال بعد هم کل خانواده تزار توسط بلشویک ها قلع و قمع شدند. به همین خاطر هم بعدها تزار خون خوار را به لقب «نیکولای قدیس رنج کشیده» نائل کردند.

ثروتی که تزار از استثمار دیگر کشورها به جیب زد، نامعلوم است اما بی شک او یکی از ثروتمندترین مردان زمان خود بود. شاید او تنها فردی باشد که هیچ گاه نمی توان حدس زد که هنگام مرگ، چقدر پول در خزانه اش داشته است.

  

ادامه مطلب ...

مرد عجیبی که معده او 2 کیلو تریاک را بلعید

 

 به گزارش ایران ناز: به نقل از پایگاه اطلاع رسانی پلیس، رئیس پلیس راه آهن اصفهان گفت: در پی اجرای طرح تشدید مبارزه با قاچاقچیان مواد مخدر، مأموران پلیس راه آهن ایستگاه کاشان، حین کنترل و بازرسی مسافرین قطار بندرعباس – تهران با بهره گیری از شیوه چهره زنی به رفتار یکی از آنان که حالت روحی و روانی مناسبی نداشته مظنون به بلع و انباری موادمخدر شدند.

 

سرهنگ حسنی افزود: در این رابطه فرد مظنون با رعایت کلیه جوانب به یگان منتقل و با کسب دستور از مقام قضایی، به مدت 24 ساعت تحت نظر قرار گرفته و طی اقدامات صورت گرفته، در مجموع تعداد 190 بسته آب بندی شده موادمخدر از نوع تریاک به وزن 2050 گرم از معده وی تخلیه شد.

 

 

مرد عجیبی که معده او 2 کیلو تریاک را بلعید ! (عکس)

وی خاطر نشان کرد: متهم به همراه پرونده متشکله و مواد مخدر مکشوفه جهت سیر مراحل قانونی تحویل مرجع قضایی شد.

 

متن های خواندنی و آموزنده از بزرگان

مطالب بسیار خواندنی و تاثیر گذار از بزرگان

.

.

.

 بخت و اقبال اصطلاحی است که ضعفا به کار می برند و عذر و بهانه ای برای ارتکاب هر نوع اشتباه است. افراد توانا و خردمند به وجود سرنوشت باور ندارند.

 

°•°•°•°•°•°•°•°•° جملات زیبا و آموزنده °•°•°•°•°•°•°•°•°

 

به حرف آن هایی که تو را دشمن خود می دانند، غافل نشو. آن ها اشتباه های تو را به خوبی می دانند و به رخ تو می کشند. از این فرصت استفاده کن و اشکالات خود را اصلاح کن.

 

°•°•°•°•°•°•°•°•° جملات عارفانه °•°•°•°•°•°•°•°•°

 

هیچ آغازی را مزاری نیست چرا که همواره در حال دگرگونی و رشد است .

 

°•°•°•°•°•°•°•°•° خواندنیهای دیدنی °•°•°•°•°•°•°•°•°

 

با هر ناراحتی کوچک خشمگین شدن و به دیگران پریدن، نشانه غرور بی اندازه یا کم عقلی است.

 

°•°•°•°•°•°•°•°•° سخـنان حکیـمانه °•°•°•°•°•°•°•°•°

 

چیزی که ســرنـوشـت انسان را مـی سازد ، “استعدادهایش” نیسـت ،”انتخابهایش” اسـت…

 

°•°•°•°•°•°•°•°•° استتوس های پندآموز °•°•°•°•°•°•°•°•°

 

“وقتی برای محبوبیت و پیروی دیگران چیزهای زیادی را قربانی کنید، شخصیتتان گم خواهد شد.”

 

°•°•°•°•°•°•°•°•° جملات عارفانه °•°•°•°•°•°•°•°•°

 

افرادی که برای دعای باران به بالای تپه می روند، به کار خود ایمان ندارند. فقط آن هایی ایمان دارند که چتر خود را نیز به همراه می برند.

 

°•°•°•°•°•°•°•°•° مطالب آموزنده °•°•°•°•°•°•°•°•°

 

گرز بزرگ زندگی ممکن است سرم را بشکند اما گردنم را خرد نمی کند. مثل چینی

 

°•°•°•°•°•°•°•°•° جملات قصار °•°•°•°•°•°•°•°•°

 

خویشتن داری به انسان غرور می بخشد، زیرا احساس می کنید که عواطف خود را آگاهانه، روشن کرده و خویشتن را به سوی ارزشهایی برتر هدایت می کنید.

