محیط چیست؟
محیط در لغت به معنای محیط زیست، محیط اطراف، احاطه و دور و بر آمده است. بطور کلی در متون تخصصی مدیریت، محیط، به پدیدههای اطراف سازمان اطلاق میگردد؛ که بطور معمول عواملی نظیر دولت، رقبا، تکنولوژی، عرضه و تقاضای نیروی کار، مشتریان و ارباب رجوع و اخیرا صنعت مرتبط با سیستم را دربرمیگیرد.
1. محیط، مجموعه ای متشکل از شرایط، نیروها، عوامل، و مؤلفه هایی است که بر پایه سازه های تنوع ساز محیط شکل می گیرد.
2. محیط منبع تعیین کنندة مأموریت و تداوم بخش عملیات در وضعیتهای تصمیم گیری سازمانها است و دائماً در حال تغییر و تحول است.
3. محیط سازمانها را عموماً خود سازمانها به وجود می آورند.
تجزیه و تحلیل محیطی:
هدف از تجزیه و تحلیل محیطی، بررسی و شناخت عواملی است که به نوعی بر فعالیت و عملکرد سازمان تأثیر میگذارند. این عوامل گاهی با محیط داخل سازمان ارتباط پیدا میکنند و گاهی به محیط خارج از سازمان مربوط میشوند. بر این اساس میتوان گفت محیط سازمانی دربرگیرنده تمامی عواملی است که فعالیت مؤسسه را به هر طریق تحت تاثیر قرار میدهند. در تجزیه و تحلیل محیطی، محیط سازمان در سه سطح متفاوت دستهبندی میشود : محیط عمومی، محیط اختصاصی و محیط عملیاتی و محیط درونی:
محیط عمومی (General Environment) دربرگیرنده عوامل اجتماعی (از قبیل نرخ رشد جمعیت، میانگین سطح تحصیلات میزان رفاه جامعه و . . .)، عوامل اقتصادی (از قبیل نرخ بهره و میزان تورم، سطح متوسط درآمد، میزان اعتبار قابل دسترس و . . .)، عوامل سیاسی (از قبیل ثبات دولت و نوع آن، قدرت احزاب سیاسی، خط مشی دولت در ارتباط با کشورها و شرکتهای خارجی و . . .)، عوامل قانونی (از قبیل قانون تجارت، قوانین صادرات و واردات، قوانین حقوقی، قوانین بینالمللی و . . .) و عوامل تکنولوژیک (روشها، فنون و ابزارهای تولید کالا و خدمات) میباشد. عوامل مذکور تأثیر قابل ملاحظهای بر فعالیت و نحوه مدیریت سازمان دارند. به دلیل اهمیت این عوامل گاهی تلقی نادرستی از تعریف محیط سازمانی به چشم میخورد و آن پندار ناصحیح مساوی دانستن محیط عمومی یا محیط سازمانی است.
محیط اختصاصی بخشی از محیط سازمان است که بطور مستقیم به سازمان، در تحقق اهدافش مرتبط میشود و بطور واضح و روشن بر عملکرد سازمان تاثیر دارد. معمولا عرضهکنندگان [منابع مورد نیاز]، رقبا، نهادهای قانونگذاری، اتحادیههای کارگری و گروههای فشار را جزء محیط اختصاصی در نظر میگیرند. محیط اختصاصی یک سازمان بر اساس قلمرو انتخابی آن تغییر خواهد کرد؛ قلمرو یک سازمان با دامنه محصولات و یا خدمات و همچنین با سهم بازار یک شرکت، رابطه دارد.
محیط عملیاتی (Operating Environment) سطحی از محیط بیرونی سازمان است که تأثیرات آنی و شدیدی بر عملیات و سودآوری مؤسسه دارد. مشتریان، رقبا و عوامل رقابتی، نیروی کار عرضهکنندگان منابع مورد نیاز سازمان و عوامل بینالمللی از مهمترین مؤلفههای این محیط بشمار میروند.
