احترام چیست و محترم کیست؟
نگاهی گذرا بر رفتارهای فردی و اجتماعی ما در تقابل با دموکراسی
آدم از بی بصری بندگی آدم کرد گوهری داشت ولی نذر قباد و جم کرد
یعنی در خوی غلامی ز سگان پست تر است من ندیدم که سگی پیش سگی سر خم کرد
"اقبال لاهوری"
در نوشتار "زبان و دموکراسی" دیدیم که چگونه زبان گفتاری ما که ساخته و پرداخته نظامهای خودکامه در طول تاریخ بوده است خود اکنون به عاملی در جهت تثبیت این نظامها و بعبارت دیگر مانعی در جهت دستیابی ما به دموکراسی شده است. در مورد رفتارهای ما نیز همین مسئله صادق است.
در این نوشتار مجدداُ با شرح چند خاطره/اتفاق به این مقوله می پردازم.
- ناآشنایى با بسیارى از امور در شروع تحصیل و تحقیق در یک کشور خارجى موجب تماسهاى فراوان استاد راهنما با دانشجو بهخصوص در روزها و هفتههاى اول مىشود. اولین بارى که استاد راهنماى من و دانشجوى ایرانى هم اتاقم ، نزد ما آمد به رسم احترام از جاى خود بلند شدیم و او که از آداب و رسوم ما خبر نداشت اجازۀ جلوس صادر نکرد! نتیجتاً ما تا زمانىکه او در اتاق بود در حالت ایستاده با او صحبت می کردیم. او رفت و ما هنوز کاملاً ننشسته بودیم که از نیمۀ راه برگشت تا چیزى را به ما یادآورى کند و ما دو نفر دوباره به حالت ایستاده قرار گرفتیم. در تکرار این آمد و رفتِ او و بلند شدنهاى ما بود که فکر کردم اگر کسى از دور ما را مشاهده کند تصور خواهد کرد که دکمهاى در آستانۀ درِ اتاق نصب شده و این دکمه به فنرى در روى صندلى ما وصل است بهطورىکه تا پاى کسى به این دکمه فشار وارد مىکند، فنر مىجهد و ما را بلند مىکند. از این فکر خندهام گرفت و این گونه اداى احترام ناگهان در چشمم تمسخرآمیز جلوه کرد.
در تداوم این فکر و با توجه به کارهایی که ما در راستای ادای احترام انجام می دهیم سؤالاتى بهشرح زیر از ذهنم گذشت:
چرا نشستن بىاحترامى است و چرا بلند شدن احترام محسوب مىشود؟
چرا تعظیم کردن احترام تلقى مىشود؟
چرا دراز کردن پا بىاحترامى و دست بر سینه گذاشتن احترام است؟
---------
این سوالات را با دانشجوی دیگری در میان گذاشتم. برای او نیز اتفاق تقریبا مشابهی روی داده بود که از زبان خود او نقل می کنم:
- در اوایل ورودم به دانشگاه وقتى بههمراه استاد راهنمایم به آزمایشگاهها و بخش های مختلف دانشگاه می رفتیم به هر درى که نزدیک مىشدیم من سرعتم را زیاد مىکردم تا قبل از استاد به در برسم، آنرا بازمی کردم و منتظر مىشدم تا اول او وارد یا خارج شود. یکروز استادم به من گفت که این کار من او را به یاد دربارهاى سلطنتى مىاندازد و رفتارى که کارکنان و خدمه با اعضاى خانوادۀ سلطنتى مىکنند و از من راجع به علت آن سوال کرد. من در جواب او گفتم که با انجام این عمل به او احترام مىگذارم. از من پرسید:
"تقدم در ورود یا خروج از یک در از چه اهمیتى برخوردار است؟"
"چه فرقى مىکند که کدام یک از ما اول داخل یا خارج شویم؟"
"این مسأله چه ارتباطى با احترام دارد و اگر به فرض محال هم داشته باشد چرا تو فکر مىکنى که از من کمتر شایستۀ احترام هستى؟ "
این هموطن سپس چنین ادامه داد: چون نتوانستم جوابهاى قانعکنندهاى برای این سوالات پیدا کنم با سعى بسیار این کار را ترک کردم.
