بهمن NOPO

بهمن NOPO

tanhavbiks
بهمن NOPO

بهمن NOPO

tanhavbiks

نگاهی به روابط زرتشت و شاگردان ارمیای نبی


  • gav , گاو , cow

درباره ی خاستگاه زرتشت دیدگاه های متفاوتی وجود دارد. در واقع مکان ولادت و رشد زرتشت همانند زمان زندگی او به درستی روشن نیست. پژوهشگران هر یک، دیدگاهی دارند و البته همه ی این دیدگاه ها از حدّ گمان فراتر نرفته اند. در میان نظرات گوناگون امّا باور برخی جالب توجه است، بسیاری از تاریخ نگاران قدیم بر این اعتقادند که زرتشت اصالتاً مردی از مردم بنی اسرائیل و شاگردی از شاگردان ارمیای نبی بود که در اثر اتفاقاتی مبهم، مورد خشم ارمیای نبی قرار گرفت و پس از این رخدادها به سمت آتورپاتگان و سپس به سوی بلخ ، در شمال افغانستان امروزی مهاجرت کرد. برای مثال محمد بن جریر طبری متوفای ۳۱۰ هجری، بزرگترین تاریخ نگار ایرانی این دیدگاه را در تاریخ خود چنین بیان نموده است : « ظهور زرادشت‏ که مجوسیان وى را پیمبر خویش پندارند، به روزگار بشتاسب بود و به پندار جمعى از علماى اهل کتاب زرادشت‏ از مردم فلسطین بود و خادم یکى از شاگردان ارمیا بود و مقرب او بود و با وى خیانت کرد و دروغ گفت که نفرینش کرد و لک و پیس گرفت و به دیار آذربایجان رفت و دین مجوس را بنیاد کرد و از آنجا پیش بشتاسب رفت که به بلخ مقر داشت و چون پیش وى شد و دین خویش را وانمود، بشتاسب دل در آن بست و مردم را به قبول آن وادار کرد و بر سر این کار از رعیت خود بسیار کس بکشت، تا دین زرادشت‏ را پذیرفتند. » [۱] ابو سلیمان بناکتى‏، تاریخ نگار ایرانی قرن هفتم هجری نیز بر این باور بوده که زرتشت از بنی اسرائیل و شاگردی از شاگردان ارمیای نبی بوده است. [۲] همین سخن را ابن اثیر جزری از تاریخ نگاران قرن هفتم هجری ، مؤلف الکامل فی التاریخ نیز بیان کرده است [۳] که ترجمه ی فارسی این کتاب به اسم « تاریخ کامل بزرگ اسلام و ایران » یکی از معتبرترین منابع برای شناخت تاریخ ایران قبل از اسلام و پس از اسلام است. گذشته از تاریخنگاران فوق، شرف الدین فضل الله حسینى قزوینى‏، تاریخ نگار ایرانی، متوفای ۷۴۰ هجری قمری، نیز در کتاب « المعجم فی آثار ملوک العجم‏ » معتقد است که زرتشت، شاگردی از شاگردان ارمیای نبی بوده است که مورد خشم قرار گرفت و مجبور به گریختن به سمت بلخ گردید. [۴] جالب اینجاست که شاهنامه و حتی متون تاریخی و عقیدتی رتشتی همچون بندهشن ، ارداویرافنامه نیز موافق با این نظریه هستند و زمان زندگی زرتشت را حدود سه قرن پیش از حمله اسکندر مقدونی به ایران ، و همزمان با عصر شاگردان ارمیای نبی می دانند .  

ارمیای نبی به عنوان یکی از پیامبران بنی اسرائیل در عصر خود با جریانی منحرف مواجه بود که در پی آسیب رساندن به ادیان الهی بودند. ایشان در راه مبارزه با این جریان هرآنچه در توان داشت به کار بست تا جایی که بارها مورد اذیت و آزار مخالفین قرار گرفتند. شاگردان وی نیز در راه مبارزه با انحرافات اخلاقی و عقیدتی هرآنچه توانستند به جای آوردند. شاگردان انبیاء بعضاً دچار اشتباهات و بلکه خیانت هایی می شدند اما در میان انبیاء می توان شاگردان ارمیای نبی را از پاکترین و متعهدترین افراد دانست چه اینکه با وجود شکنجه ها و آزار دیدن ها همچنان در محضر پیامبر خداوند زانوی ادب می زدند. اما اینکه طبری و دیگر مورّخین نامبرده گفتند که زرتشت به دلیل خیانت به ارمیای نبی و شاگردان خاصش مورد خشم قرار گرفت، نکته ای از تاریخ است که رهبران جامعه زرتشتی علاقه ای به واکاوی آن ندارند و بیش از هر چیز سعی در پاک کردن صورت مسئله دارند. ما در این نوشتار بر اساس تحلیلی از گاتها و دیگر بخش های اوستا موضوع اختلاف زرتشت و شاگردان ارمیای نبی را بررسی خواهیم کرد. در این میان نکته اول این است که موبدان تلاش می کنند تا مهاجرت زرتشت از نقطه ای نامعلوم [۵] در غرب ایران یا نقطه ای از آن طرف مرزهای ایران به بلخ را نوعی سفر تبلیغی معرفی کنند در حالیکه متن گاتها از مسئله ای بحرانی خبر می دهد. ترجمه ی استاد پورداود، هات چهل و ششم گاتهای اوستا، بند یکم : « به کدام زمین روی آورم ، به کجا روی نموده ؛ بروم ؟ از آزادگان و پیشوایان دورم دارند، برزیگران مرا خشنود نمی کنند ........ و نه آن فرمانروایان دروغ پرست کشور. چگونه تو را ای مزدا اهورا خشنود توانم ساخت ؟ » [۶] اما آنچه که موجب شده این قسمت از گاتها حساسیت نویسنده را برانگیزد، دو نکته است. اول اینکه بخشی از بند بیان شده در گذر زمان مفقود گردیده است، گرچه استاد پورداود تلاش کرده است تا بیان دارد که این بخش حذف شده، تأثیری در مفهوم این بند ندارد و صرفاً به وزن شعر آسیب رسانده است. [۷] اما نکته ی اساسی در این است که استاد پورداود هیچ گاه نتوانستند قسمت پاک شده را پیدا کنند، پس نمی توانند درباره ی ارزش و میزان تأثیر آن در مفهوم عبارت قضاوتی کنند. و مسئله بعدی در این است که دکتر آبتین ساسانفر برای ترجمه ی واژه ی naemoi در متن اوستایی گاتها از کلمه ی « فرار کردن و روی آوردن » استفاده کرده و گفته است که کریستین بارتولومه نیز از واژه ی « فرار کردن » برای ترجمه ی این لفظ استفاده نمود. [۸] نکته ی دیگر در این است که سراینده ی گاتها ( که زرتشتیان اصرار دارند که بگویند سراینده ی گاتها همان زرتشت است ) در گاتها شخصی به اسم « گئوش تشن » را ستوده است. همان گونه که سابقاً بیان شد ، گئو و گئوش در اوستا به معنی گاو است. و روشن شد که در منطق دین زرتشتی، بر اساس متن اوستا و ترجمه ی پهلوی و همچنین متون تفسیری همچون بندهشن که توسط بزرگترین پیشوایان دین زرتشتی نوشته شده است، نخستین جانداری که اهورامزدا آفرید، گاو بود. پس از کشته شدن گاو به دست نیروهای شرور، روح این گاو منشأ خلقت جانداران و جهان سودمند گردید. از همین روی « گئوش اوروان » در ترجمه های برخی مترجمین از جهت استعاره به « روان جهان سودمند » ترجمه گردیده است. لیکن معنای حقیقی گئوش اوروان همان « روان گاو » است. [۹]

اما گئوش تشن کیست ؟ آیا همان اهورامزدا است ؟؟؟

در اوستا، گاتها، هات سی و یکم، بند نهم آمده است : « از آن تو بود سپندارمذ، نیز از آن تو بود سازنده ی جانداران، آن خرد مینوی؛ آنگاه که تو ای مزدا اهورا به او راه آزاد دادی از اینکه به کشاورز گراید یا به کسی که کشاورز نیست. » [۱۰] که البته شادروان پورداود در این بند « گئوش تشن » را بر اساس استدلال فوق به « سازنده ی جانداران » ترجمه نمودند. نکته ی مهم در این گفتار این است که اولاً به گفته ی استاد پورداود در « یادداشت های گاتها » ، واژه تشن tashan به معنی سازنده ، درست کننده و تراشنده است. [۱۱] پس گئوش تَشَن در واقع به معنی تراشنده و سازنده ی گاو است. نکته ی بعدی در این است که « گئوش تشن » همان اهورامزدا نیست. چرا که سراینده ی گاتها به اهورامزدا می گوید : « نیز از آن تو بود سازنده ی گئو ... » یعنی سازنده و تراشنده ی گاو از آن ِ اهورامزدا است نه خود اهورامزدا. و نکته ی دیگر در این است که ایشان تأیید می کنند که گئوش تشن یا همان تراشنده و سازنده ی گئوش نام یکی از امشاسپندان و یا یکی ایزدان – قدّیسان مأمور یا مأمورین تکوینی خداوند – است. در حالیکه ما می دانیم خالق جهان کسی جز اهورامزدا نیست. پس گئوش تشن به معنی آفریدگار جهان نیست. بلکه به معنی تراشنده ی گاو است، هم در لغت و هم در اصطلاح حقیقی. چه اینکه بر اوستاپژوهان روشن است که مفهوم «آفریدن» و «پدید آوردن» در زبان گاتها به صورت « ثوارِس  thwares » خوانده می شود نه به صورت « تش : tash » [12]‎. پروفسور پرودز اکتور شروو [۱۳] در ترجمه این بخش از گاتها یعنی هات سی و یکم، بند نهم چنین گفته است : « آرمئیتی با تو بود. الهام ِ پندار ِ راهنمای بزرگ در آنجا به شکل(؟) آفرینندهٔ گاو متعلق به شما بود، ای مزدا اهوره. وقتی که شما حق انتخاب راه ‌ها را به او می‌دادید، آمدن نزد علوفه‌‌ دهنده یا به سوی او که برایش علوفه‌ دهنده نخواهد بود.» و دیگر گفتار گاتها به ترجمه ی شادروان پورداود، هات چهل و ششم، بند نهم : « کیست آن راد [ مردی ] که نخست بیاموزانید مرا از اینکه ما تو کارسازتر را بزرگ بداریم و داور درستکردار ؟ آنچه اردیبهشت تو [ و ] آنچه آفریننده ی جانداران به اردیبهشت گفت این را خواستار شنیدن اند آنان از بهمن تو. » [۱۴] این بخش از گاتها نیز نشان می دهد و تأیید می کند که گئوش تشا همان اهورامزدا نیست. 

