بهمن NOPO

بهمن NOPO

tanhavbiks
بهمن NOPO

بهمن NOPO

tanhavbiks

حقایق دنیای مجازی ...


 در مورد کامپیوتری که در کارخانه دارم ، شاید باندازه ی گربه ها نوشته ام !! اِند افسردگی است و کار کردن با آن برای افزایش تحمل و بالا رفتن اعتماد به نفس خیلی خوب است  ، حالا چشم و کمر را باید به پایش داد ، جای خود دارد ...
 پیشنهاد می کنم اگر فراغتی دارید ، ببرید کامپیوترتان را بدهید و یک پنتیوم 2 بخرید ، احتمالا باید بروید موزه شهرتان !!  اوقات فراغتتان را می بلعد !! و نمی گذارد برای فکر کردن های بیخود وقت داشته باشید !! همه بدبختی های بشر از وقتی شروع شد که سرعت در زندگی حرف اول را زد ...
 
امروز رفته بودم کارخانه ، یکسری کار داشتم و مهمترین آنها پاورپوینت کردن یک سری عکس بود که با موبایل گرفته بودم ، تقریبا مشکل ترین قسمت کار من همان بود !! برای هر عکس حدود یک ربع وقت تلف کردم ، یک بار برای صبحانه رفتم کارگاه تا با بچه ها املتی بزنم و بعد که آمد پشت کامپیوتر مشغول بودم تا زمانیکه یکی از همکاران برای خداحافظی مرا به خود آورد و فهمیدم دیر شده و برای همین نشستم و کار را تمام کردم و شد ساعت 17/30 !!! یعنی چیزی حدود 10/30 ساعت پشت فرمان بودم و پدر چشم هایم درآمد ...
   
فحش به خودی می دانید چیست !؟ یک چیزی در مایه های گل به خودی است !! عصر که حساب کردم تعداد گل به خودی هایم بیشتر از گل هایی بود که کامپیوتر به من زده بود و ...... چه می شود کرد !؟!؟ فرصتی بهتر از این گیرم نمی آمد !!
 
بالا رفتنی دو تا سنگدان با خودم برده بودم ، پای پنجره دو تا گربه داشتند با هم بازی می کردند ... یکی از سنگدان ها را انداختم پائین و یکیشان برداشت و زود در رفت و آن دیگری هم دنبالش بود و و خلاصه اینکه خورد ولی زهرمارش شد ، می توانستم آن دیگری را هم به آن یکی گربه بدهم تا با خیال راحت نوش جان بکنند ، ولی مطالعات اجتماعی در دلخوشی ها به جایی نمی رسد !؟!؟ یکی حرص می خورد و فحش می داد و آن دیگری با ترس و لرز می خورد و حرف می شنید !! عینهو رابطه اقشار کم درآمد و مرفهین از خدا بیخبر !!!
 
کمی بعد که اولی از خوردن فارغ شده بود و داشت سر و دست اش را می لیسید و به دیگری حرص می داد !! سنگدان دوم را انداختم جلوی دومی و این بار ورق برگشت و این خورد و آن دیگری فحش داد ...
   
===
 
بعد از کارخانه ، یکی از همکاران خواست تا ثواب رساندن من به خانه نصیب او بشود !! منهم که در این موارد بخیل نیستم و بقول شاعر : از آن گناه که نفعی رسد به غیر چه باک !!!!! وسط های مسیر خواستم تا یک سری به فروشگاهی که چند وقت پیش کمی از آنجا خرید کرده بودم بزنیم و من چند سری استکان بخرم تا مادرم جایگزین قبلی ها بکند و او هم قبول کرد ... می دانستم که به نفعش خواهد شد برای همین اصلا احساس شرمندگی و ناراحتی نداشتم !!
 
وارد شدیم و سریع رفتیم پیش خانم نازی که انگار مرا بخاطر داشت و استکان ها را برداشتم و دو سری لیوان رنگی هم به من داد و یک عروسک هم برای دختر همکارم گرفتم و آمدیم حساب دادیم و برگ قرعه را هم خود صندوقدار برایم پر کرد و قول دادم جائزه را با هم تقسیم کنیم ...
 