***
احترام و نمودهای مختلف آن در جوامع طبقاتی:
در جوامعی که در آن قانونی از حقوق فردی و اجتماعی شهروندانش دفاع نمی کند افراد مجبور می شوند که درجهت تنازع بقای خویش به قدرتمند تر از خود باج دهند. این باج دهی هم از طریق زبانی و هم از طریق رفتاری خود را نشان می دهد. موارد زبانی آن همانگونه که در نوشتار "زبان و دموکراسی" آمد شامل:
- استفاده از واژه هایی چون آقا، خانم، جناب، جناب آقا، سرکار خانم، عالیجناب، ، حضرت عالی، سرکار عالی، به جای"شما"، تنها کلمه ای که در جوامع انسان سالار بطور معمول بین آحاد مردم به کار می رود.
- استفاده از کلماتی چون بنده، حقیر، چاکر، نوکر، مخلص و غیره به جای "من"، تنها کلمه ای که برای خطاب به خویشتن در جوامع انسان سالار بکار می رود.
- استفاده از القاب و عناوینی چون دکتر، مهندس، رئیس ، مدیر و ...
- استفاده از کلماتی چون تشریف نداشتید به جای نبودید، شرفیاب شدید به جای آمدید، و فرمودید به جای گفتید، بنده نوازی کردید به جای خوشحالمان کردید و دهها کلمه و جمله دیگر چون قربان شما، مخلصم، کوچکم، فدایتان شوم، کوچک شما هستم، و ...... می باشد.
و موارد رفتاری آن شامل انجام اعمالی چون بلند شدن در هنگامی که فردی وارد می شود، تعظیم کردن، باز کردن در و حق تقدم را در ورود و خروج به اصرار به او دادن و ... می گردد
این اعمال که در طول تاریخ و در جهت "رفع خطر، کسب منفعت و یا بدست آوردن حمایت" و بطور کلی از سر ترس در برابر قدرتمند تر از خود انجام می گردیده در پوشش احترام قرار گرفته و بهمین جهت به تمامی افراد جامعه تسری یافته است. چرا که جوامع طبقاتی را می توان بصورت مخروطی مجسم کرد که انسانها در هر کجای آن که قرار داشته باشند فرادستانی دارند که باید به آنها ادای احترام کنند و زیر دستانی که باید از آنها احترام ببینند. رفتن ترس در زیر پوشش زیبا و مخملین احترام بسیار هوشمندانه صورت گرفته است باین دلیل که "ترس" از فرادست یک هیولا در نظر مجسم می کند و از فرودست یک بزدل و این احساس نامطلوبی در هر دو طرف بوجود می آورد اما "احترام" از فرادست یک موجود محترم یا مراد و از فرودست یک انسان مودب و مرید می سازد که نه تنها نامطلوب نیست بلکه دلپذیر هم هست.
با کمی دقت مىتوان دریافت اعمالی که در قالب احترام انجام مىگیرد تغییر از وضعیتى راحت به وضعیتى کمتر راحت یا ناراحت است. مثلاً اگر شما دراز کشیدهاید براى احترام به شخصى که وارد مىشود بلند مىشوید و به حالت نشسته و یا ایستاده قرار مىگیرید، اگر نشستهاید و پایتان دراز است پایتان را جمع مىکنید، اگر نشستهاید و پاهایتان هم جمع است بلند مىشوید و مىایستید، و اگر ایستاده اید دست خود را بر سینه گذاشته و تعظیم مىکنید. بوسیدن دست و در حالت شدیدتر، بوسیدن پاها احترام/ترس بیشترى را نشان مىدهد. علت این امر اینست که در وضعیت راحت بودن در خور و شایستۀ بزرگان و اربابان قدرت و وضعیت ناراحت خاص ضعفا و زیردستان است.