البته موبد رستم شهزادی در ترجمه هات چهل و ششم ، بند نهم، « گئوش تشن » را به آفریننده ی پاکی ترجمه کرد و او را لایق پرستش و سرور راستی دانسته است و برای جبران این تناقض، تلاش کرده است تا گئوش تشا را همان اهورامزدا بداند. درحالیکه گاتها می گوید اهورامزدا و تراشنده ی گاو، دو شخصیت و ذات مستقل از یکدیگرند. همچنین در خود ترجمه ی موبد رستم شهزادی در بند دوم از هات بیست و نهم گاتها [۱۵] و همچنین برگردان دکتر دوستخواه [۱۶] و ترجمه ی شادروان پروفسور شوشتری مهرین همگی نشانگر این مسئله هستند که اهورامزدا همان « گئوش تشا » نیست. چه اینکه اگر « گئوش تشا » همان اهورامزدا باشد، اولاً با بندهای دیگر گاتها در تناقض خواهد بود و ثانیاً اگر چنین بپنداریم که تراشنده گاو همان اهورامزدا است، نتیجه چنین خواهد شد اهورامزدا نسبت به جهان هستی ناآگاه بوده و برای دانستن اسرار و حتی رخدادهای جاری در دنیا از مخلوقات خود پرسش می کند تا بداند ! برای مثال، ترجمه ی پروفسور شوشتری : «ایدون سازنده گاو [ گیتی ] از اشا پرسید که را تو بر گاو رتو [ یعنی پیشوا ] بر می گزینی او که او را خداوند دادور و نگهدار و با دهش و پوینده که او را خداوند روشن باشد و بتواند بدکیشان و خشم کنندگان را از او بازدارد.» [۱۷] در این گفتار گاتها روشن است که تراشنده گاو از امشاسپند اشا می پرسد تا پاسخ سؤالش را بیابد و این از جهت جهل، در شأن خداوند نیست. گذشته از آنچه از متن گاتها در این مقاله ارائه گردید، بر هر پژوهشگری روشن است که زرتشت زرتشت دست به سوی آسمان دراز می کند ، نماز می گزارد ، رامش و بهروزی می خواهد تا بتواند همه کارهایی را که از راستی و خرد پاک سرچشمه می گیرد انجام دهد تا اهورامزدا روان گاو را خشنود کند ! بنا بر این گفتار از گاتها ، هدف زرتشت از گرایش به اشا ، رسیدن به خشنودی روان گاو است . هدف او از خردمندی و پاکی جلب رضایت ِ گئوش اوروان است. [۱۸] همچنین در سایر قسمت های اوستا نیز آمده است که زرتشت بارها و بارها بر قداست گاوها و گوساله ها تأکید می ورزید. مثلاً در اوستا، ویسپرد، کرده ی یازدهم، بند سوم ، در ادامه ی ستایش ها آمده است :« این هوم اشون، این گاو خوب کُنش ، این اشون مرد و منش های کارآمد اشونان و منشهای کارآمد سوشیانتها ... » [۱۹] و همچنین در کرده ی بیست و یکم ویسپرد ، بند دوم آمده است : « گاو ، گیومرت ( نخستین انسان ) و منثره ورجاوند بی آلایش کارآمد را ستایش و نیایش می پذیرم... » [۲۰] و در یسنای اوستا، هات یکم ، بند یازدهم ، « ماه » از این بابت که نژاد گاو را در خود نگه داشته است، ستایش می شود و همینطور در هات سوم یسنا، بند سیزدهم  و ... [۲۱] و در اوستا ، یشتها ، ابتدای فصل هفتم ( ماه یشت ) نیز ماه از همین بابت ستوده می شود. [۲۲] و در اوستا، یسنا، هات سیزدهم ، بند هفتم آمده است : « فره وشی گاو خوب کُنش و گیومرت اشون را می ستایم. » [۲۳] همانگونه که در این گفتار آمده است ، گاو دارای فره وشی ، پاکی و قداست شمرده شده است .در اوستا ، یشتها ، فصل هشتم ( تیر یشت ) ، کرده ششم ؛ بند شانزدهم آمده است که اهورامزدا به زرتشت گفت که تشتر ( یکی از ایزدان ) با همه فره مندی و رایومندی اش، به پیکر یک گاو زرین شاخ در می آید و پرواز می کند. [۲۴] به راستی که این گوساله ی طلایی که روح ایزدان مقدّس در آن حلول نموده است، بسیار برای پژوهشگران عرصه ی ادیان و مذاهب آشنا و قابل توجه است.

و مسئله عجیب تر ، نوع سخن گفتن عجیب زرتشت با گاو است که در اوستا ، وندیداد ، فرگرد بیست و یکم ، بند اول ، سراینده می گوید: « درود بر تو ای گاو پاک ، درود بر تو ای گاو نیکوکار ، درود بر تو که افزونی می بخشی ، درود بر تو که می رویانی . درود بر تو که بهترین اشون و اشون هنوز نازاده را بهروزی می بخشی ، درود بر تو که ستمگران و نا اشونان را نابود میکنی. » [۲۵] و این یعنی گاو مدّنظر گوینده به انسان ها بهروزی و خوشبختی می بخشد ...

از آنچه بیان شد درباره ی زندگی زرتشت میان بنی اسرائیل ، اختلاف وی با شاگردان ارمیای نبی ، تقدیر و ستایش کردن گاو و مخصوصاً گوساله ای با شاخ های طلایی ، و اعتقاد به حلول روح مقدس در کالبد گاو ، ستایش تراشنده گاو و حتی مراقبت و نگهبانی از  کالبد تراشیده شده ی گاو به خوبی نشان می دهد که ماجرای اختلاف میان زرتشت و شاگردان ارمیای نبی چه بوده است .

گذشته از همه این ها اعتقاد ما این است که پیامبران الهی از جمله زرتشت مصون از این مسائل هستند. و اوستا و حتی گاتهای امروزی هیچ ارتباطی با زرتشت واقعی ندارد. 

ادامه مطلب ...

شگفتی های آفرینش در حیوانات

نوزادان گربه، چشم بسته به دنیا می آیند و مدتی نیز در این حالت زندگی می کنند، ولی نوزادان سگ برعکس گربه ها، در لحظه تولد چشم شان باز است. این مسئله حکایت از سنجش و حسابگری خاصی دارد. زیر شکم گربه پر از موست که لوله های پستان در بین این موها نهفته است. پس اگر چشم بچه گربه در نوزادی باز می شد، هنگام شیر خوردن، این موها به چشم هایش آسیب می رساند. در حالی که زیر شکم سگ در قسمت پستان، خالی از مو است و بچه سگ برای استفاده از آن با چشم باز مشکلی ندارد.

نکته دیگر اینکه بدن حیوانات سُم دار مانند گاو، گوسفند و اسب از نوک گوش تا بالای سم و انتهای دمشان از مو و پشم پوشیده شده است، مگر دو نقطه بغل دست آنها در (انتهای بازو) که به اندازه یک پنج ریالی خالی از پشم و موست؛ ولی در شتر و زرافه آن دو نقطه هم مو دارد. رمز این حسابگری و حکمت کار را چنین گفته اند: هنگامی که بچه های این حیوانات در شکم مادر هستند، دست ها به جلو کشیده شده و سر در بین دست ها افتاده است و درست آن دو نقطه ای که در آنها مو نمی روید، موازی با دو گوشه دو چشم آنهاست که مو ندارد و اگر مو می داشت، باعث آزار و اذیت چشم ها می شد. به همین خاطر، خداوند آن دو نقطه را از مو نپوشانده است. ولی در شتر و زرافه به حساب طول گردن آنها، سرشان مقداری جلوتر از دست ها قرار دارد و موازی بغل دست شان نیست و چون به چشم شان آسیبی نمی رسد، زیر بغل آنها پوشیده از مو است. با این حساب، آیا شایسته نیست ما نیز از سویدای جان بگوییم: «فَتَبارَکَ اللّه ُ اَحْسَنُ الْخالِقین».

پیام متن:

1. نوزادان گربه چشم بسته به دنیا می آیند، تا به هنگام شیرخوردن، به خاطر موی زیر شکم مادر آسیب نبیند. ولی نوزادان سگ با این مشکل روبه رو نیستند.

2. برای حفاظت از چشم های گاو و گوسفند، بغل دست های آنها موازی با چشم شان مو نمی روید.