محیط درونی (Internal Environment) عوامل و مؤلفههای داخل سازمان را در برمیگیرد. ساختار سازمان و عملکرد آن در مقابل چالشها و فرصتها، چگونگی استراتژیهای سازمانی جهت حفظ مشتریان کنونی و جذب مشتریان بالقوه، موقعیت مالی و سطح نقدینگی سازمان به منظور انجام عملیات روزمره سازمان از جمله مؤلفههای محیط درونی به شمار میروند.
در مطالعه محیط دورن سازمانی، پس از بررسی و شناخت عوامل تأثیرگذار بر فعالیت سازمان، نقاط قوت و ضعف سازمان در زمینههای مختلف و ابعاد گوناگون تعیین میشود و در مطالعه محیط برون سازمانی، شناسایی فرصتها و تهدیدهای محیط بیرون سازمان مورد توجه قرار میگیرد. این مطالعه، شناخت راهبردی یا شناخت استراتژیک نام دارد و بر اساس این شناخت میزان تحقق اهداف تعیین شده مشخص خواهد شد.
تجزیه و تحلیل محیطی در سازمانهایی که فرآیند مدیریت استراتژیک در آنها به اجرا درآمده است هدف دیگری را دنبال مینماید. تجزیه و تحلیلی محیطی در این سازمانها به منظور درک بهتر رویدادهای درون سازمانی و افزایش تناسب استراتژیهای اتخاذ شده با محیط سازمانی انجام میگیرد.
پایهگذاری جهتگیریهای سازمانی
مدیران با بهرهگیری از نتایج تجزیه و تحلیل محیطی اقدام به تعیین جهتگیریهای سازمانی مینمایند. «ماموریت سازمانی» (Organizational Mission)، «چشمانداز سازمانی» (Organizational Vision) و «هدف سازمانی» (Organizational Objectives) شاخصهای عمده جهتگیری سازمان محسوب میشوند.
اما اهداف سازمانی (Organizational Objectives) بیانکننده منظور (Purpose)
محیط در نوع نگرش به سازمان، سازمان را سیستمی فرض میکند، که دادهها را به ستادهها تبدیل میکند(سیستمهای باز)، و برای بقای خود به محیط متکی است. سابقه نگرش سیستمی به سازمان به ارائه نظریه عمومی سیستمها در دهه 60 میلادی برمیگردد.
سیستم باز، سیستمی است که با محیط خود، تبادل انرژی، ماده و اطلاعات دارد و یک سیستم کاملا بسته، سیستمی است که به هیچ وجه از محیط، انرژی دریافت نمیکند و به هیچ وجه از خود به محیط، انرژی ساطع نمیکند. کوتاه سخن این که بسته یا باز بودن یک سیستم، امری نسبی است که به میزان ارتباط آن با محیط بستگی دارد.
عوامل محیطی و مرز سیستم
هر سیستم، علاوه بر ارتباط با عناصر درون خود(عناصر تشکیلدهنده سیستم و روابط آنها)، با عناصر خارج از خود و مربوط به محیط نیز سروکار دارد. در واقع، محیط هر سیستم، شامل آن چیزهایی است که خارج از کنترل کامل سیستم هستند؛ ولی به گونهای بر عملکرد آن تأثیر دارند. با توجه به اینکه محیط، خارج از سیستم قرار دارد، سیستم نمیتواند کار چندانی برای کنترل مستقیم تغییر و تحولات آن انجام دهد؛ به همین دلیل میتوان محیط سیستم را به منزله عاملی ثابت در نظر گرفت.
برای تشخیص عوامل محیطی میتوان از پرسشهای زیر استفاده کرد:
1. آیا عامل مورد نظر با هدف سیستم ارتباط دارد؟
2. آیا این عامل، تحت کنترل سیستم قرار دارد؟
بدین ترتیب اگر یک عامل فرضی بر سیستم، اثر داشته باشد و تحت کنترل آن نیز باشد، عاملی سیستمی به شمار میآید؛ ولی اگر یک عامل مؤثر بر سیستم، خارج از کنترل آن باشد، عاملی محیطی محسوب میشود و چنانچه یک عامل غیر مؤثر، تحت تأثیر سیستم نباشد، نه محیطی محسوب میشود و نه سیستمی.