تغییر مجدد از وضعیت ناراحت به وضعیت راحت معمولاً منوط به اجازۀ فردى است که به هر دلیلى مورد احترام/ترس قرار گرفته است.
فراموش نیز نباید کرد که تعظیم مشابه رکوع و پاىبوسى مشابه سجود در نماز است. طبیعى است کسانى که خود را خدایگان یا سایۀ خدا مىدانستهاند انتظار داشتهاند که همان اعمالى را که انسان در هنگام عبادت در برابر خداوند انجام مىدهد در برابر آنها نیز انجام دهد. عادتِ دست بر سینه نهادن بسیارى از ما و تا اندازهاى خم شدن در هنگام سلام و احوالپرسى حتى با دوستان و نزدیکان به نشان احترام از بقایای همان رابطه ارباب - رعیتی است.
به دلیل اینکه رفتارها و گفتارهای مذکور در جامعه ما به ابزاری در جهت نشان دادن ارادت و احترام تبدیل شده است و همگان نیاز و انتظار مورد احترام قرار گرفتن دارند کنار گذاشتن آنها اگر محال نباشد چندان آسان هم نیست.
قابل ذکر است افراد خاصی نیز در فرهنگ ما مشمول احترام خاص و بدون قید و شرط می باشند از آنجمله سالمندان یا سپید مویان، والدین و استادان و معلمین که نگاهداشتن حرمت این افراد همیشه به ما توصیه شده است.
در رابطه با این توصیه ها از زبان مولانا بشنویم که می گوید:
"پیر، پیر عقل باشد اى پسر
نه سپیدى موى اندر ریش و سر
اى بسا ریش سیاه و مردْ پیر
اى بسا ریش سپید و دل چو قیر" (مثنوى، دفتر چهارم)
طبیعتا اگر توصیه به حرمت سالمندان می شده نه به خاطر سپیدی مو بلکه به خاطر تجربیات زیادتر و دانش بیشتر و مهمتر از آن به کارگیرى این تجربیات در حل مشکلات مردم و بهویژه جوانان بوده است. هر چند باید گفت امروزه که همه چیز با سرعت نجومى در حال تغییر و دگرگونى است همین حرمت نیز دستخوش نوعى اضمحلال گردیده و به نظر مىرسد که دیگر پیران فرزانه چیز زیادى براى عرضه به نوجوانان نداشته باشند، زیرا که با رجوع به اینترنت و با اشارۀ یک انگشت، انبوهى از اطلاعات در هر زمینهاى از فلسفى و ادبى، پزشکی و اجتماعى گرفته تا امور مربوط به بچه داری و آشپزی پیدا مىشود و عصارۀ تجربه و دانش بشرى به صور گوناگون بهراحتى و با زبانى ساده در اختیار همگان قرار دارد.
ناگفته نماند که «رعایت حال» سالخوردگان، بیماران، معلولین و کودکان و رسیدگى بیشتر به آنان که در تمامى جوامع از جمله جوامع انسان سالار معمول و مقبول است از مقولۀ «احترام» جداست. در این جوامع احترام (برخورد انسانی و درست) خاص همگان است و کوچک و بزرگ، زن و مرد، عارف و عامی، سیاه و سفید نمی شناسد. مردمان پرورش یافته در جوامع مدرن احترام را در دولا و راست شدن در مقابل یکدیگر، بلند و کوتاه شدن، قربان صدقه رفتن، تعریف و تمجیدهاى دروغین، دادن هدیه های گرانقیمت، پختن غذاهای رنگارنگ برای مهمانها، استفاده از عناوین و القاب، دست بوسیدن و ... نمی دانند بلکه با قضاوت نکردن و برچسب نزدن به یکدیگر، ، دخالت نکردن به کار و زندگى یکدیگر، وقت شناسی، خوش قولی، ضایع نکردن حقوق همدیگر و در یک جمله در آزار نرساندن به یکدیگر احترام خود را نشان می دهند همانی که حافظ حدود هفتصد سال پیش به ما نیز توصیه کرده است: مباش در پی آزار و هر چه خواهی کن / که در طریقت ما غیر از این گناهی نیست.