خلقت مرغان

درون تخم مرغانی که از راه تخم گذاری به دنیا می آیند، سه مایع وجود دارد: سفیده، زرده و نطفه. نطفه باعت پیدایش جوجه می شود و زرده خوراک اوست تا بتواند بیست و یک روز ارتزاق کند. مقدار این مایع خوراکی به گونه ای تنظیم شده است که در طی این مدت، جوجه دقیقه ای گرسنه نمی ماند و ذره ای از زرده تخم مرغ نیز باقی نمی ماند. در قسمت انتهای تخم، یک قسمت خالی به چشم می خورد که در آن هوایی برای تنفس جوجه ذخیره شده است. به راستی کدام قدرت است که آن مقدار هوا را درون تخم نهاده است تا جوجه برای ادامه حیات از آن استفاده کند؛ جز قدرت خداوند حکیم.

نکته دیگر اینکه، جوجه های مرغان خانگی، هنگام خارج شدن از تخم، با پر و بال روییده بیرون می آیند، ولی جوجه های دیگر پرندگان مثل کبوتر، بلبل و گنجشک و به طور کلی مرغانی که در هوا پرواز می کنند، همچون قطعه گوشت قرمزی بدون پر و بال از تخم خارج می شوند و پدر و مادر باید مدتی غذای مخصوص به آنها بدهند و از آنها مراقبت کنند، تا پر و بالشان بروید و قدرت پرواز بیابند. این خود، از نظم و حسابی حکایت می کند و آن اینکه مرغان خانگی نیاز به پرواز ندارند، ولی مرغان دیگر باید نیروی پرواز را به تدریج به دست آورند. بر این اساس، خداوند حکیم هم تهیه غذای آنها را به عهده پدر و مادر نهاده و هم ابزار پرواز را از ابتدا به آنها نداده است که خود را به رنج و زحمت بیندازند. پس آنها باید مدتی صبر کنند تا ابزار و توان کافی برای پرواز را به دست آورند.

پیام متن:

1. قدرت خداوند حکیم، در تخم حیوانات به خوبی دیده می شود؛ زیرا در تخم مرغ غذا و هوا برای مدت بیست و یک روز پیش بینی شده است.

2. پر و بال داشتن جوجه مرغان زمینی.

3. پر و بال نداشتن جوجه مرغان هوایی، برای آماده کردن آنها برای پرواز.

کنترل مرموز تولید مثل

یکی از موضوع های تأمل برانگیز هستی، کنترل تولیدمثل و جلوگیری از ازدیاد نسل در برخی حیوانات و از سویی کمک به ازدیاد نسل در بعضی دیگر است. این مسئله، خود شاهدی است بر اثبات یگانگی و حکمت بی نظیر آفریدگار توانا و برهانی است بر نظم و حساب دقیق در عالم موجودات. این نکته مهم را می توان در تکثیر ماهیان به خوبی بررسی کرد. نوعی از ماهی ها در حدود سه میلیون بچه به دنیا می آورند که با توجه به مصرف زیاد ماهی در میان مردم، از همه آنها استفاده می شود، ولی از ازدیاد نسل حیوانات و حشراتی که تولیدمثل آنها بالاست و فایده چندانی برای بشر و محیط زیست ندارند، جلوگیری می شود.

در این باره به خلقت عجیب مگس ها توجه کنیم. گفتنی است از مگس ماده، چهار بسته و کیسه خارج می شود و در هر بسته سی عدد تخم است که از هر تخم نیز باید مگسی متولد شود. با این حال، بنابر تدبیر خداوندی در خلقت، هم تعداد مگس ها به شدت کنترل می شود و هم طول عمر مگس چندان زیاد نیست. مصداقی عجیب تر در هستی موجودات اینکه، مرغی به نام آکسیکلوب هنگامی که احساس تخم گذاری می کند، در شاخه درختی شکافی عمیق ایجاد می کند و سپس به جمع آوری آذوقه می پردازد. بدین گونه که از برگ ها و شکوفه هایی که برای تغذیه نوزادن به کار می آید، به اندازه آذوقه یک سال آنها تهیه می کند و در انتهای شکاف قرار می دهد. سپس یک تخم روی آن می گذارد و سقف نسبتا محکمی نیز از خمیرهای چوب بر بالای آن می سازد. باز مشغول جمع آوری آذوقه و تأمین احتیاج برای نوزاد دیگر به مدت یک سال می شود و آن را روی سقف اتاق اول قرار می دهد و تخم دیگری بر آن می گذارد و بدین ترتیب، چندین طبقه را می سازد. و بعد از پایان کار، خود می میرد.

هنگامی که جوجگان از تخم بیرون می آیند، در حالی که مادر خود را قبلاً از دست داده اند، غذای یکسال آنها موجود است و از آن استفاده می کنند. پس از یک سال که قدرت پرواز و زندگی مستقل را می یابند، اولی سقف خانه خود را می شکافد و از آن خارج می شود، سپس دومی، سومی، چهارمی و به همین ترتیب، بقیه نیز عمل می کنند.

این پرنده موجودی است که نه او مادر را دیده و نه مادر موفق به دیدن او شده است و سؤال اصلی و عجیب اینجاست که این حیوان ضعیف از کجا می داند که نوزادان او چنین احتیاجی را دارند و این آموزش ها را چه کسی به او داده است؟ آیا از مادر آموخته، مادری که هرگز او را ندیده و یا به تجربه دریافته است، با اینکه این عمل در طول زندگی او یک بار بیشتر اتفاق نمی افتد؛ زیرا پس از تخم گذاری می میرد؟!

آیا جز این است که این کار تنها به یک الهام غیبی و غریزی متکی است که دست قدرت خداوند بنابرحساب و میزان و آینده نگری دقیق، به مرغ آکسیکلوب عطا کرده است. همان خداوند حکیمی که به هر جانداری غریزه ای خاص بخشیده است تا نیازهای خود را به خوبی تأمین کند؛ همان مبدأ فیاضی که «قَدَّرَ فَهدی».

پیام متن:

1. کنترل تعداد تخم مگس ها برای کاهش آنها.

2. توجه به زندگی و مرگ عجیب پرنده ای به نام آکسیکلوب، در شیوه آماده سازی تغذیه سالانه برای فرزندی که هیچ گاه او را نمی بیند.

نظم پس از تولد

زندگی حیوانات در مراحل پس از تولد نیز سراسر آمیخته با نظم و حساب است. برای مثال، گاهی مرغان خانگی منقار خود را در دهان جوجه های نوزاد خویش می نهند و مدتی همچنان بدون حرکت می مانند. بیننده می پندارد که این حیوان کاری بی فایده انجام می دهد، در حالی که این کار او از روی حساب و نقشه مهمی است. در این حالت، مادر به چینه دان جوجه می دمد تا گشاد شود و دانه های بیشتری را در خود جای دهد. بر این اساس، احتمال می رود نوزادانی که به وسیله ماشین های جوجه کشی به عمل می آیند، بر اثر نبود رسیدگی مادرانه، قدرت هضم هر دانه ای را ندارند.

پیام متن:

مادر به چینه دان جوجه می دمد تا گنجایش آن برای جذب دانه بیشتر شود.

گوارش

هنگام بلعیدن غذا و یا نوشیدن مایعات، نوک زبان به پشت دندان های بالا و کمی از سقف دهان می چسبد، تا به راحتی، غذا یا نوشیدنی از راه گلو به طرف لوله مری کشیده شود. البته پیش از این کار، دو عضو از دهان، مأمور زمینه سازی برای این مرحله هستند. از آن دو مأمور، یکی زبان کوچک یعنی همان پرده مخروطی شکل است که در انتهای حلق قرار دارد و به هنگام خوردن و آشامیدن، آن پرده از بالا به در مجرایی که به بینی راه دارد محکم می چسبد. دیگری پرده ای است که روی دریچه مجرای تنفس می افتد و آن را محکم می بندد تا چیزی از غذا و آب به مجرای بینی یا هوا وارد نشود. چنانچه با پدید آمدن عارضه ای مانند خنده ناگهانی، یکی از آن دو عضو مأمور کنار رود و کمی از غذا یا آب به مجرای هوا و بینی وارد شود، دو مأمور ذخیره به سرعت دست به کار می شوند تا آن ذره غذا یا آب را خارج کنند. این دو مأمور ذخیره، یکی سرفه و دیگری عطسه است. اولی حنجره و هوا و دومی محافظ مجرای بینی است.

پس از ورود غذا به معده و شروع فعالیت های لوزالمعده، کیسه صفرا به تراوش می افتد و میلیون ها غدد موجود در جدار معده و ده ها عوامل همآهنگ دیگر به وظیفه خود می پردازند و بدین ترتیب، غذا رقیق می گردد. در بخش انتهایی و پایین معده نیز دریچه ای است که مرتب باز و بسته می شود و هنگام باز شدن، مقداری از غذای هضم شده به روده کوچک ریخته می شود.

علت ورود تدریجی غذا به روده کوچک؛ فشار نیامدن به روده باریک و جلوگیری از پارگی آن است. پس روده کوچک با پیچ و خم های خود به همراه 2500 برجستگی به نام خمل در جداره خود، غذای وارد شده را از راه روزنه های بسیارریزی، به خارج می فرستد و دیگر مأموران نیز پس از تحویل، آن را در اختیار کبد قرار می دهند.

کبد آن را به صورت خون درمی آورد و به مأمورانی می سپارد تا آنها آن را به قلب منتقل کنند. سپس قلب با یک پمپاژ قوی آن را به تمام قسمت های بدن آدمی می رساند و همه اعضا و جوارح از جیره ای عادلانه بهره مند می شوند تا با سلامتی کامل به حیات خود ادامه دهند.

این توزیع، در هر دقیقه 24 بار انجام می شود و مجموع سلول های بدن که از این عمل سود می برند، بیش از ده میلیون میلیارد عددند. گفتنی است اگر کسی این عدد را بشمارد، سیصد هزار سال طول می کشد، با این حال تعجب آورتر این است که بندگان از قدرت و نعمت الهی سربپیچند و غافل بمانند.