سیستمها معمولا در "مرز سیستم"، از محیط خود جدا میشوند. مرز سیستم، مجموعهای از عناصر سیستم است، که علاوه بر عناصر درونی سیستم، عوامل دیگری(محیط خارجی) نیز در تعیین رفتار آن مؤثر هستند؛ البته عناصر موجود در مرزهای سیستم نیز به محیط خارجی واکنش نشان میدهند.
محیطهای پویا و ایستا
پویایی یا ایستایی محیطها، به سرعت تغییر و تحول در عوامل محیطی بستگی دارد. محیطهای پویا نسبت به محیطهای ایستا، عدم اطمینان بیشتری ایجاد میکنند. مدیران تلاش میکنند تا عدم اطمینان (پیشبینیپذیری کمتر) محیطی را حداقل کنند؛ زیرا که عدم اطمینان محیطی تهدیدی برای اثربخشی سازمان محسوب میشود.
واکنش در برابر محیط
سازمانها، نه تنها با محیطشان در تعامل هستند؛ بلکه این تعامل برای بقا و ادامه حیات سازمانها ضروری است. بین صاحبنظران برسر مسئله توانایی یا عدم توانایی سازمانها برای واکنش نسبت به محیط، بحث وجود دارد. بر اساس نظریه "محیط – جمعیت"، مدیران نمیتوانند محیط سازمانی خود را تحت تأثیر قرار دهند و محیط، یک پدیده مستقل و مشخص بوده و مدیران قدرت واکنش نسبت به محیط را ندارند. اما صاحبنظران در انتقاد به نظریه مذکور اظهار میدارند که مدیریت، همیشه در واکنش نسبت به محیط ناتوان نیست. مدیران در انتخاب راهبرد و گزینش روشهای تخصیص منابع سازمانی، از آزادی عمل برخوردارند. بهعلاوه؛ سازمانهای بزرگ، (معمولا) برای شکل دادن به محیط، امکانات و وسایلی مانند تغییر قلمرو، کنکاش محیطی(برای پیشبینی تغییرات)، روشهای مدیریت تقاضا، تبلیغات، ائتلاف، عقد قرارداد، لابیگری و نفوذ در دستگاههای قانونگذاری را در اختیار دارند و سعی میکنند، با امکانات مذکور، محیط خود را تحت تأثیر قرار دهند.
محیط و ساختار سازمان
معمولا مدیران از طریق فرآیند برنامهریزی، خود را با محیط خارج، وفق (انطباق با محیط) میدهند. آنها برنامههایی را ارائه میکنند و به اجرا در میآورند؛ تا به وسیله آنها، فعالیتهای سازمان را هدایت کرده و بر رفتار گروههای ذینفع موجود در محیط، تأثیر بگذارند و با عواملی که به صورت غیر مستقیم، در محیط وجود دارند، خود را وفق دهند. راه دیگر این است که سازمان با تغییر در ساختار رسمی خود، بکوشد خود را با محیط سازگار کند.
البته فرآیند برنامهریزی و تدوین و طراحی انواع برنامهها(ماموریت، هدفهای بلندمدت و کوتاهمدت و راهبرد)، بدون مطالعه و کنکاش محیط، همچنین طراحی و اصلاح ساختار سازمانی، بدون توجه به محیط، امکانپذیر نیست.
مثلا در تدوین راهبرد، محیط، مطالعه و پیمایش محیط، بسیار حائز اهمیت است؛ زیرا در فرایند تدوین راهبرد(برنامهریزی راهبردی)، هم باید با تجزیه و تحلیل محیط، فرصتها و تهدیدهای پیش روی کسب و کار و هم نقاط ضعف و قوت کسب و کار را مشخص کرد. مشخص کردن نقاط ضعف و قوت کسب و کار نیز مستلزم مقایسه توان بازاریابی و تولید آن با رقبا؛ یعنی پیمایش و توجه به محیط است.