به همکارم گفتم : " حال کردی چطور خرید می کنند !! " گفت : " من بودم حالا چند بار طبقات را بالا و پائین رفته بودم ... " و ادامه داد : " تو چرا ازدواج نمی کنی !؟ این دختره هم خیلی باحال بود !! بدو بیار به صندوقدار بگیم حساب بکند او را هم با خودمان ببریم !! "  گفتم : " حسودی می کنی که اینطور راحت خرید می کنم و می خواهی بعد از این برای هر خرید چندبار طبقات را بالا و پائین بروم !!!؟ "
  
ادامه مطلب ...

دولت دقیقه ی نود ...

تا یادم می آید فردای شبهای قدر بدلیل اینکه خیلی ها در مراسم شب زنده داری و دعا هستند ، دو ساعت دیرتر تایم کارت می کردیم ... فوق فوقش یک اطلاعیه می زدند که اگر دولت فخیمه برای فردا دو ساعت تخیفیف اعلام کرد ، سرویس ایاب و ذهاب طبق روال با دو ساعت تاخیر خواهد بود ...
  
دیروز یک اعلامیه به دیوار کوبیدند که اوضاع تایم کارت تغییری نکرده و حضور در کارخانه مثل روز عادی خواهد بود ، البته این را هم بگویم که کارخانجات بزرگ بغیر از فرمایشان مطاع دولت خودشان آنقدر قدرت دارند که بدون نیاز به آن فرموده ها خود برای برخی مسایل تصمیم گیری بکنند ؛ دیروز را با غرغر رفتیم خانه ...

از نشانه ها چنین برمی آید که بعد از تخلیه اتوبوس دولت قبلی که اتفاقا همگی بدون بلیط سوار شده بودند (!!) سرنشین های جدید که سالهای قبل نیز روی همین صندلی ها اسم شان را بیادگاری کنده بودند (!!) ظاهرا و باطنا زیاد مقید و اهل مسایل دینی نیستند ، البته منبر خالی گیرشان بیاید بدجوری دل و دماغ حرف زدن دارند !!

اینکه کشور ما از قدیم ایام درگیر افراط و تفریط بوده جای شک نیست ، مردم هم خسته از تفریط بدامان افراط پناه می برند و نوبت بعد دلزده از افراط به تفریط رای می دهند !! دولت قبلی خیلی دودورقایی ( بی حساب و کتاب ! ) اوقات کاری کارمندان را به نصف تقلیل داده بود و همه به این افراط اذعان داشتند ... این دولت هم با شعار کار عالی ، جیب خالی (!) حتی به چند ساعت فرای قدر هم دلش رضا نمی دهد و برخلاف شعار تدبیر که آینده نگری را شامل می شود ساعت 21 اعلام می کند فردا دو ساعت تخفیف ملوکانه و ذره ای به خودش فشار نمی آورد که بداند یک کارخانه بزرگ باید برنامه ریزی داشته باشد و یک روز قبل اگر اطلاع بدهند به هیچ جای کار برنمی خورد !!! شاید هم فشار افکار عمومی آنها را وادار به این تعطیلی دوساعته کرده است و اصلا دلشان نمی آمد مردم بروند در دعاهای شب قدرشان یادی از آنها بکنند !!
===
دیشب رفتم کوه ، هوا عالی بود و چند ساعت نشستن و حظ بردن طلب می کرد ، جلوی هر بوفه یک چایی خوردم تا هوس خوردن آب نکنم !! بیرون رفتنی یک فقره طالبی را قاشق چین کرده بودم توی یک کاسه و چون در یخچال جا نبود گذاشته بودم فریزر و از کوه برگشتنی دیدم یک لایه یخ روی طالبی ها نشسته است (!!) مجبور شدم طالبی در یخ بخورم ، این بار که گلودرد داشتم یادم باشد بعد از رفع نقاهت ، هر شب تکرار بکنم !!!
===
امروز با فوتورافچی حرف زدم ، هنوز توی بخش ویژه بود !! گفتم : " تو را بخاطر بیماری ات در این بخش نگه نداشته اند !؟ می دانند نانجیب هستی و بیماران دیگر را اذیت نمی کنی برای همین به بخش عمومی نمی فرستند !! " از قرار معلوم زخم اثنی عشر دارد ... آدم شیعه اثنی عشری باشد و قبله اش بطرف استانبول باید هم با اثنی عشرش مشکل داشته باشد !!!! 
ادامه مطلب ...