خداوند در قرآن مجید، در هشداری به آدمی فرموده است:

ای انسان چه چیز تو را در مقابل پروردگار بزرگت فریفته است که او را نافرمانی می کنی؛ آن چنان پروردگاری که از ذره غیرمحسوسی تو را آفرید. پس اجزا و اعضای تو را در حد و اندازه ای مناسب قرار داد و آن گاه اندامی معتدل به تو عطا کرد و به صورت و شمایلی تو را ترکیب ساخت که مشیت حکیمانه اش بدان تعلق گرفته بود. (انفطار: 6 ـ 8)

ای نسخه اسرار الهی که تویی وی آینه جمال شاهی که تویی
بیرون زتو نیست هر چه در عالم هست از خود بطلب هر آنچه خواهی که تویی

مجدالدین بغدادی

پیام متن:

عملیات عجیب جذب غذا و نیز مأموران و بخش هایی که در دستگاه گوارش فعالیت دارند، همه نشانه قدرت و حکمت الهی اند.

شگفتی های چشم

چشم انسان را از دو نظر، هم از نظر ساختمان و اعضای ریز آن و هم از نظر روان شناسی می توان بررسی کرد.

از دیدگاه روان شناسی، حالت های مختلف چشم، بیماری و تندرستی فرد را بازمی گوید. چشم هم درون را می بیند و هم بیرون را، یعنی وقتی با چشم به چیزی نگاه می کنیم، از ظاهرش آگاه می شویم، ولی اگر به چشم کسی نگاه کنیم، از درونش با خبر می شویم. چشم، دوستی و دشمنی را نشان می دهد و بیننده را از نیت شوم یا قصد خیر صاحب آن آگاه می سازد. چشم هم گوینده است و هم شنونده. چشم از رضایت و خشم و نیز از قوت و ضعف خبر می دهد و از آسودگی و دلهره پرده برمی دارد. از امید و ناامیدی می گوید، درستی و نادرستی را روشن می سازد، از راستگویی و دروغگویی و از سیری و گرسنگی فرد حکایت می کند.

قاضی تیزبین، از چشم متهم نکته های فروانی به دست می آورد و بازپرس، پاسخ بسیاری از پرسش های خود را از چشم متهمان می گیرد و پلیس با کلید چشم، رازهای نهفته در دل مظنون به جرم را می گشاید.

پزشک با دقت به وضعیت چشم، به نوع بیماری انسان پی می برد. چشم، سخن می گوید و سخن می شنود. گرچه وظیفه اصلی چشم ها این نیست و بشر به وسیله زبان و سخن می تواند آن کارها را انجام دهد، ولی چشم با پذیرفتن این همه مسئولیت، بزرگ ترین خدمت ها را به بشر می کند. پدیدآورنده بشر، از روی لطف و مهر به او، چنین ویژگی هایی را در چشم نهاده است تا آدمی در گشایش و آسایش باشد!

و اما آیا تاکنون به ساختمان چشم خود دقت کرده اید؟

سازندگان دوربین های فیلمبرداری برای نشان دادن دقیق رنگ ها، رنج ها برده اند و کوشش ها کرده اند، ولی هنوز آن گونه که چشم رنگ ها را می بیند، نتوانسته اند تصویرها را با رنگ های واقعی خود ثبت کنند. در حالی که چشم انسان همواره در نگاه به اشیای هستی، همه رنگ ها را با کیفیتی بی نظیر دریافت می کند.

هرچند چشم های افراد بشر از لحاظ برخی ویژگی های ظاهری متفاوتند، برای مثال چشم زاغ با چشم میشی فرق دارد و کبود چشم از سیاه چشم جداست، او همه را چنان ساخته است که از نظر دید رنگ ها، هیچ گونه تفاوتی با هم ندارند و همه چشم ها و همه رنگ ها را به یک نوع می بینند!

دوربین های عکاسی در عکس برداری از فاصله های دور و نزدیک تنظیم خاصی دارند تا وضوح موضوع ها رعایت شود، ولی چشم در سریع ترین حرکت می تواند دور و نزدیک را واضح ببیند! چشم نه تنها در نور سفید می بیند، بلکه در نور زرد، سرخ، بنفش و همه رنگ ها قدرت دید دارد، ولی دوربین های عکاسی از عکس برداری در همه نورهای رنگین ناتوانند و این به دلیل ناتوانی سازنده آنهاست. عدسی دوربین عکاسی با قدرت محدود خود، نشانه سازنده ای داناست، پس عدسی چشم با داشتن قدرتی نامحدود، از پدیدآورنده ای بسیار دانا و توانا سخن می گوید. دوربین عکاسی همه چیز را معکوس می بیند، بالا را پایین و ایستاده را واژگون می بیند، ولی چشم ما هر چیزی را همان گونه که هست می بیند. آیا به این فکر کرده ایم آبی که در چشمان ماست، چگونه مایعی است که در درجه های گوناگون دما، وضع خود را حفظ می کند؛ در حرارت بالا تبخیر نمی شود و در حرارت پایین یخ نمی بندد. چه قدرت عظیمی توانسته است برخلاف قانون طبیعت و مایعات، چنین آبگونی را ایجاد کند که در حرارت های گوناگون وضع خود را حفظ کند!؟

پیام متن:

چشم، افزون بر ریزه کاری هایی موجود در ساختمان آن، از نظر آگاه ساختن فرد از درون و برون آدمی نیز کمک کننده است. بیماری ها، خشم، شهوت، دوستی و محبت را می توان از راه چشم فهمید.

شگفتی در کار قلب و کبد

آن گاه که خون از قلب خارج می شود، همه سلول های بدن از آن تغذیه می کنند و مقدار باقی مانده با رنگی تیره، از رهگذر دیگری به جانب قلب حرکت می کند. تیرگی رنگ آن به این علت است که در راه بازگشت، کثیفی ها، سم ها و گازهای کربنیک را نیز جمع آوری می کند. این خون ها پیش از رسیدن به قلب، در حفره های شش ها ریخته می شوند. شش ها نیز در اندک زمانی با یک فشار و انقباضی و انبساط، خون آلوده را تصفیه و آن را شفاف و خالصمی سازند و آن را به قلب می دهند و مواد کثیف و گازهای کربنیک را از مجرای دهان و بینی به وسیله بازدم خارج می کنند و چه شگفت آور است اگر بدانیم، در هر 24 ساعت شش ها حدود ده هزار لیتر خون را تصفیه می کنند و به قلب می رسانند. البته بدن آدمی به طور متوسط بیشتر از پنج یا شش ها لیتر خون ندارد، ولی بر اثر گردش مداوم و تصفیه پیوسته آن است که در یک شبانه روز کار شش ها به تصفیه ده هزار لیتر خون می رسد.

راستی اگر بنا باشد در جهان کارخانه ای تأسیس شود که عملیات دهان، مری، معده روده، کبد، قلب، شش، کلیه ها و دیگر عضوها را که همه در حجمی بسیار کوچک قرار گرفته اند انجام دهد، به چه مقدار حجم و مساحت نیاز دارد؟!

هر جا که روم روی دل آرای تو بینم هر سو نگرم قامت رعنای تو بینم
در شمع و گل و بلبل و پروانه و گلزار مهر و مه و اختر، رخ زیبای تو بینم
مهر تو نه مهری است که از دل بتوان برد من خلق جهان عاشق و شیدای تو بینم
مشتاق جمال تو نه تنها شده موسی کاندر دل هر ذره تمنای تو بینم
ذات تو چه مرموز و عجیب است و پر اسرار عالم همه را غرق تماشای تو بینم
یک بیش نباشی و نداری تو سرایی با این همه هر جا نگرم جای تو بینم

پیام متن:

کار شگفت انگیز قلب و کبد، نشان از حکمت بی مانند آفریدگار آن دارد.

شگفتی های گل ها و گیاهان

قانون وراثت، در عالم گیاهان نیز حاکم است. در هسته سلول های جنسی گیاهان، عاملی هست که حفاظت ویژگی های هر نوع گیاه را در طول قرن های بسیار و در محیط های گوناگون برعهده دارد. مثلاً اگر یک دانه جوی معمولی را سال اول در منطقه گرم و در سال دوم در منطقه سرد و سال سوم در منطقه معتدل بکارند، استعداد نهانی و توارثی آن با کشت در قسمت های مختلف فرقی نخواهد کرد.

توجه به وجود جنس نر و ماده در عالم حیوان و گیاه، به منظور تولید مثلی هماهنگ با ویژگی ها و استعدادهای ذاتی آن و سپس ادامه یافتن نسل آنها بدین شیوه، یکی از راه های آسان خداشناسی است.

نکته ها و لطایفی که در وجود گل های رنگارنگ و زیبا به کار رفته است، بسی بیشتر و جالب تر از زیبایی ظاهری آنهاست. آری نقش هایی که در وجود گل اطلسی و ارغوان و نیلوفر جلوه گر است، لطایفی که در گل مینا و سنبل به کار رفته، حقایقی که از دهان غنچه سیراب سرچشمه می گیرد و این رنگ های شاخه رنگین مرجان، دیده ها را به تماشای هستی زیبا خیره می سازد و عقل ها را به تحسین آفریدگار و خضوع در برابر او وامی دارد.

پیشوایان اسلام، همواره می کوشیدند بشر را به رازها و ناگفته های آفرینش آگاه سازند تا از این رهگذر، معرفت خدا را که مهم ترین سرمایه بشر در زندگی اوست، نصیب آنان کنند.