همانطور که ذکرشد، مدیران در مواجهه با محیط، بعضاً باید ساختار سازمان خود را دگرگون کنند. یافتههای محققین نیز نشان میدهد که محیط، به همراه راهبرد، فنآوری، اندازه و چرخه حیات سازمان، قدرت و توان کنترل و منابع انسانی، مجموعه عوامل تأثیرگذار بر ساختار سازمانی را تشکیل میدهند؛ که مدیران هنگام طراحی ساختار، باید به این عوامل توجه کنند.
همچنین مدارک و شواهد درباره رابطه محیط و ساختار نشان میدهد که:
1.یک محیط پویا نسبت به محیط ایستا، تاثیر بیشتری بر ساختار سازمان دارد و سازمان را به سمت گزینش شکلهای ساختاری منعطف، سوق میدهد.
2.هرچه عدم اطمینان محیطی بیشتر باشد، احتیاج به استانداردسازی و قوانین و مقررات؛ که سرعت واکنش به تغییرات را کاهش میدهند، کمتر خواهد بود. در نتیجه مدیران باید از حجم قوانین و مقررات در چنین محیطهایی بکاهند.
3.محیط پیچیده عدم تمرکز بیشتری را میطلبد.
چالشهای محیطی پیش روی سازمانها
مفهوم ناپایداری محیط خارجی، برای معرفی یک محیط خارجی در حال تغییر و غیر مطمئن، بهکار می رود. ناپایداری محیط خارجی بر چگونگی ساختار دهی مجدد سازمانها و تطبیق با تغییرات یا پیشبینی آنها تاثیر می گذارد.فولمر، گیبز و گلداسمیت اشاره می کنند که جهانی شدن، مقررات زدایی، تجارت الکترونیک و تغییر سریع تکنولوژیک، شرکتها را مجبور به ارزیابی مجدد روش فعالیت خودشان میکند. میلیکن بین عدم اطمینان عینی محیطی و عدم اطمینان ذهنی محیطی تمایز قائل می شود. اولی به ویژگیهای عینی محیط خارجی اطلاق می شود، درحالی که دومی به ادراکات اعضای سازمان از محیط اشاره دارد. جاچ و کرافت بیان میکنند که عدم اطمینان تکنولوژیک می تواند به طور عینی از طریق جستجوی فعالیتهای شرکتهایی که به صورت انحصاری کار میکنند، اندازهگیری شود.
میلیکن عدم اطمینان را به عنوان ناتوانی یک فرد برای پیش بینی صحیح رخدادها تعریف می کند. محیط هایی که با عدم اطمینان بالا تصور می شوند احتمالا با ریسک خیلی بالا دیده می شوند؛ بافتهای سازمانی که در آنها تصمیمات نادرست می تواند منجر به آشفتگی شدید سازمانها شود و بقای آنها را به خطر بیندازد. انواع مختلفی از عدم اطمینان مشاهده شده درباره محیط وجود دارد که عبارتند از : عدم اطمینان تکنولوژیک، عدم اطمینان مصرف کننده، عدم اطمینان رقابتی و عدم اطمینان منابع.
ناپایداری و پیچیدگی ممکن است قابلیت پیش بینی محیط را خیلی پایین آورد و بر نوع رهبری در حال ظهور در سازمان تاثیر بگذارد. در یک محیط ناپایدار، سبک جدید مدیریتی که داراییهای نامشهود را قادر به توسعه و ظرفیتهای پویا را قادر به فعالیت کند، مهم است. سازمانها نمیتوانند چنین ائتلاف مجدد استراتژیک را بدون تاکید بر یک رهبری تحول آفرین خلق نمایند. گیبنز به پیچیدگی و کمیابی محیطی به عنوان عوامل خارجی تاثیر گذار بر شکل رهبری تحول آفرین مورد نیاز، توجه نموده است.