 

°•°•°•°•°•°•°•°•° جملات فلسفی °•°•°•°•°•°•°•°•°

 

اگر کسی از تو شکایتی کرد و خواست تو را به نزد قاضی ببرد با او صلح کن چرا که اگر این کار را قبل از رسیدن به قاضی نکنی باید در زندان بمانی و تا آخر خسارت را به شاکی بدهی.

 

°•°•°•°•°•°•°•°•° جملات زیبا و آموزنده از بزرگان جهان °•°•°•°•°•°•°•°•°

 

هرگاه که دردمندی را هنگام درد کشیدن دیده ام، از شرم اش شرمسار شده ام، زیرا به یاری برخاستن من غرور اش را پایمال کرده است.

 

°•°•°•°•°•°•°•°•° سخنان آموزنده بزرگان °•°•°•°•°•°•°•°•°

 

کسی که حرف می زند می کارد و آنکه گوش می دهد درو می کند. مثل آرژانتینی

 

°•°•°•°•°•°•°•°•° استتوس های پندآموز °•°•°•°•°•°•°•°•°

 

وقتی که کار بدی انجام دادی از آن توبه کن و این توبه تو باید پنهانی باشد. برای گناه آشکار نیز توبه ی آشکار نیاز است.
 

°•°•°•°•°•°•°•°•° مطالب آموزنده °•°•°•°•°•°•°•°•°

 

خودخواهی، قانون نمایش (پرسپکتیو) ادراک ما است. مطابق این قانون چیزهای نزدیک، بزرگتر و سنگین تر به نظر می رسند، در حالی که وزن و اندازه همه چیزهایی که دور هستند کاهش می یابد.

 

°•°•°•°•°•°•°•°•° جملات قصار °•°•°•°•°•°•°•°•°

 

آن چیزی که سرچشمه ی همه ی بدی هاست خود پول نیست، بلکه علاقه و عشق افراطی و جنون آمیز به آن ریشه بدی ها می باشد.

 

°•°•°•°•°•°•°•°•° جملات فلسفی °•°•°•°•°•°•°•°•°

 

یک آموزگار خام می تواند  شاگردان خویش را برای همه زندگی سرگردان کند.

 

°•°•°•°•°•°•°•°•°  جملات زیبا و آموزنده از بزرگان جهان °•°•°•°•°•°•°•°•°

 

“کمتر بترسید؛ بیشتر امیدوار باشید. کمتر بخورید، بیشتر بجوید. کمتر آه بکشید، بیشتر نفس بکشید. کمتر متنفر باشید، بیشتر عشق بورزید. و بعد خواهید دید که همه چیزهای خوب از آنِ شما خواهد شد.” 

ادامه مطلب ...

چراهای جالب!

سفره بی‌بی سه شنبه چیست؟

 

خاستگاه این سفره‌ها دوران ماقبل تاریخ ایران است که بر طبق این قصه‌ها و افسانه‌ها، نظام‌های جادویی وجود داشته که الهه‌های مادر در آن نظام قادر می‌شدند، که مشکل گشایی کنند. حال الهه‌های مادر شکل دینی و افسانه‌ای‌تری به خود گرفته و به صورت بی‌بی سه‌شنبه یا بی‌بی حور و بی‌بی نور و … پدیدار شده‌اند.

 

از نظر باستان‌شناسان، جامعه‌شناسان و مورخانی چون گریشمن، ویل دورانت، لنسکی، چارلد و فریزر، پیدایش سفره به زمانی برمی‌گردد که زنان توانستند برای اولین بار کشت‌ دانه‌های گندم و جو را بشناسند و موفق به پخت نان، ساخت سفال و کشف آتش شدند. از همان زمان بود که سفره به عنوان مرکز وحدت اعضای خانواده شکل گرفت. در این راه نقش ایزدبانوها مانند سپندارمز، ایزد بانوی زمین، آناهیتا، ایزدبانوی آب و خرداد و مرداد را نباید نادیده گرفت.

 

از آنجا که زنان ایرانی از ابتدای تمدن بشری کشت گندم را عهده دار شدند، باید سفره‌های ایرانی را نمادی از مزارع بدانیم که تا امروز از باورهای دین کهن (زرتشتی) به باورهای جدید، اسلامی و شیعی تداوم و تکامل پیدا کرده است.

 

همه این سفره‌ها تجلی دورانی است، که زندگی کشاورزی و باغداری توسط زنان و با استمداد از نیروهای ماورا الطبیعی ایزدان و ایزدبانوها وجود داشته و تا امروز به‌صورت سفره‌های نذری تداوم یافته است و پشتوانه این سفره‌ها قصه‌هایی است که جنبه مذهبی‌شان تداوم و بسط آن را تا امروز پشتیبانی و تضمین کرده است.