امام صادق علیه السلام در توحید مفضل می فرماید:

فکر کن که خداوند در هر برگی، رشته هایی مانند رگ های بدن از هر طرف کشیده و فایده ها و مصلحت هایی در آنها قرار داده است. اگر انسان بخواهد یکی از این برگ ها را بسازد، در صورتی که وسایل و اسباب کار هم داشته باشد، با تحمل زحمت ها و صرف وقت زیاد از عهده ساختن یک برگ برنمی آید ولی خداوند حکیم در اندک وقتی، در فصل بهار آن قدر گل و برگ و درخت و سبزه و شکوفه پدید می آورد که وصف ندارد.

به راستی، هر صاحب دلی که در موسم بهار به دامن صحرا و دشت بنگرد، بالحن اعجاب آمیزی خواهد گفت:

«چمن سبز جهان را چمن آرایی هست».

آدمی با آگاهی از اسرار سلسله گیاهان به ویژه گل ها، در پیشگاه خداوند خاضع می شود و آن گاه با ترنمی خوش این گونه می سراید:

یار بی پرده از در و دیوار در تجلی است یا اولی الابصار
شمع جویی و آفتاب بلند روز بس روشن و تو در شب تار
گر ز ظلمات خود رهی بینی همه عالم مشارق الانوار
چشم بگشا بگلستان و ببین جلوه آب صاف در گل و خار
ز آب بیرنگ صد هزاران رنگ لاله و گل نگر در این گلزار

هاتف اصفهانی

پیام متن:

وجود نقش و نگارهای بی مانند در طبیعت، نشان از خالقی بی همتا و قدرت مند و حکیم است.  ادامه مطلب ...

زندگینامه سعدی شیرازی


سعدی شیرازی

  تخلص خود را از نام سعدبن ابی بکر بن سعد زنگی ولیعهد مظفرالدین ابوبکر گرفت. هر وقتسعدی در شیراز بود در خدمت این ولیعهد ادب پرور به سر می برد.
  

سعدی در نظامیه بغداد تحصیل کرد. دانشجویان دانشگاه نظامیه عبارت بودند از مفسران، محدثان، وعاظ، حکام و مذکران.

 

شیخ پس از اتمام تحصیل به سیر و سیاحت پرداخت و در مجالس، وعظ می گفت و مردم را به سوی دین و اخلاق هدایت می کرد.

 

به طوری که از آثار سعدی بر می آید ومعاصرینش هم می نویسند در لغت، صرف و نحو، کلام، منطق، حکمت الهی، و حکمت عملی، (عالم الاجتماع و سیاست مدن) مهارت داشت. مخصوصاً او در حکمت از تمام آثارش پیداست.

 

کتاب بوستان نه فقط حاوی مطالب اخلاقی و حکمتی است، بلکه استادی شیخ را در علم الاجتماع نشان می دهد. تبحر وی در زبان عربی و فارسی و ذوق لطیف و طبع و قادش او را برانگیخت تا شیرین ترین آثار فارسی را در نظم و نثر از خود به جای گذارد.

 

سعدی در ابتدا همان سبک متداول زمان خویش را در نویسندگی در پیش گرفت. بعد به سبک خواجه عبدالله انصاری تمایل پیدا کرد. اما طولی نکشید که سبک خاص و مشخصی برای خود ابداع نمود.

  

شیخ اجل نه تنها به نصایح مردم می پرداخت بلکه از اندرز دادن به سلاطین هم مضایقه نداشت کما این که رساله هفتم خود را به اندرز به ملک انکیاتو اختصاص داد.

 

علاوه بر این رساله، قصایدی نیز سروده که در آنها ضمن مدح، نصایح زنده و گاه خشنی به انکیاتو نموده است.

 

شاهکار سعدی در نثر، گلستان اوست که در حقیقت نوعی مقامه نویسی است.ولی در این رویه گرد تقلید نگشته و راه تازگی و ابتکار را پیموده است.

آثار سعدی

ترتیب و تناسب وتنوع گلستان همراه با موضوعات دلکش اجتماعی و اخلاقی و تربیتی و سبک ساده و شیرین نویسندگی، سعدی را به عنوان خداوند سخن معرفی کرده است. سعدی در بین معاصرین خویش هم با وجود نبودن وسایل نشر جای خود را باز کرد.

 

شهرت وی به اندازه ای بود که پس از پنجاه و پنج سال که از مرگش می گذشت در ساحل اقیانوس کبیر، یعنی در چین، ملاحان اشعارش را به آواز می خواندند.

 

چهل و سه سال پس از فوت شیخ، یکی از فضلا و عرفا به نام علی ابن احمدبن ابی سکر معروف به بیستون اقدام به تنطیم اشعار سعدی و ترتیب آنها با حروف تهجی نمود.

 

وی کلیه آثار شیخ را به 12 بخش تقسیم نمود. اول رساله هایی که در تصوف و عرفان و نصایح ملوک تصنیف کرده است. دوم گلستان، سوم بوستان، چهارم پندنامه، پنجم قصاید فارسی، ششم قصاید عربی، هفتم طیبات، هشتم بدایع، نهم خواتیم، دهم غزلیات قدیم که مربوط به دوران جوانی شیخ است، یازدهم صاحبیه مشتمل بر قطعات، مثنویات، رباعیات و مفردات. دوازدهم مطایبات. از آثار شیخ نسخ قدیمی که در زمان شخص او تحریر شده موجود است.

 
سعدی در سیر و سلوک نیز مقامی بس والا داشت. به تمام قلمرو اسلامی و همسایگان کشورهای اسلامی مسافرت کرد و دیده تیزبین او در هر ذره، عالمی پند و حکمت می دید.
 

یک بار هم در جریان جنگ های صلیبی به طوری که خودش در گلستان می نویسد به چنگ عیسویان اسیر می شود.

آرامگاه سعدی

مدفن شیخ در شیراز معروف است. مورخین، سعدیه فعلی را خانقاه او دانسته اند و می نویسند که شیخ در این خانقاه که در شمال شرقی شیراز واقع شده به عبادت مشغول بوده و از سفره انعام او درویشان بهره می برده اند.

 

دولت شاه سمرقندی در تذکره الشعراء می نویسد سلاطین و بزرگان و علما به زیارت شیخ بدان خانقاه می رفتند. قنات حوض ماهی فعلی در زمان شیخ نیز جاری و معمور بوده و سعدی حوضی از مرمر در باغ خانقاه خود ساخته، از آن قنات آب در آن جاری می کرده است.


زندگی نامه امیر کبیر


پدرش ، کربلایی محمد قربان ، آشپز و ناظر دستگاه قائم مقام فرهانی بود . مادرش ، فاطمه  ( فاطمه سلطان ) دختر استاد شاه محمد بنا اهل فرهان و شاغل در دستگاه قائم مقام بود

محمد تقی در خاندان قائم مقام و در میان فرزندان و برادر زادگان او رشد و نمو کرد . او کودکی و نوجوانی را در محیط دستگاه میرزابزرگ قائم مقام و پسرش میرزاابولقاسم قائم مقام - که هردو وزیر عباس میرزا شاهزاده اصلاح طلب ایرانی بودند - گذرانددر واقع امیر میهن دوستی و استقلال طلبی را از عباس میرزا و دو وزیر بلند آوازه اش آموخت .

امیر خیلی زود در آن محیط فضل و ادب و سیاست ، پیشرفت کرد و فن نویسندگی را آموخت استعداد و هوش بالای امیر از چشمان تیزبین قائم مقام پنهان نماند که سبب پیشرت های بسیاری در آینده برای امیر شد

پس از گذراندن دورهه ای تحصیل و مسئولیتهای  کم اهمیت در سال  1207 به همراه هیاتی به سرپرستی  خسرومیرزا برای عذرخواهی از واقعه قتل گریبایدوف در ایران راهی روسیه شد  .  وظیفه امیر در این سفر  سیاسی  منشیگری و ارسال گزارش عملکرد هیات برای قائم مقام بود این سفر از  1/ 1208  تا  12/1208 طول کشید

حدود اوایل  1216  به مقام وزارت نظام اذربایجان - که مهمترین شهر آن دوران بعد از تهران بود --  منصوب شد و در ماه مهر همان سال  به همراه ناصرالدین میرزا ولیعهد و امیرنظام رنگنه برای ملاقات با امپراتور روسیه به ایروان رفت .

در اردیبهشت 1222 از سوی دولت ایران مامور شرکت در کنفرانس ارزنۀ الروم شداین کنفرانس که با حضور نمایندگان روس و انگلیس در کشور عثمانی برگزار می شد مامورین داشت که به اختلافات و نبردهای ریشه دار بین دوکشور ایران و عثمانی خاتمه دهد  او در این ماموریت تسلط خود را به امور سیاسی   به خوبی نشان داد و مورد تحسین نمایندگان سیاسی روس و انگلیس قرار گرفت  نتیجه این کنفرانس که به عهندنامه ارزنۀ الروم بود  در حقیقت اولین دست پخت سیاسی امیر بود که یک نگاه ساده به این عهد نامه و عهد نامه های پیشین نشانگر میزان تسلط امیر بر امور ساسی را نمایانگر میسازد و نشان میدهد که تا چه اندازه فکر استقلال این کشور پهناور را در سر میپرورانده است .

 هنگامی که محمد شاه قاجار در 13 شهریور  1227  برابر با 4 سپتامبر 1848 در گذشت او مقدمات سفر ناصرالدین میرزا را به تهران فراهم کرد .  او در ابتدا با فراهم نمودن مبلغ 30 هزار تومان از بازار تبریز به همراه سربازان موجود در تبریز که حدود 30 هزار نفر بودند به سمت تهران به راه افتاد و لیاقت امیر در امر آراستن و رهبری سپاه سبب شد تا در محلی به نام چمن توپچی از سوی شاه جدید به لقب امیر نظام ملقب گردد .

