بهمن NOPO

بهمن NOPO

tanhavbiks
بهمن NOPO

بهمن NOPO

tanhavbiks

حقیقت انسان چیست؟

حقیقت انسان چیست؟  

انسان تشکیل شده از دو بعد متفاوت است. جسم و روح


«إِذْ قَالَ رَبُّکَ لِلْمَلَآئِکَةِ إِنِّى خَالِقٌ بَشَراً مِّن طِینٍ‏ فَإِذَا سَوَّیْتُهُ وَنَفَخْتُ فِیهِ من رُّوحِى فَقَعُواْ لَهُ سَاجِدِینَ؛[صاد،آیات ۷۱-۷۲] آن گاه که پروردگارت به فرشتگان گفت: همانا من آفریننده‏ ى بشرى از گِل هستم. پس همین که او را نظام بخشیدم و از روح خود در او دمیدم، سجده‏ کنان براى او به خاک افتید.»


جسم عضوی مادی است که از گوشت و استخوان و... ساخته شده است. شگفتی های جزء مادی انسان اندک نیست. و به هر بخش نظر بیفکنیم، معجزات بسیاری می بینیم. معجزاتی که به دلیل تکرارشان، برایمان عادی شده است. معجزاتی که در سیستم بینایی، بویایی، هاضمه، تولید مثل و ... وجود دارد و سالیان سال بشر در صدد کشف عجائب آن است و هنوز مسائل شگفت انگیزش به پایان نرسیده است. شگفتی هایی که هر صاحب عقلی را به تامل وادار می کند.


اما جزء دیگر روح انسان است با شئون مختلف و گسترده، و استعدادهایی که بسیار فرارتر از نیاز عالم مادی است همین بخش است که عنصر اساسی انسان را تشکیل می دهد. و تمام شئون مختلف انسان را مدیریت می کند،شئونی مثل رشد و فعالیت های فیزیولوژی انسان، ادراک های حسی، تا درک های عقلی و ... و اگر لحظه ای روح نباشد، جسم رو به فساد می گذارد.

این روح  نشانی از امتداد ماست. چون اجزای مادی بدن به سرعت از بین می روند. اما روح چنین فنائی ندارد. و به همین دلیل انسان تا ابدیت به پیش می رود. و مرگ جز پلی نیست که انسان را از مرحله ای به مرحله دیگر وارد می کند. همانگونه که با تولد، از فضای محدود و تنگ رحم، به عالمی وسیع وارد شد، با مرگ نیز از محدودیت ها و حصارهای عالم ماده خارج شده و وارد عالم وسیع تری می شود.


روح می تواند آنچنان دربند عالم ماده شود که پاهای رفتنش نابود شده و در دنائت ها و حقارت های ماده ماندگار شود و به زانو بیفتد:

«وَ نَذَرُ الظَّالِمینَ فیها جِثِیًّا؛[مریم/۷۲] ظالمان را- در حالى که (از ضعف و ذلّت) به زانو درآمده ‏اند- در آن رها مى ‏سازیم.»


که در این صورت با اتمام زندگی مادی، اثر غفلت کنار می رود و به درک می رسد! درک جایگاه و موقعیتی که خود برای خویش ساخته :

«کلاَّ لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْیَقِینِ * لَترَوُنَّ الجْحِیمَ؛[تکاثر، آیات۵و۶] حقا، اگر از روى یقین بدانید، البته جهنم را خواهید دید»


و آن هنگام است که شعله های آتش قلب او را می سوزاند:

«نَارُ اللَّهِ الْمُوقَدَةُ* الَّتىِ تَطَّلِعُ عَلىَ الْأَفْدَةِ؛[همزه، آیات ۶و۷] آتش افروخته خداست، * که بر دلها غلبه مى ‏یابد.»


که او محتاج نظر خداست، اما خود را فرسنگ ها از آن دور کرده و آن هنگام خدا به او نظر نمی کند:

«أُولئِکَ لا خَلاقَ لَهُمْ فِی الْآخِرَةِ وَ لا یُکَلِّمُهُمُ اللَّهُ وَ لا یَنْظُرُ إِلَیْهِمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ وَ لا یُزَکِّیهِمْ؛[آل عمران/۷۷] آنها بهره ‏اى در آخرت نخواهند داشت و خداوند با آنها سخن نمى ‏گوید و به آنان در قیامت نمى ‏نگرد و آنها را (از گناه) پاک نمى ‏سازد.»


و اگر روح در عالم ماده، اسیر مادیات حقیر نشد، از تغیرات مادی فراتر رفت و با ترک ماده به اطمینان رسید مزد اطمینان او، رضوانی است که او را به بی نهایت متصل می کند و خطاب های گوش نواز او را می شنود:

«یَأَیَّتهُا النَّفْسُ الْمُطْمَئنَّةُ* ارْجِعِى إِلىَ‏ رَبِّکِ رَاضِیَةً مَّرْضِیَّةً* فَادْخُلىِ فىِ عِبَادِى* وَ ادْخُلىِ جَنَّتىِ؛[فجر، آیات ۲۷-۳۰] اى روح آرامش یافته، * خشنود و پسندیده به سوى پروردگارت باز گرد، * و در زمره بندگان من داخل شو، * و به بهشت من درآى.»

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.