 

سفره‌های نذری را می‌توان تمثیل و نمادی از بهشت دانست که از جهان معنوی بر سطح زمین آورده شده و در اتاق‌ها، زاویه‌ها و جوار امامزاده ها به‌صورت جمعی و مشارکتی تا امروز بسط و گسترش یافته است.

 

این سفره با توجه استطاعت صاحب نذر به دو شکل ساده و به شکلی محقرانه و یا با آداب و تشریفات کامل‌تری گسترده می‌شود.

 

سفره بی‌بی سه شنبه چیست ؟

سفره بی بی سه شنبه برای آزادی زندانی از بند بسیار کارساز خواهد بود.

 

در مورد وجه تسمیه این سفره می‌گویند:
بی‌بی حور و بی‌بی نور از دختران پیامبر بوده‌اند و بی‌بی سه شنبه از زنان نیکوکار و با ایمان معاصر با آنان بوده که در روز سه شنبه به‌ دنیا آمده، روز سه شنبه ازدواج کرده و در روز سه شنبه از دنیا رفته است.

 

این سفره برای هر نذر و حاجتی خصوصا رهایی زندانی از زندان و در تمام ماه‌های سال به جز ماه محرم و صفر انداخته می‌شود.
نحوه گستردن آن به این شکل است که ، سه شنبه هنگام غروب آفتاب در گوشه خلوتی از خانه، سفره پاکیزه‌ای پهن می‌کنند و مواد و وسایل زیر را بر آن می‌نهند:

 

ظرفی آرد، ظرفی شکر یا خاکه قند برای تهیه حلوا، کلیه حبوباتی که برای تهیه آش لازم است، ظرفی نمک، ظرفی آب، نان و پنیر و سبزی، قرآن، یک جا نماز با مهر و تسبیح و آینه.  

 

 پس از نهادن این وسایل بر سفره، صاحب نذر وضو گرفته، دو عدد شمع در طرفین آینه روشن می‌کند و در کنار سفره دو رکعت نماز حاجت می‌خواند. آنگاه از اتاق خارج شده و در را قفل می‌کند. تا روز بعد هیچکس نباید وارد آن اتاق شود و گاهی خود آن فرد نیز تا روز بعد روزه می‌گیرد. معتقدند هر گاه قرار باشد نذر آنان پذیرفته شود، نیمه شب بی‌بی سه شنبه یا بی‌بی حور و بی‌بی نور آمده و بر روی آرد و نمک انگشت می‌گذارند. به همین سبب صاحب نذر هنگام اذان صبح وضو گرفته و وارد اتاق می‌شود تا ببیند روی آرد و نمک اثری دیده می‌شود یا نه. گاهی می‌گویند نمک شیرین شده و شکر کمی شور می‌شود.  

پس از آن، آرد داخل سفره را با مقداری دیگر آرد مخلوط کرده و حلوایی به نام قماق qomaq تهیه می‌کنند. و نیز با استفاده از حبوبات روی سفره، آشی به نام ” آش اماج 0maj ” می‌پزند. حلوا و آش را باید در محل نیمه تاریکی بپزند و به قول خودشان “آسمان نباید ببیند.” بعد از پایان یافتن مراسم سفره تمام ظروف را به نحوی می‌شویند که آسمان نبیند و آب آن را در نهر یا جوی آب روان می‌ریزند. هیچ مردی نیز نباید از محتویات سفره بخورد و حتی زنان باردار هم با حدس این که شاید فرزندشان پسر شود، نباید بر سر سفره حضور یافته و یا چیزی از آن بخورند. چون معتقدند باعث کوری یا به زندان افتادن مردان و پسران می‌شود.

 

ظهر هنگام آش و حلوای آماده شده را برسر سفره می‌نهند و مهمانان که همگی باید از زنان مومنه و با تقوا باشند، دور سفره می‌نشینند و نیز باید در میان زنان چند دختر با ایمان هم حضور داشته باشند. سپس زن روضه‌خوان شروع به خواندن”سوره الرحمن ” می‌کند و بعد از خواندن این سوره، قصه مربوط به سفره یعنی ” قصه بی‌بی سه شنبه” را تعریف می‌کند. این قصه بدین شرح است:

 

یکی بود یکی نبود. در زمان‌های قدیم مردی بود که یک دختر داشت و زنش مرده بود. مرد زن دیگری گرفت و این زن که نسبت به دختر نامهربان و سختگیر بود، سر ناسازگاری گذاشت.
روزی  نامادری خود را به ناخوشی زد و به مرد گفت: دختر تو بدقدم است و بودن او در این خانه برای من شگون ندارد. اگر می‌خواهی من در این خانه بمانم و از بیماری رهایی پیدا کنم باید دخترت را به بیابان ببری و سر به نیست کنی.