شاه شب شنبه  28 مهر ماه 1227 در تهران بر تخت سلطنت جلوس کرد و در همان شب امیر نظام را به عالیترین لقب و منصب کشوری یعنی اتابک اعظم  ملقب کرد و از این تاریخ بود که در واقع امیر  شخص اول مملکت و مسئول امور کشوری و لشکری شناخته شد

  مضمون دسخط شاه به امیر چنین بود :

ما تمام امور ایران را به دست شما سپردیم  و شما  را مسئول هر خوب و بدی که اتفاق افتد میدانیم همین امروز شما را شخص اول ایران کردیم و به عدالت و حسن رفتار شما با مردم ، کمال اعتماد و وثوق داریم و به جز شما به هیچ شخص دیگری چنین اعتقادی نداریم وبه همین جهت این دست خط را نوشتیم

 

مشکلاتی که از دوره قبل برای امیر باقی مانده بود عبارتن از :

خرانه تهی کشور

شورش در ایالات به ویژه فتنه سالار در خراسان

بی نظمی و اختلاف در کلیه امور کشوری و لشکری

 یعنی به قول معروف سنگ روی سنگ بند نبود در سرزمین پهناور ایران ، که این  ریشه  در زمامداری افراد نالایقی چون حاج میرزا آقاسی و دیگر بی کفایتان داشت . همچنین  علاوه بر مشکلات بالا این را هم باید افزود و ان هیجاناتی است که پس از مرگ شاه معمولا در ایران به وقوع می پیوست

امیر با پشتکاری شگفت انگیز دست به اصلاحات زد و در این زمینه به موفقیتهای چشمگیری نایل آمد که به راستی اعجاب انگیز بود

فهرستی هرچند کوتاه از خدمات  ملی امیر که اورا کبیر کرد :

 

اصلاحات عمومی :

مصمم گشت که تشکیلات اداری کشور را یکسره اصلاح کند

خرید و فروش حکومت و ولایات را براندازد

طبقه دهقان را از دست ستمگریهای گذشته آزاد نماید

اصول مالیاتی کشور را تغییر دهد

خزانه کشور را سر و سامان داد

از مواجب و مستمریهای گزاف شاهزادگان و درباریان و دیوانیان و روحانیون کاست

برای پادشاه حقوق ثابت تعیین نمود

بر عایدات دولت افزود و میان  دخل و خرج دولت موازنه ایجاد نمود

 

اصلاحات نظام :

مشاقان نظامی اروپا استخدام کرد

به تربیت صاحب منصبان جدید پرداخت

فوج هیای جدید تازه ایجاد کرد و حتی از ایلات و عشاید سرحدی هنگ نظامی جدید ایجاد نمود

ساخلوهای دایمی مرزی ایجاد نمود

کارخانه اسلحه سازی و توپ ریزی احداث کرد

لباس متحد الشکل نظامی برای سربازان و صاحب منصبان ایجاد نمود

درجه های نظامی را تحت قانون جدیدی مشخص گردید

 

اصلاح دستگاه عدالت :

دیوانخوانه و دارالشرع را بر اصول تازه ای  بنیاد نمود

امور عرف و شرع را از هم جدا نمود

اقلیت های مذهبی زردشتی ، مسیحی  و یهودی را از اجحاف ها رهانید

آیین بست نشستن را شکست و حکومت قانون را استوار کرد

 

اصلاحات اخلاق مدنی  :

رشوه دادن ، دزدی و پیشگش دادن حکام ، دیوانیان و لشکریان   را بر انداخت

تملق گویی و القاب و عناوین ناپسندیده اهل دولت و مدیحه سرایی شاعران را منسوخ نمود

هرزگی ، لوطی بازی ، قداره کشی و عربده کشیدن مستانه در کوی و برزن را از بین برد

 

 اصلاح امور شهری :

چاپار خانه و پست جدید راه انداخت

آبله کوبی را تعمیم داد

جزوه هایی در مبارزه با آبله و وبا در میان مردم و ملایان منتشر کرد

یخچال ها را از آلودگی پاک کرد

به سنگفرش کردن کوچه و بازار همت گماشت

نخستین بیمارستان دولتی را بنا نمود

برای حرفه پزشکی امطحان طبی مقرر ساخت

از نهر کرج آب به تهران آورد

 

نشر دانش و فرهنگ نو :

مدرسع دارالفنون را بنا نمود

از فرنگستان استادان قابلی استخدام نمود

به ترجمه کتاب های اروپایی همت گماشت

چاپخانه های جدید بنا نمود

روزنامه وقایع اتفاقیه را تاسیس نمود

هیاتی از مترجمان زبانهای مختلف تشکیل و باب روزنامه های فرنگی را به ایران باز نمود

 

رواج صنعت :

کارخانه های مختلف صنعتی و پارچه بافی ایجاد نمود

از اهل فن چند نفری را به روسیه فرستاد تا فنون غربی بیاموزند

در رقابت با کالا های خارجی از صنعت ملی دفاع نمود

به استخراج معادن دست زد و آن را تا 5 سال ار مالیات معاف نمود

استادان معدن شناسی استخدام نمود و مجمع الصنایعی از مصنوعات ایران تاسیس کرد و محصولات ایران را به نمایشگاه لندن فرستاد

 

توسعه کشاورزی :

چندین سد بر رود خانه ها ساخت

زراعت بعضی محصولات را معمول ساخت

شیلات خزر را از اتباع روس گرفت و به ایران شپرد

به آبادانی خوزستان توجه مخصوصی نمود

 

پیشرفت در تجارت :

از بازرگانان داخلی و  خارجی ایرانی پشتیبانی کامل نمود

بر میزان صادرات ایران افزود و از واردات کالاهای لوکس و غیر ضروری جلوگیری نمود

تیمچه امیر را به عنوان مجمع بازرگانان بنا نمود و تجارت ایران را سرو سامان داد

 

برخود امیر با دین نو ظهور :

امیر در برخورد با دین اوران جدید یعنی سید محمد علی باب و پیروانش هیچ گونه نرمش  و مدارایی از خود نشان نداد و با دین اوری به مقابله برخواست زیرا آن را مغایر با وحدت ملی و استقلال ایران میدانست

امیر دوبار ازدواج کرد  همسر اول او دختر عمویش یعنی دختر حاج شهبازخان بود نام او را جان جان خانم گفته اند ، امیر از همسر اول خود سه فرزند داشت  ، میرزا احمد خان مشهور به امیر زاده و دو دختر

امیر به هنگام صدارت از هسر اول خود جدا شده  و در جمعه  27 بهمن 1227 با عزت الدوله ، تنها خواهر تنی ناصرالدین شاه ازدواج کرد . از عزت الدوله نیز دو دختر داشت . عزت الدوله با اینکه خواهر تنی شاه بود اما در سرا شیبی سقوط و تباهی  دولت امیر هیچگاه اورا تنها نگذاشت ،  تلاش بسیار کرد تا از جان  امیر در مقابل ستم برادر خود پاسداری کند اما نتوانست نام او نیز به  عنوان الگوی وفاداری زن ایرانی همیشه در تاریخ این مرز و بوم زنده خواهد ماند

منش شخصی و رفتار سیاسی امیر سخت مورد ستایش و توجه همگان قرار گرفت . حتی بیگانگان نیز هنگامی که میخواهند در باره او ودولتش مطلبی بنگارند ، بدون توجه به دول بیگانه در سقوط دولت او لب به تحسین و ستایش میگشایند

دلایل سقوط دولت امیر  :

دلایل این سقوط را باید از دو دید مورد بررسی قرار داد 

1-      عوامل داخلی

2-       عوامل خارجی

 

نقش دولتهای خارجی به ویژه روس و انگلیس در تباهی دولت اکیر آشکار استو در واقع بدیهی است و در واقع همان گونه که استبداد دشمن ازادی است اسعمار نیز دشمن استقلال است

امیر به استقلال ایران جان تازه ای بخشید و اقتدار دولت مرکزی را به رخ جهانیان کشیده بود .

عوامل داخلی بر اندازی  عبارتند از ناراضیان درباری ، شاهزادگان متضرر شده از تعدیل مواجب ، ورشکستگان سیاسی که در دولتهای پیشین سیاستهای حکومتیشان با شکست مواجه شده واینک از دریچه چشم حسد به اصلاحات امیر مینگریستند همه این افراد در زیر مهد اولیا مادر شاه گرد آمده و به تحریک و دسیسه علیه امیر مشغول بودند

اما همه این عوامل تا روزی که شاه از دولت امیر حمایت میکرد هیچ کاری از پیش نمیبرد. در حقیقت مهمترین عامل داخلی سرنگونی دولت امیر را میباید در ماهیت استبدادی حکومت در کشورهای شرقی جستجو کرد بدون تردید یکی از ویژگی های مهم حکومت های اسبدادی و فردی ، تحمل نکردن اقتدار و ارزش اجتماعی فرد دیگری غیر از مستبد حاکم است. شاه نتوانست اقتدار و شکوه امیر را تحمل کند ، همان گونه که هیچ مستبد برتری و اقتدار شخص دیگری را در حوزه حکومت خوش بر نمیتابد

 ابتدا شاه تلاش کرد تا از اختیارات امیر بکاهد کمتر او را به دربار احضار میکرد  و دستخط های خود را خطاب به دیگران نوشت  ، شاه رفته رفته عرصه را بر امیر تنگ کرد امیر هم که طالب این خدمات نبود و نیست  و برای خود سوای زحمت و تمام شدن عمر حاصلی نمیداند طی نامه ای به شاه از او میخواهد  که پرده های را کنار زده و نیت اصلی خود را آشکار کند تا امیر هم بدان ها گردن نهد

پس از کشمکشهای سیاسی بین شاه و امیر سر انجام شاه در  22 آبان ماه سال 1230 حکم عزل امیر را از صدارت اعلام نمود