شخصیت تصمیم گیرنده، درتصمیمات او و درچگونگی تصمیم گیریهای او، دخالت ونقش تعیین کننده دارد.
محیط وعوامل محیطی نیزبعنوان یک عامل مداخله گردرتصمیم گیری شناخته شده است. زیراعواملی وجوددارندکه درحالی که سازمان و تصمیم گیری مدیر در سازمان را تحت تأثیرمستقیم قرارمی دهند، سازمان ومدیریت هیچ گونه کنترلی به روی آنها ندارند.
هرسیستمی دارای مرزی است که آن را از محیطش مجزا می سازد.
سازمان مرزقابل رؤیتی ندارد وازاین رو، نوع و میزان تبدیل وتبادلات سازمان بامحیط، معیاری است که بوسیله آن مرزمیان سازمان ومحیط، معین میگردد.
این واقعیت که سازمان یک سیستم اجتماعی مرکب ازانسانهاست، در بازبودن آن و نفوذپذیری مرزهای آن، نقش مهم و مؤثرداشته است، زیرا انسانها (یعنی اعضاء سازمان) به طوردائم درتردد میان محیط (اجتماع) ومحل کارخود(سازمان) می باشند.
وظایف حیاتی دیواره مرزی سازمان
1.دیواره مرزی سازمان مانند یک فیلتر و صافی عمل می کند که از ورود وخروج آزاد اطلاعات جلوگیری می کند.
2. ورودیهای به سازمان را، قبل از ورودآنها به سازمان، یکدست و یکجور میکند.
3. مانند حائل وحفاظی عمل میکند که سازمان را از گزند عوامل محیطی نامطلوب، مصون و درامان نگه می دارد.
شکل1_ رابطه میان محیط عمومی ومحیط اختصاصی باسازمان
تصمیم گیری : پلی میان سازمان ومحیط
هیچ سازمانی نمی تواند منفک و مستقل از محیط خود باشد.
محیط دائم درحال تغییر وتحول است. بنابراین؛ سازمان درگیر تلاش دائمی است که هر چه بیشتر و بهترخود را با محیط و شرایط محیطی هماهنگ کند. ازاین رو، مسئولیت بزرگ و وظیفه خطیرمدیردر جامعه بزرگ و پویای امروزی، پیش بینی وتعیین استراتژی و سیاستهائی است که بوسیله آن بتواند تغییروتحولات محیطی راکنترل و سازمان را قادر نماید که پابرجا باقی بماند و همراه و همگام با تغییرات وتحولات پیش رود.
رابطه وچگونگی ایجاد رابطه ای میان سازمان ومحیط, بسته به چهار نوع تصمیم گیری دانسته شده است که عبارتند از:
1.تصمیمات در رابطه با تعیین قلمرو استراتژی. (به کجامی رویم؟)
2. تصمیمات در ارتباط با مسئله تکنولوژی.(چگونه می توانیم به آنجابرسیم؟)
3. تصمیمات در ارتباط با ساختار, وظایف و روابط کاری. (چگونه می توان عملیات راکنترل ومیان آنها هماهنگی ایجادنمود؟)
4. تصمیمات در ارتباط با دوام وبقاء، رشد وگسترش وسازگاری وانطباق سازمان با محیط. (چگونه می توان باتغیییرات وتحولات محیطی کنارآمد؟)
شکل شماره2_تصمیم گیری به عنوان مکانیسمی برای برقراری رابطه میان سازمان ومحیط
سطوح سه گانه مدیریت بر حسب نوع تصمیمات
رده سرپرستان، یا سیتمهای عملیاتی
رده مدیران ارشد،یا سیستمهای استراتژیکی
رده مدیران میانی، یا سیستمهای هماهنگ کننده میان سیستمهای استراتژیکی وعملیاتی
هدف اصلی مدیر عملیاتی
یافتن راه وروشهای عملیاتی مؤثر واتخاذ تدابیری که به موجب آن, عملیات داخلی سازمان حتی الامکان ازتغییرات، تحولات وتلاطمات محیطی مصون و در امان باشند.