 

مرد نادان که این زن را بسیار دوست می‌داشت، چاره‌ای جز اطاعت ندید و دختر را سوار بر اسب کرد و به نقطه بسیار دوری در بیابان برد. در آنجا دختر را در زیر درختی خوابانید و خود به طرف  شهر حرکت کرد.
وقتی دختر بعد از چند ساعت بیدار شد، پدرش را صدا زد و جوابی نشنید. یکه و تنها به هر طرف دوید. وحشتزده به‌دنبال پدر گشت ولی غافل از این که پدر نامردش او را در بیابان رها کرده و رفته تا او طعمه گرگ ها شود.

 

کم کم شب فرا رسید. دختر از ترس حیوانات درنده به بالای درختی رفت و تا صبح در آنجا ماند. سحرگاه از درخت پایین آمده و توکل بر خدا بست و به راه افتاد. بیچاره گریه کنان به هر سو می‌رفت و از خدا و پیغمبر نجات خود را طلب می‌کرد.
رفت و رفت تا به جنگلی رسید. در آنجا ناگهان چشمش به خیمه سفیدی افتاد. جلو رفت و دید سه زن به شکل حوری کنار چشمه‌ای نشسته و مشغول پختن آش هستند. جلو رفت و سلام کرد. آن زنان که بی‌بی حور، بی‌بی نور و بی‌بی سه شنبه بودند، با مهربانی جوابش را دادند و از احوال او پرسیدند. دختر هم شرح احوال خود را برای آنان بیان کرد.

آن زنان مقدس پس از شنیدن سرگذشت او گفتند اگر می خواهی روی آسایش ببینی و از ظلم زن پدر خلاص شوی و به مرادت برسی نذر کن که آش بی‌بی سه شنبه( بی‌بی حور و بی‌بی نور) بپزی.

 

دختر پرسید این آش را چطور می‌پزند و آنان گفتند: همین که حاجتت برآورده شد، می‌روی از هفت زن فاطمه نام، مقداری آرد و حبوبات برای آش گدایی می‌کنی و با آن آش میپزی و بین زنان محله تقسیم می‌کنی. سپس طرز پختن آش را به او یاد دادند و ناگهان از نظر ناپدید شدند.

 

دختر بسیار خوشحال شد و پیش خود نذر کرد که اگر از این جنگل نجات پیدا کند و از دست زن پدر خلاص شود و به زندگانی راحتی برسد، یک سفره بی‌بی سه شنبه بیندازد.
هنوز دختر در این خیالات بود که ناگهان دید سه سوار از دور پیدا شدند و به سوی او آمدند. این سوارها پسر پادشاه مملکت،پسر وزیر و پسر قاضی بودند. همین که چشم پسر پادشاه به دختر افتاد یک دل نه صد دل عاشق او شد. جلو آمد و به او گفت: ای دختر ما از راه دور آمده ایم و تشنه‌ایم کمی آب داری به ما بدهی؟ دختر کاسه ای آب به او داد. چنین شد که پسر پادشاه از دختر خواست همراهشان برود و دختر را بر اسبش سوار کرده با خود به قصر برد.

 

بعد از چند روز هم دختر را به عقد خود در آورد و به این ترتیب دختر به خوشبختی رسید.
روزی دختر به یادش آمد که نذری کرده است، پس تصمیم گرفت هر چه زودتر نذر خود را ادا کند. ولی چون عروس پادشاه بود و نمیتوانست به گدایی برود به ناچار روی هفت طاقچه از طاقچه‌های قصر مقداری از انواع حبوبات را گذاشت و چادر به سر کرده و از هر طاقچه مقداری حبوبات گدایی می‌کرد که ناگهان زن پادشاه او را دید و هراسان به پسرش خبر داد و گفت پسر جان اگر می‌خواهی شیرم را حلالت کنم این دختر گداصفت را بیرون بینداز. ببین چقدر پست است که هنوز نتوانسته عادت گدایی کردن را فراموش کند.