 

متن نامه شاه :

چون صدارت عظمی و وزارت کبری زحمت زیاد دارد و تحمل این مشقت بر شما دشوار است شما را از آن معاف کردیم  باید به کمال اطمینان مشغول عمارت نظام باشید و یک قبضه شمشیر و یک قطعه نشان که علامت  ریاست کل کراست فرستادیم و به آن کار اقدام نمایید تا امر محاسبه و سایر امور را به دیگر چاکران که قابل باشند واگذاریم

 

اما شاه حکم عزل امیر را با راحتی خیال و آسودگی صادر نکرد او متوجه محبوبیت امیر در بین توده های مردم و سپاهیان بود و به همین جهت به اشتباه فکر میکرد که امیر ممکن است در مقابل حکم عزل خود واکنش نشان دهد وعلیه شاه درست به اقدام خشونت آمیز بزند

شاه در فرمان عزل امیر ابتدا امیر ار  از وزارت بر کنار ساخت ولی عمارت نظام را برای چند روزی باقی گذاشت تنها کسی که در این روزها بین امیر و شاه وساطت کرده و میخواست بین آن دو آشتی بر قرار کند ، عزت الدوله همسر امیر و خواهر شاه بود

امیر سعی نمود با شاه ملاقات نماید و حداقل از خام شدن کارهای پخته جلوگیری کنداما تلاش های او نتیجه ایی در بر ندارد  امارت نظام او هم چندی بیش نپایید  میرزاآقاخان نوری ، صدراعظم تازه به روی کار آمده که در دوران سلطنت محمد شاه قاجار به دلیل اختلاس و رشوه خواری شلاق خورده بود وابستگان پول پرست خود را مصدر کارهای نظام قرار داد و در امور سپاه مداخله میکرد امیر به تنگ آمده و در نامه ای به شاه  چنین نوشت

 

این غلام نمیتواندنظم دهد ، بی نظمی هم کار از پیش نمیرود ... این درد غلام را میکشد که فردا مردم گویند آن نظم میرزاتقی خان گذشت . مرگ را برخود گواراتر از این حرف میداند ... امر امر جهان مطاع است

 

شاه به نامه امیر عتنایی نکرد و برعکس تصمیم گرفت که اورا به حکومت کاشان به حال تبعید بفرستد ولی عمل نابخردانه دالگورکی ، سفیر روس در تهران که  اعضای سفارت  روس را به منزل امیر فرستاد و شایع کرد امیپراتور روسیه ، امیر را زیر چتر حمایتی خود گرفته ، شک ، تردید و خشم را در دل شاه افزونتر کرد

 

امیر سرانجام در روز  29 بهمن سال 1230 از کلیه خدمات دولتی محروم شد

سرانجام شاه بر اثر دسیسه های داخلیو  خارجی فرمان قتل امیر را خطاب به حاج علی خان مراغه ای حاجب الدوله  معروف به آقا علی طادر کرد

متن  فرمان  شاه برای قتل امیرکبیر :

چاکر آستان ملائک پاسبان فدوی خاص دولت ابد مدت حاج علی خان پیشخدمت ، خاصه فراشباشی دربار سپهر اقتدار مامور است که به فین کاشان رفته میرزاتقی خان فرهانی را راحت نماید و در انجام این ماموریت بینالاقران مفتخر و به مراحم خسروانی مستظهر بوده باشد

 

در مرود قتل نیز چنین آمده است که چون حاج علی خان با همراهانش به باغ فین رسیدند علی اکبر بیک چاپار دولتی را دیدند که منتظر بیرون آمدن امیر از حمام بود که جواب نامه مهدعلیا را به عزت الدوله بگیرد فراشباشی با ماموران خود وارد حمام شدند و راه ورود و خروج حمام را بستند و سپس فراش باشی فرمان شاه را ارئه نمود امیر خواست عزت الدوله را ببیند و یا وصیت کند که اعتماد السساطنه اجازه نداد پس امیر به دلاکش دستور داد تا رگ های هر دو بازویش را بزند 

ادامه مطلب ...