نقش ووظیفه مدیر استراتژیک
بررسی و مطالعه جامع ودقیق محیط به منظور:
ü شناسایی خطرات موجوددرآن
ü شناسایی محدودیت هایی که عوامل محیطی برسازمان وتصمیم گیری درسازمان تحمیل می کنند.
ü یافتن فرصت وامکاناتی که ممکن است در اثرتغییروتحولات محیطی برای سازمان بوجود آید.
با برآورد وارزیابی که از فرصتها ومحدودیتهای سازمان به عمل می آید، استراتژی های مناسب و هماهنگ با واقعیات محیطی و سازمانی، طراحی می شود.
نقش رده هماهنگ کننده درسازمان
با ایفای نقش رابط ومیانجی فعالیتهای دو رده دیگر را بایکدیگر هماهنگ می کنند.
چند نکته مهم
q تصمیمات مدیر، در ایجاد رابطه میان سازمان ومحیط، نقش مهم و مؤثردارد.
q نوع تصمیمات، بستگی به نوع و موضوع مدیریت هرمدیر دارد.
q مشکل ترین نوع تصمیم گیری، تصمیمات استراتژیکی است زیرا نامعلومی های محیطی نسبتاً بیشتراست.
محیط، عامل نامعلوم درتصمیم گیری
موفقیت مدیـردراتخاذ تصمیمات مؤثر برای برقراری رابطـه میـان سازمان ومحیـط، بستگی به سهولت یا دشـواری موقعیت تصمیم گیری و همچنیـن، بستـگی به مهارت و دوراندیشـی او در تصمیم گیری دارد. عوامـل زیر از جمله عواملی هستنـد کـه در درک و برداشت مدیـراز محیـط و تأثیر عوامل محیطی و همچنین دربرآوردی که مدیر از موقعیت تصمیم گیری خود بعمل می آورد، نقش مهم دارند:
1)تعداد عوامل موجود در محیط (پیچیدگی محیط)
2)تنوع وگوناگونی عناصر وارکان موجود درمحیط
3)تغییر وتحول عناصرمحیطی و یا میزان تغییر و تحول این عناصر درطول زمان
اطلاعات لازم برای حل مسائل معمولاً ازسه منبع تأمین می گرددکه عبارتنداز:
تخصص ودانش شخصی مدیر نسبت به محیط
ادبیات مربوط به موضوع (سوابق،اسناد،مدارک،تحقیقات وپژوهشات مکتوب)
استفاده ازمشاورین وخدمات مشاورتی.
اگرنیازبه اطلاعات برای تصمیم گیـری(یعنی تقاضـا برای اطلاعات)، بیشتراز
عرضه اطلاعـات باشد(یعنی اطلاعاتی که میتـوان ازمنابع سه گانه فوق الذکـر بدست آورد)، مدیر، میزان نامعلومی درمحیط را درسطح بالائی می بینـد ونتیجه می گیردکه تصمیم گیری دراین شرایط، بسیاردشوارخواهد بود. ولی اگرعرضه اطلاعات،کافی و یا بیشترازتقاضا برای آن باشد، میزان نامعلومی پائین، وموقعیت برای تصمیم گیری، عادی تلقی خواهد شد.
3.
اهمیت محیط
1. مدیران برای آنکه بتوانند عرضة فرآورده ها و خدمات خود را در راستای نیازها و خواستهای جامعه و در سطح انتظارات، آرمانها و معیارهای مشتریان قرار دهند، باید شناختی مناسب از محیط، ساختار، رفتار متغیرها، و طبقه بندی و سازوکارهای محیطی داشته باشند.
2. هرچه شناخت از محیط بیشتر شود، شناسایی، طبقه بندی، ارزیابی مسائل استراتژیک بهتر صورت می گیرد، لذا استراتژی نیز مناسب تر تدوین می شود.
3. محیط تنها منبع تأمین کنندة داده های سازمان، و تنها مصرف کنندة ستانده های آن است. محیط حیات سازمان را ایجاد و با تحولات خود آن را با مسائل متنوعی روبرو می کند.