بعلاوه در جوامع انسان سالار این اعتقاد وجود دارد که احترامِ ویژه را باید کسب کرد. به عبارت دیگر هر چیزى که دستیابى به آن در گرو تلاش و کوششى نباشد احترام خاصی را طلب نمىکند. بهعنوان مثال بالا رفتن سن منوط به انجام کار و تلاش خاصى نیست و هر کسى اعم از ظالم و مظلوم، گناهکار و بىگناه، دانا و نادان با گذشت زمان سنش افزون و مویش سپید مىشود و یا صرفا بدلیل والد بودن کسی از احترامی برخوردار نیست چرا که متعاقب یک رابطه جنسی هر کسی می تواند پدر یا مادر شود، بلکه این احترام پدران و مادرانی را شامل می شود که در تهیه وسایل معیشت فرزندان و پرورش عاطفى و تربیت نیکوى آنان می کوشند. بعبارت دیگر نه بهشت زیر پاى مادرى خواهد بود که ارضاى لذات دنیوى خویش را مقدم بر تربیت و مراقبت از فرزندانش قرار مىدهد و نه احترام در خور پدری که از تهیه وسیله معاش و تربیت فرزندانش غافل است و گاه کانون خانواده را با رفتارهای خشونت بارش برای فرزندانش به جهنم تبدیل می کند.
نا گفته نباید گذاشت آنچه را که ما در راستای ابراز بعضی از این احترامات خاص فدا می کنیم حق و عدالت است. بعنوان مثال در آنجا که بحثی بین شاگرد و معلم، پدر و فرزند، و یا پیر و جوانی در گرفته و حق با شاگرد، فرزند و یا جوان است.
مقوله ارزشمند دیگری نیز که در ازاى این به اصطلاح احترامى که جوامعى چون جامعۀ ما به ثروت ، سن، مدرک و مقام مىگذارد از دست می رود "خود بودن" شخص است بدین معنی که او دیگر نمىتواند آنگونه که دلش مىخواهد باشد و زندگی کند. به دلیل آن "تفاوت در برخورد" یعنى «احترام» شخص در چهارچوبى قرار می گیرد که خارج از آن هیچ چیز را برازندۀ او نمی دانند. به بیان دیگر فرد تقریبا فقط می تواند در مقابل هم سطحان خویش راحت باشد. اما هم در مقابل کسانی که او را شایسته احترام می دانند و هم در برابر کسانی که آنان را محترم می شمارد باید ماسکی بر چهره بگذارد و آسان ترین و لذت بخش ترین موهبت زندگی که خود بودن است را وانهد. (1)
توجه داشته باشیم که این عادات و آداب که اینگونه ما را در خود تنیده اند دیگر نه چندان ربطى به سیستمهاى حکومتى دارند و نه رد پاى ابر قدرتها را در آن مىتوان دید. تنها نگاه دقیق ما به گفتارها و رفتارهایمان در لحظه لحظه زندگی روزانه مان و آگاهی از علت آنهاست که می تواند راهی از این دایره معیوب به بیرون ایجاد نماید و جاده را برای رسیدن به دموکراسی وعدالت اجتماعی هموار نماید.
-------------------------------------------------------------------------------------------------------------
1- البته این بدان معنى نیست که مردمان جوامع مدرن تحت هیچ فشار اجتماعى نیستند. آنها از زنجیرهاى ابتدایى و زنگزدۀ آداب و رسوم قبیلهاى و نابرابر قرون وسطایى خود آزاد شدهاند اما بهطور حتم در محدوده باید و نبایدهاى دیگرى قرار گرفتهاند چیزى که هست تعداد این باید و نبایدها و فشار این غل و زنجیرها بر گردۀ روح و روان آنها بسیار کمتر است.