زن یا مرد ، مسئله این است !؟!؟

دیشب مهمان تشریف داشتیم ... همان مهمانی های دوره ای که هم منافع زیادی دارد و هم کمی تا قسمتی خوبیت ندارد !! البته چند تا غائب بزرگ هم داشتیم ، منظور از بزرگی ، ابعادی نیست بلکه از نوع حرافی است !!
هر چند فوتورافچی باشد یا نباشد پشت سرش حرف زدن ایرادی ندارد ، می دانست مهمان است ولی نمی دانست چگونه جاخالی بدهد برای همین ما را پیچاند !! 
یک همکاری داریم که طرفدار دو آتیشه ی تیم تراکتورسازی است !! ولی اضافه کاری را بیشتر از آن دوست دارد ، همیشه وقتی تراکتور بازی دارد او را اضافه کار می نویسم ببینم چقدر این پا و آن پا برای ماندن یا رفتن می کند !!! خیلی کم اتفاق افتاده که برای تماشا به استادیوم برود ، یکهفته مانده به بازی حرف از رفتن برای تماشای از نزدیک می زند ولی یک روز مانده به بازی ، هزار جور کار برایش پیش می اید که یکی از مهمترین هایش همین اضافه کار ماندن است !!! یکبار که برای رفتن به استادیوم زیادی توی فشار مانده بود گفته بود : " 50 درصد میآیم برای تماشای بازی ولی 100 درصد در خانه خواهم دید !! "
دیشب هم فوتورافچی به من گفت : " 100% نمی توانیم بیائیم ولی شاید 50% آمدیم !! "
برای من که خیلی خوش گذشت ، برای اینکه اسباب لهو و لعب نبود برای همین یک راست رفتیم سراغ گناهان کبیره و کلی غیبت کردیم ، البته بیشتر پشت سر دوستان دور از دسترس !! پربارترین قسمت برنامه هم که معلوم بود !!
به برکت حضور زن در خانه !!

یعنی چه !؟


خرید الکترونیکی سالهاست در دنیا راه افتاده است به هزار و یک دلیل (!!)  و ملت ما راهی یافته است که در آن هزار و یک دلیل جایی ندارد !! البته ما ته همین چاه زندگی می کنیم و اگر شنیده ایم هزار و یک دلیل از زبان این و آن بوده است والا خودمان از همین جمعیت کورمال تشریف داریم ...
 
 یکی از دلایل منفی اساسی برای خریدهای اینترنتی در کشورهایی که مشکل نژادپرستی دارند ( خاصه اروپا !! ) این است که خریدار و فروشنده چهره ی همدیگر را که تولید تنش می کند را نبیند !!! مثلا سوئدی در خانه بنشیند و چهره ی سیاه یک سودانی را در پشت صندوق فروشگاه نبیند ، یا مثلا یک انگلیسی خیلی شسته رفته با یک ایرانی که از بیست کلمه 3 تا را غلط گرامری و 15 تا را اشتباه تلفظ می کند روبرو نشود !! تا تولید اگزما نکند !!!

یکی از دلایل مثبت اساسی برای خریدهای اینترنتی در کشورهایی که وقت برایشان ارزش دارد ( خاصه اروپا !! ) این است که بجای تلف کردن وقت برای تماشای ویترین ها و سپری کردن اوقات فراغت در فروشگاهها ( که در کشور ما یکی از راهکارهای خانواده ها برای جایگزین کردن بجای رفتن به پارک و سینما هست !! ) در زمانی که فرصت دارند می روند توی اینترنت وسایل را انتخاب و با بهترین کیفیت ( و قابلیت پیگیری !! ) تهیه می کنند و حتی بند منفی را هم در نظر گرفته نه فروشنده را می بینند و نه آورنده را و نه دستشان به اسکناس های کثیف می خورد و ...

و اما در کشور ما چند سالی است که این فروشگاهها راه افتاده است ، البته اینکه مجوز فعالیتی دارند یا پروانه کسب دارند یا نه جای تامل دارد ، چون خیلی از کسانیکه من با آنها حرف می زنم می گویند اگر پول بزنیم و جنس نفرستند یقه ی چه کسی را می توانیم بگیریم !؟!؟ شاید در تلویزیون بتوانند سریالی بسازند و اساس آن را خرید الکترونیکی و معایب و مزایای آن قرار بدهند !! خلاصه اینکه من برای اینکه علاقه دارم تا چنین سیستم هایی وجود داشته باشد در قدم اول مایحتاج غیرضروری ام را که شامل برخی کادوها می شود از این فروشگاهها تهیه می کنم ...