 

پسر پادشاه با عصبانیت نزد دختر رفت تا موضوع را بررسی کند. وقتی وارد دید دختر دیگی روی اجاق گذاشته و مشغول پختن آش است.از بس عصبانی بود لگد محکمی به دیگ زد و آش‌ها را روی زمین ریخت. دختر به گریه افتاد و او را نفرین کرد.

 

روز بعد پسر پادشاه با پسر وزیر و پسر قاضی به شکار رفتند. یکدفعه پسر پادشاه آن دو را گم کرد و تنها ماند. هر چه جستجو کرد آن‌ها را نیافت. ناچار تنها به طرف قصر برگشت. در میان راه همینطور که به فکر فرو رفته بود، ناگهان صدایی از پشت سر خود شنید. سر برگرداند، کسی نبود. اول ترسید، سپس با خود فکر کرد اشتباه کرده است. اما چند قدم دیگر که رفت باز همان صدا به گوشش رسید. دوباره سر برگرداند، باز هم کسی نبود. در این موقع چشمش به ترک اسبش افتاد و دید سر بریده پسران وزیر و قاضی به دو طرف ترک اسبش بسته شده است. وحشتزده بر اسب هی زد و با سرعت به طرف شهر رفت. همه فکر کردند که او آن‌ها را کشته و بنابر این پادشاه دستور داد او را به زندان بیاندازند.

 

چند روز بعد، زن پادشاه که می‌خواست به دیدار فرزندش برود، دختر به او گفت به پسرت بگو اگرآن روز به دیگ آش من لگد نمیزدی به این مصیبت گرفتار نمیشدی. حالا هم اگر میخواهی رهایی بیابی عقیده پیدا کن و نذر کن که بعد از نجات از زندان آش بپزی . یقین بدان که از زندان خلاص می‌شوی.

 

پسر پادشاه وقتی این حرف ها را شنید و فهمید که به خاطر نفرین دختر گرفتار شده، به مادرش دستور داد که فورا برود و دیگ آش را بار بگذارد. هنوز آش حاضر نشده بود که خبر دادند پسران وزیر و قاضی پیدا شده اند. همه خوشحال شده و  به شادی پرداختند و پسر پادشاه هم از زندان آزاد شد و با خود عهد کرد که بعد از آن به سفره بی‌بی سه شنبه اعتقاد داشته باشد.

 

در مورد این سفره قصه دیگری نیز در منطقه رواج دارد که به شرح زیر می‌باشد؛
در گذشته‌های دور روزی پسر پادشاه برای شکار به کوه می‌رود. در آنجا دختری را می بیند و او را با خود به خانه آورده و در زیر زمین زندانی می‌کند. دختر که گرسنه بوده در آنجا مقداری آرد پیدا کرده و مشغول تهیه حلوا می‌شود که پسر پادشاه سر می‌رسد و با لگد ظرف محتوی حلوا را به گوشه‌ای پرت می‌کند. مقداری از حلوا روی لباس پسر می ریزد. دختر بسیار دلشکسته و غمگین شده و پسر پادشاه به دربار می‌رود. از قضا در آن روز فردی در دربار به قتل می‌رسد و همه به دنبال قاتل او می گردند. آن تکه حلوایی که روی لباس پسر ریخته بود تبدیل به قطره خون شده بود و همه فکر می‌کنند پسر قاتل است و او را به زندان می‌اندازند. پسر در زندان به فکر فرو رفته و به یاد ظلمی که به دختر روا داشته می‌افتد. برای او پیغام می‌فرستد که ای دختر از همان نذری که برای خود کردی برای من هم انجام بده که من از کارم پشیمانم. دختر سه تا بی‌بی سه شنبه نذر پسر می‌کند و او بلافاصله آزاد می‌گردد.

 

وسایل مورد استفاده این سفره عبارتند از:
سفره‌ای پاکیزه و معمولا سفید رنگ، آرد، شکر یا خاکه قند، نمک، آب و بید مشک، نان و پنیر و سبزی، حبوبات، قرآن، جانماز و مهر و تسبیح، آینه، شمع.

 

مهم‌ترین شاخصه این سفره قصه آن است که در موقع انداختن سفره و انجام مراسم نذر باید توسط یک‌نفر نقل شود. این قصه ریشه در باورهای مردم داشته و بر اساس آن نذر این سفره برای رهایی زندانیان از بند بسیار کارساز خواهد بود.  اهمیت آن به حدی است که بیشتر زمان مراسم سفره به آن اختصاص می‌یابد. و نیز این سفره به سبب سادگی و قابلیت انجام در همه اماکن در میان عامه زنان از رواج زیادی برخوردار بوده است.

  

ادامه مطلب ...