4. محیط، مرزهای سازمان را در چارچوب توانمندیها، مهارتها و ادراکات مدیران سازمانها شکل می دهد،
ارتباط علّی محیط و مسئله استراتژیک
سازه های محیط ساز
1. پیچیدگی، تغییر، گاهی شفاف و با ساختار نبودن مؤلفه های محیطی خصیصه های محیط برونی سازمانها است.
2. در تحلیل طبقه بندیهای محیطی برای دستیابی به مسائل استراتژیک، تعامل سازه ها با یکدیگر، سازوکار، سطح اهمیت و تأثیرگذاری آنها مهم هستند.
3. سطح، آهنگ، شتاب تغییر و میزان ثبات پذیری مؤلفه های محیطی در بروز عدم اطمینانها تأثیر بسزایی می گذارند.
4. سازه های شکل دهندةمحیط نقش بارزی در آرایش مؤلفه ها و ایجاد آهنگ تغییر در تبیین مسائل استراتژیک دارند، و رفتار آنها آهنگ تغییر، میزان پیچیدگی و سطح ساختار گرایی آنها را شکل می دهد.
عوامل تنوع ساز مسئله و طبقه بندی مربوط
تعامل محیط با مسئله استراتژیک
برای بررسی تعامل محیط با مسئله استراتژیک از الگوریتم هفت مرحله ای:
1. تصویر ـ زمینه
2. وضع
3. توجه
4. نتایج
5. نفوذ
6. جذب
7. تلفیق
رویکرد تصویر ـ تلفیق تعامل محیط با مسئله استراتژیک
تصویر ـ زمینه
1. سازمان تصویر تمام نگار محیط است
2. مسئله استراتژیک جلوه ای از توانمندیهای محوری سازمان را به چالش می طلبدهر مسئله استراتژیک تصویری از الزامات و
3. شرایط محیط (زمینه) است که سازمان باید آن را درک کند و خود را در آن مسئله ارزیابی کند و رشد و بقای سازمان را مرهون حل و هدایت آن بداند.
وضع
مفهوم وضع مسئله مترادف با مفهوم درک کردن محیط نیست، زیرا مدیران بسیاری از ویژگیهای عینی اطراف خود را ایجاد کرده، مجدداً ترکیب و انتخاب می کنند. وضع نمودن، نه تنها با مسئله مورد مطالعه تعامل دارد بلکه بخشی از آن را شکل می دهد.
1. اندازه گیری مسئله استراتژیک برحسب ادراکات شرکت کنندگان محیط. اینان عواملی را درک می کنند و آن را برای مسئله استراتژیک لحاظ می دارند که در رفتار تصمیم گیری آنها دخالت دارند.
2. افراد صرفاً مسئله خود را درک ننموده و واکنش نشان نمی دهند بلکه به طور فعالی در وضع آن براساس محیط های متنوع مشارکت می کنند.
توجه
ساختار توجه بر نحوة تماسهای میان افراد، نوع اطلاعات ارسالی و دریافتی، توزیع مشکلات و مقررات، و حق انتخاب مسائل استراتژیک توسط خبرگان سازمان دلالت می کند. خبرگان در نقش عاملان در چارچوب ساختار سازمانی، محیط و مسائل استراتژیک را ایجاد کرده، و بر انواع محرکات وارده، بر آنها، تأثیر گذاشته و به اعمال بعضی محدودیتها بر تصمیمها و رفتارها می پردازند.
نتایج
سیستمهای سازمانی فرمول گرا تا زمانی می توانند به طور مؤثر عمل کنند که علائم صادرة آنها شاخص معتبری از وضعیتهای واقعی مسائل مورد نظر باشد. واکنشهای دیگری که «کلیشه» یا «تصویر» از محیط اطلاق می شوند در صددند پیچیدگی محیط و مسأله استراتژیک را عکس برداری کرده و انعکاس دهند. در این مواقع، سیستم های اطلاعاتی با تصویر سازی از محیط به شناسایی، طبقه بندی و تحلیل مسائل استراتژیک کمک شایان توجه می کنند.