برخی ها نه از سر آشنایی و اطلاعات که از سر بیکاری به این کار رو آورده اند و دقیقا با حساس ترین نقطه ی کارشان که صدای مشتری است شوخی می کنند و نمی دانند اساس کارشان باید این قسمت باشد و قبل از پیگیری مشتری خودشان پیگیر رسیدن محموله باشند تا از آب کره گرفته و یک اعتماد مناسب برای خودشان کسب بکنند و گاه تلفن را جواب هم نمی دهند !!!

ولی برخی ها معلوم است که سوار کارشان هستند و سوارکار خوبی هم هستند ... مثلا من از فروشگاه ایفه هر وقت خرید می کنم ، بدلیل نوع بسته بندی ، جوابگویی و پیگیری مناسب شان کمی بیش از حد انتظار راضی هستم و بی خود نیست که اینجا اسم اش را آوردم ... حتی به یکی تبلیغاتش را کردم و گفت اگر نیاوردند چی ؟ و جواب دادم خودم ضررش را جبران می کنم !!!

خریدهای 5 فروردین موضوع اصلی این پست است ، بعد از انتخاب و واریز پول خرید ها کلی منتظر ماندم و صدایی از آیفون که بوی رسیدن باشد نیامد ... و اما ادامه داستان از به روایت چتولوژی بین من و امور مشتریان !! 
ادامه مطلب ...

گل به خودی !!

امروزه کمابیش جریان کمپین " خودروی صفر نخرید ! " را همه شنیده اند ، حتی صدا و سیما هم با برنامه های خاصی مانند بیست و سی به این حواشی دامن زد  و جایگاه ها و تریبون های عام و خاص هم از این کمپین بی اثر و بی خبر نماندند ...
  
یک نفر توی جالیز یکی نشسته بود و بقول ما داشت هندوانه کش می رفت یکی از همسایگان صاحب جالیز داشت رد می شده که دزد هندوانه را قائم کرده و یک چوب برداشته و روی لبهایش گذاشته و ادای نی زدن در می آورد !! همسایه مرد صاحب جالیز می گوید : " اینجا چکار می کنی ؟ " دزد می گوید : " دارم نی می زنم !! " همسایه می پرسد : " پس صدای نی ات چرا نمی آید ؟ " دزد می گوید : " این صدایش فردا درمی آید !! "

داستان کمپین که عده ای از هواداران اصلاحات در سیستم خودرویی را پشت سر خود دارد ، معلوم نیست درصف اول خود چه کسانی را دارد ، البته این خیلی هم بهتر است !! مردم پشت سر کسی که نمی شناسند کمتر حرف می زنند و منظم تر می روند !! ولی حداقل ششماه بعد همین مردم خودشان سَرخورده و سُرخورده از همدیگر خواهند پرسید : " تو اول صف بودی ؟ " و آن یکی جواب خواهد داد : " نه من پیش تو بودم !! " و همینطور دنبال آن اس ام اس اول خواهند گشت تا چیزی پیدا بکنند و عمراً پیدا نخواهند کرد !!

در تیم ملی کلمبیا بخاطر یک گل به خودی آنهم از نوع سهوی ، مدافع بیچاره به رگبار بسته شد تا درس عبرتی باشد برای کسانی که یک عده هوادار دارند و آن اینکه هوادار عاشق تفکرات یک تیم یا فرد یا حزب نیست بلکه عاشق تحقق آرزوهای خودش است !! فکر کنید یکی در تیمی مانند تیم ملی کلمبیا عمدا و با یک تبانی از نوع پشت پرده ای ، گل به خودشان می زد ، احتمالا نسل کشی راه می افتاد !!!

تحقیقاً داستان این کمپین هم از نوع همان گل به خودی و صدالبته از نوع عمدی آن می باشد و نسلی که دراین میان لگدمال خواهد شد در بثمر رسیدن این گُل نقش داده شده اند !!

شب که برای شام می رفتیم دوستم گفت : " خوب است ، این کمپین دولت را مجبور می کند تا کیفیت خودروها را بالا ببرد ... " گفتم : " یادم می آید که در کلاس های کیفیت و ایزو می خواندیم که کیفیت اتفاقی نیست ... آیا دولت بصورت اتفاقی می خواهد کیفیت را بالا ببرد یا واقعا دانش فنی آن را دارد !؟ " ولی چه می شود کرد ، ملتی که به معجزه اعتقاد دارد لابد به این اتفاق مهم هم ایمان دارد !!