اتم را چه کسی کشف کرد



(اتم‌) را چه‌ کسی‌ کشف‌ کرد؟اتم‌ و انرژی‌ هسته‌ای‌ مسئله‌ای‌ جدید و نونیست‌، بلکه‌ کشف‌ و تحقیق‌ در این‌ باره‌ به‌ حدودیک‌ قرن‌ پیش‌ می‌رسد.در واقع‌ مبحث‌ اتم‌ مربوط به‌ زمان‌ کنونی‌نیست‌، شاید برایتان‌ جالب‌ باشد بدانید که‌ ۲۳۰۰سال‌ پیش‌ یک‌ فیلسوف‌ یونانی‌ به‌ نام‌(دموکریتوس‌) به‌ پدیده‌ اتم‌ پی‌ برد. اتم‌ در زبان‌یونانی‌ به‌ معنی‌ تقسیم‌ناپذیر است‌. به‌ این‌ ترتیب‌وجود اتم‌ را در تفکرها پروراند. سپس‌ در سال‌۱۸۰۸ جان‌ دالتون‌ نظریه‌ اتمی‌ نوین‌ را ارایه‌کرد تا نوبت‌ به‌ ارنست‌ رادرفورد رسید او با تحقیق‌و بررسی‌ خود به‌ انرژی‌ هسته‌ای‌ امروزی‌ دست‌یافت‌ لذا او را پدر انرژی‌ هسته‌ای‌ می‌نامند.در این‌ مقاله‌ به‌ زندگی‌ شخصی‌ و تحقیقات‌ وی‌می‌پردازیم‌.
●تولد یک‌ دانشمند
ارنست‌ رادرفورد در ۳۰ آگوست‌ ۱۸۷۱ درحومه‌ برایت‌ واتر شهر نلسون‌ واقع‌ در ساحل‌شمالی‌ جزیره‌ جنوبی‌ زلاندنو به‌ دنیا آمد. اوچهارمین‌ فرزند از دوازده‌ فرزند جیمز و مارتارادرفورد نیوزلندی‌های‌ نسل‌ اول‌ بود که‌ ازکودکی‌ از اسکاتلند به‌ زلاندنو آمده‌ بودند.خانواده‌ رادرفورد معتقد به‌ مسیحیت‌ و با فرهنگ‌و جدی‌ در رفتن‌ به‌ کلیسا بودند. آنها احساس‌خوشبختی‌ می‌کردند و این‌ خانواده‌ پرجمعیت‌چهارده‌ نفری‌ در انجام‌ کارهای‌ روزمره‌ خانواده‌شرکت‌ می‌کردند. پدر و مادر سعی‌ در ارتقای‌سطح‌ علمی‌ فرزندانشان‌ داشتند. آنها علیرغم‌اینکه‌ در کشاورزی‌ فعالیت‌ داشتند و ساعت‌های‌متمادی‌ مجبور به‌ کار در مزرعه‌ خود بودند، دست‌از مطالعه‌ کتب‌ مذهبی‌ و علمی‌ برنمی‌داشتند. 
از این‌ رو ارنست‌ نیز همچون‌ والدینش‌ به‌تحصیل‌ علم‌ علاقمند بود. عشق‌ او به‌ علم‌ در اوان‌کودکی‌ بروز کرد. در سن‌ ده‌ سالگی‌ کتب‌ علمی‌همچون‌ خواندنی‌های‌ اولیه‌ فیزیک‌ و شیمی‌ را که‌تالیف‌ معلمی‌ به‌ نام‌ بالفور استوارت‌ بود با علاقه‌ وجدیت‌ مطالعه‌ می‌کرد. کتاب‌ استوارت‌ شبیه‌کتاب‌های‌ خودآموز فیزیک‌ امروزی‌ بود که‌ درآن‌ اصول‌ اولیه‌ و پایه‌ای‌ فیزیک‌ را با زبان‌ ساده‌توضیح‌ داده‌ بود. ارنست‌ نیز این‌ کتاب‌ را بیش‌ از۱۵ بار مطالعه‌ کرد و با اجسام‌ ساده‌ای‌ همچون‌شمع‌، سنگ‌، سکه‌ و وسایل‌ آشپزخانه‌ مادرش‌آزمایش‌های‌ این‌ کتاب‌ را انجام‌ داد. او در همان‌شهر به‌ مدرسه‌ رفت‌.
۱۶ ساله‌ بود که‌ نخستین‌ بورس‌ از بورس‌های‌تحصیلی‌ متعدد در زندگی‌ خود را دریافت‌ کرد وتوانست‌ در کالج‌ کنتر بوری‌ شهر کریست‌ چرچ‌ثبت‌نام‌ کند. او رشته‌ تحصیلی‌ اصلی‌ خود رافیزیک‌ و ریاضیات‌ انتخاب‌ کرد و تحت‌ نظر اساتیدباتجربه‌ کالج‌ به‌ فراگیری‌ این‌ علوم‌ پرداخت‌.
او در مدت‌ ۳ سال‌ مدرک‌ کارشناسی‌ ریاضی‌فیزیک‌ گرفت‌ و برای‌ ارایه‌ پایان‌ نامه‌ خود دومقاله‌ مهم‌ درباره‌ فعالیت‌ تشعشعی‌ مواد در سال‌۱۸۹۵ نوشت‌ که‌ مقالاتش‌ مقام‌ دوم‌ را از آن‌خود کرد. یکی‌ دیگر از جوایز او حق‌ انتخاب‌موسسه‌ آموزشی‌ برای‌ ارتقای‌ سطح‌ علمی‌ بود که‌رادرفورد آزمایشگاه‌ کاوندیش‌ در دانشگاه‌کمبریج‌ لندن‌ را برگزید. این‌ آزمایشگاه‌ به‌مدیریت‌ جی‌جی‌ تامسون‌ صاحب‌ نظر پیشتازجهان‌ در زمینه‌ الکترو مغناطیس‌ اداره‌ می‌شد. این‌فرد صاحب‌نام‌ تاثیر زیادی‌ در روند پیشرفت‌ارنست‌ داشت‌ و او را حمایت‌ و تشویق‌ کرد.
● اکتشافات‌ علمی‌
ارنست‌ در دوران‌ تحصیل‌ خود با اکتشافات‌مهمی‌ از جمله‌ کشف‌ اشعه‌ ایکس‌ توسط ویلهم‌کنراد رونتگن‌ فیزیکدان‌ آلمانی‌ روبه‌رو شد وهمین‌ کشف‌ها در زندگی‌ علمی‌ او تاثیر زیادی‌گذاشت‌.
کشف‌ مهم‌ دیگر درباره‌ تحقیقات‌ هانری‌ بکرل‌دانشمند فرانسوی‌ بود که‌ تاثیر نور مرئی‌ وسنگ‌معدن‌ اورانیوم‌ برروی‌ فیلم‌ عکاسی‌ را فهمید.رادرفورد در سال‌ ۱۸۹۵ کار جدی‌ خود رادر آزمایشگاه‌ کاوندیش‌ آغاز کرد و رادیواکتیویته‌ناهمانند را مورد شناسایی‌ قرار داد. او اولین‌اشعه‌ای‌ که‌ بار الکتریکی‌ مثبت‌ داشت‌ و به‌ سهولت‌در مواد جذب‌ می‌شد را اشعه‌ آلفا نامید و اشعه‌دوم‌ با بار الکتریکی‌ منفی‌ را اشعه‌ بتا نام‌ گذاشت‌
او اشعه‌ سومی‌ را هم‌ یافت‌ که‌ شبیه‌ پرتوهای‌ایکس‌ بود. رادرفورد طی‌ شبانه‌ روز فقط ۳ساعت‌ می‌خوابید و تمام‌ ساعات‌ شب‌ و روز را درآزمایشگاه‌ می‌گذراند حتی‌ وقت‌ استحمام‌ کردن‌هم‌ نداشت‌. او در نهایت‌ اظهار کرد که‌ رادیوم‌ تنهاعنصر از گروه‌ عناصر حاصل‌ از فعالیت‌ تشعشعی‌اورانیوم‌ است‌.رادرفورد در سال‌ ۱۹۰۳ مفتخر به‌ عضویت‌انجمن‌ سلطنتی‌ لندن‌ شد و یک‌ سال‌ بعد کتابی‌ درزمینه‌ (فعالیت‌ تشعشعی‌) نوشت‌. امروزه‌ این‌ کتاب‌جزو کتب‌ کلاسیک‌ می‌باشد. 
رادرفورد به‌ شهرت‌ رسیده‌ بود و از سوی‌چندین‌ دانشگاه‌ هندی‌ کرسی‌های‌ زیادی‌ به‌ وی‌پیشنهاد شد. او تصمیم‌ گرفت‌ در دانشگاه‌ منچسترمشغول‌ به‌ کار شود. ارنست‌ در این‌ دانشگاه‌ استادعده‌ای‌ از دانشجویانی‌ بود که‌ درباره‌ ساختار اتم‌تحقیق‌ می‌کردند رادرفورد در سال‌ ۱۹۰۷ تلاش‌و کوشش‌ زیادی‌ جهت‌ شناخت‌ ساختار اتم‌ داشت‌لذا از سوی‌ دانشگاه‌ چندین‌ نشان‌ و جایزه‌دریافت‌ کرد و در همان‌ سال‌ مفتخر به‌ دریافت‌جایزه‌ نوبل‌ در رشته‌ شیمی‌ شد. به‌ گفته‌ رادرفورد،سال‌ ۱۹۰۷ اوج‌ شکوفایی‌ شهرت‌ و موفقیت‌ وی‌بوده‌ است‌.
بزرگترین‌ نتیجه‌ کاری‌ رادرفورد کشف‌ ساختارهسته‌ اتم‌ بود. او تا آن‌ زمان‌ تصور می‌کرد اتم‌جسمی‌ سخت‌ و قرمز است‌ اما با تحقیق‌ و بررسی‌فهمید که‌ اتم‌ متشکل‌ از ذرات‌ بی‌شمار می‌باشد که‌هر ذره‌ اسراری‌ را در دل‌ دارد.
●مدل‌ اتمی‌ رادرفورد
قبل‌ از رادرفورد چند دانشمند درباره‌ ساختاراتم‌ تحقیقاتی‌ انجام‌ داده‌ بودند اما رادرفورد به‌همه‌ نظریه‌ها جامه‌ عمل‌ پوشاند و آنها کامل‌ نمود.او معتقد بود که‌ یک‌ هسته‌ در مرکز اتم‌ وجوددارد. بیشترین‌ جرم‌ و تمام‌ بار مثبت‌ اتم‌ در هسته‌متمرکز است‌. هسته‌ شامل‌ پروتون‌ها ونوترون‌هایی‌ است‌ که‌ هم‌ جرم‌ هسته‌ را دربردارند و هم‌ بار هسته‌ ناشی‌ از پروتون‌های‌ آن‌است‌. او بر این‌ ایده‌ بود که‌ هسته‌ درون‌ اتم‌دارای‌ بار مثبت‌ است‌ که‌ توسط الکترون‌هامحاصره‌ شده‌ و به‌ خاطر وجود فضای‌ خالی‌ زیاددرون‌ اتم‌ حجمش‌ کم‌ می‌باشد. رادرفورد این‌فیزیکدان‌ بزرگ‌ و آزمایشگری‌ که‌ به‌ پشتکاری‌ اوتاکنون‌ فردی‌ نیامده‌ است‌ نام‌ پدر انرژی‌ هسته‌ای‌را به‌ نام‌ خود ثبت‌ کرد.رادرفورد با کشف‌ هسته‌ اتم‌ راه‌ را برای‌دانشمندان‌ آینده‌ خود هموار کرد. دانشمندان‌ با توجه‌ به‌ مجموعه‌ آزمایش‌های‌رادرفورد به‌ این‌ نتیجه‌ رسیدند که‌ اتم‌ها برخلاف‌نامشان‌ از اجزای‌ کوچکتری‌ هم‌ تشکیل‌ شده‌اندرادرفورد از سوی‌ انجمن‌ سلطنتی‌ انگلستان‌ به‌لقب‌ لرد رادرفورد نایل‌ شد.در حقیقت‌ بعد از اینکه‌ رادرفورد ماهیت‌تشعشع‌ رادیواکتیو را کشف‌ کرد دانشمندان‌ پی‌بردند که‌ رادیواکتیویته‌ به‌ علت‌ متلاشی‌ شدن‌خود به‌ خود هسته‌های‌ سنگین‌ و تبدیل‌ آنها به‌هسته‌های‌ سبک‌تر است‌. در میان‌ این‌ تبدیل‌ وتحول‌ ذرات‌ آلفا، بتا و گاما ساطع‌ می‌شود و به‌دنبال‌ آن‌ ماهیت‌ آن‌ تغییر می‌کند. رادرفورد ازاین‌ طریق‌ توانست‌ نیمه‌ عمر را معنا بخشد وی‌ سهم‌زیادی‌ در شناخت‌ اتم‌ همچنین‌ انرژی‌ هسته‌ای‌دارد که‌ امروزه‌ از آن‌ در جوامع‌ جهان‌ به‌ وفور ازآن‌ یاد می‌شود. در واقع‌ رادرفورد اسرار ناگفته‌اتم‌ را برای‌ همگان‌ گشود و کشف‌ کرد.
●زندگی‌ شخصی‌ رادرفورد
ارنست‌ رادرفورد همه‌ اوقات‌ زندگی‌ خود رادر راه‌ کشف‌های‌ علمی‌ خود گذاشت‌ و به‌ ازدواج‌و تشکیل‌ خانواده‌ فکر نکردروزهای‌ متمادی‌ در آزمایشگاهش‌ مشغول‌تحقیق‌ بر روی‌ ذرات‌ اتم‌ بود و یا کتاب‌ و مقاله‌می‌نوشت‌. هفته‌ها پی‌ در پی‌ می‌گذشت‌ و حتی‌یک‌ بار به‌ بیرون‌ از آزمایشگاه‌ پا نمی‌گذاشت‌ و نورخورشید را نمی‌دید. از این‌ رو هیچگاه‌ به‌ داشتن‌یک‌ زندگی‌ مشترک‌ فکر نکرد. او خودش‌ را وقف‌علم‌ فیزیک‌ و شیمی‌ کرده‌ بود و در آن‌ غرق‌ شده‌بود.در سال‌های‌ اولیه‌ای‌ که‌ نظریه‌ خود را در زمینه‌هسته‌ اتم‌ ارایه‌ کرد هوادار چندانی‌ نداشت‌. اماکم‌کم‌ توانست‌ ایده‌اش‌ را به‌ همگان‌ بقبولاند ومورد اعتماد واقع‌ شود.
یکی‌ از همکاران‌ و شاگردانش‌، فردریک‌سودی‌ در دانشگاه‌ مک‌ گیل‌ بود که‌ با کمک‌ و یاری‌رادرفورد کاشف‌ ایزوتوپ‌ها شد. اوتوهان‌آلمانی‌ یکی‌ دیگر از شاگردان‌ وی‌ بود که‌ ۳۰ سال‌بعد با شکاف‌ اورانیوم‌ و اظهار اینکه‌ در هر اتم‌همواره‌ انرژی‌ وجود دارد، استاد خود را مبهوت‌کرد.ارنست‌ رادرفورد در سال‌ ۱۹۲۷درگذشت‌.
 
ادامه مطلب ...