نفوذ
1. نظر به اینکه محیط ها، ساختار، مسائل، برنامه ها، عملکرد و نتایج سازمانها را شکل می دهند، شناخت چگونگی وقوع چنین مسائلی ضروری است. براساس نظریه وابستگی، سازمانها در تطبیق با محیط، مسائل متنوع استراتژیک را در طی زمان کشف می کنند. سازمانها، ویژگیهای ساختاری خود را برای تطبیق بهتر با الزامات محیط تغییر می دهند.
2. سازمانها با انتخاب محیط خود و با نفوذ در تقاضاهای مصرف کنندگان مسائل را شناسایی، تحلیل و هدایت می کنند و از طریق تبلیغات بر محیط کسب و کار تأثیر می گذارند.
جذب و تلفیق
1. نظر به اختیاری بودن مرز جدایی کننده سازمان از محیط، مرز سازمانها می تواند با جریانها، مسائل و فعالیتهای مورد نظر تغییر کند. عواملی که برای مسائل خاص، جزیی از محیط سیستم قلمداد می شوند. بعضی از سیستمهای کارکردی و مسائل استراتژیک مربوط می توانند براساس قدرت تأثیرگذاری سازمان در داخل یا حتی در خارج از محیط سازمان دیده شوند سازمان ها می توانند با استراتژی جذب مسائل یا حتی سازمانها، سیستمهای دیگر را بر خود پذیرا شوند و یا از خود دور کنند.
2. سازمانها پیوسته عوامل محیطی را در مسائل استراتژیک خود جذب می کنند. سازمانها، منابع، الزامات، روشها و کارکنان، باورها، معانی، مقوله های مفهومی، مسئله شناسی را از محیط فراهم می کنند، لذا دیگر نمی توان محیط را چیزی جدا از سازمان تلقی کرد
تکامل تدریجی مسائل استراتژیک
o با پیچیده تر شدن زمینه های محیطی که سازمان در آن قرار دارند، به نوبة خود مسائل استراتژیک را با روند فزاینده ای به سوی پیچیدگی بیشتر سوق می دهند. این مسائل تحت تأثیر توانمندیها، باورها، روابط، عملکردها، منابع و تکنولوژی و نیز میزان ثروت به وقوع می پیوندند. تعامل مسائل استراتژیک با محیط سازمان روزبروز گسترش می یابد و سازمانهای بیشتری را نیز در گیر آن می کند.
o برای هر سازمان، 1) این روند، به معنی افزایش ناخالص عدم حتمیت حوزه های مربوط به آنهاست، و 2) تکامل مسائل استراتژیک در تعامل با محیط و سازمان و با افزایش نسبت اثر تغییرات حاصل خارجی به تغییرات داخلی مشخص می شود.
نتیجه گیری
o دستیابی به نگرش فکری و یافتن مواضع تحلیلی در شناخت مسایل استراتژیک هدف اساسی مقاله بود. این هدف با ارائة سازه های طبقه بندی محیط و آشنایی با تنوع محیط ها براساس شاخصهای دسته بندی آنها تعقیب شد.
o محیط شناسی هر چند شرط رسیدن به مسئله/ مسائل استراتژیک است اما رویکرد شناسایی فرصتها، تهدید، ضعفها و قوتها ابزاری است که بعد از شناخت شناسی از نوع محیط، کاربرد پیدا می کند. درواقع، مسئله در دل محیط زاده می شود و این مسائل به نوبة خود محیط های ویژه ای بوجود می آورند که راهبری تمامی آنها باید در بخش توانمندیهای سازمانها قرار گیرد.
o دستاورد دیگر مقاله ایجاد آستانة شناخت محیط، ایجاد عاطفة محیطی براساس اطلاعات برانگیزانندة سطح و درجة تشخیص محیط و ایجاد ادراک اجتماعی برای تقویت نحوة درک محیط توسط مدیران و کارشناسان بود.