بهمن NOPO

بهمن NOPO

tanhavbiks
بهمن NOPO

بهمن NOPO

tanhavbiks

یک داستان کوتاه


.jpgخردمند پیری در دشتی پوشیده از برف قدم می زد که به زن گریانی رسید.پرسید: چرا می گریی؟- چون به زندگی ام می اندیشم, به جوانی ام, به زیبایی ای که در آینه می دیدم, و به مردی که دوستش داشتم. خداوند بی رحم است که قدرت حافظه را به انسان بخشیده است. می دانست که من بهار عمرم را به یاد می آورم و می گریم. خردمند در میان دشت برف آگین ایستاد, به نقطه ای خیره شد و به فکر فرو رفت.زن از گریستن دست کشید و پرسید: در آن جا چه می بینید؟خردمند پاسخ داد: 



دشتی از گل سرخ. خداوند, آن گاه که قدرت حافظه را به من می بخشید, بسیار سخاوتمند بود. می دانست در زمستان, همواره می توانم بهار را یه یاد آورم و لبخند بزنم.


40 حدیث مهم و اخلاقی از امام رضا (ع)

1- سه ویژگى برجسته مؤمن

لا یَکُونُ الْمُؤْمِنُ مُؤْمِنًا حَتّى تَکُونَ فیهِ ثَلاثُ خِصال:1ـ سُنَّةٌ مِنْ رَبِّهِ. 2ـ وَ سُنَّةٌ مِنْ نَبِیِّهِ. 3ـ وَ سُنَّةٌ مِنْ وَلِیِّهِ. فَأَمَّا السُّنَّةُ مِنْ رَبِّهِ فَکِتْمانُ سِرِّهِ. وَ أَمَّا السُّنَّةُ مِنْ نَبِیِّهِ فَمُداراةُ النّاسِ. وَ أَمَّا السُّنَّةُ مِنْ وَلِیِّهِ فَالصَّبْرُ فِى الْبَأْساءِ وَ الضَّرّاءِ.

 

مؤمن، مؤمن واقعى نیست، مگر آن که سه خصلت در او باشد:سنّتى از پروردگارش و سنّتى از پیامبرش و سنّتى از امامش. امّا سنّت پروردگارش، پوشاندن راز خود است،امّا سنّت پیغمبرش، مدارا و نرم رفتارى با مردم است،امّا سنّت امامش، صبر کردن در زمان تنگدستى و پریشان حالى است.

 

2- پاداش نیکى پنهانى و سزاى افشا کننده بدى

« أَلْمُسْتَتِرُ بِالْحَسَنَةِ یَعْدِلُ سَبْعینَ حَسَنَةً، وَ الْمُذیعُ بِالسَّیِّئَةِ مَخْذُولٌ، وَالْمُسْتَتِرُ بِالسَّیِّئَةِ مَغْفُورٌ لَهُ ».

پنهان کننده کار نیک [پاداشش] برابر هفتاد حسنه است، و آشکارکننده کار بد سرافکنده است، و پنهان کننده کار بد آمرزیده است.

 

3- نظافت

« مِنْ أَخْلاقِ الأَنْبِیاءِ التَّنَظُّفُ ».

از اخلاق پیامبران، نظافت و پاکیزگى است.

 

 

4- امین و امیننما

« لَمْ یَخُنْکَ الاَْمینُ وَ لکِنِ ائْتَمَنْتَ الْخائِنَ ».

امین به تو خیانت نکرده [و نمىکند] و لیکن [تو] خائن را امین تصوّر نموده اى.

 

 

5- مقام برادر بزرگتر

« أَلاَْخُ الاَْکْبَرُ بِمَنْزِلَةِ الاَْبِ ».

برادر بزرگتر به منزله پدر است.

 

 

6- دوست و دشمن هر کس

« صَدیقُ کُلِّ امْرِء عَقْلُهُ وَ عَدُوُّهُ جَهْلُهُ ».

دوست هر کس عقل او، و دشمنش جهل اوست.

 

 

7- نام بردن با احترام

« إِذا ذَکَرْتَ الرَّجُلَ وَهُوَ حاضِرٌ فَکَنِّهِ، وَ إِذا کَانَ غائِباً فَسَمِّه ».

چون شخص حاضرى را نام برى [براى احترام] کنیه او را بگو و اگر غائب باشد نامش را بگو.

 

 

8- بدى قیل و قال

« إِنَّ اللّهَ یُبْغِضُ الْقیلَ وَ الْقالَ وَ إضاعَةَ الْمالِ وَ کَثْرَةَ السُّؤالِ ».

به درستى که خداوند، داد و فریاد و تلف کردن مال و پُرخواهشى را دشمن مىدارد.

 

 

9- ویژگیهاى دهگانه عاقل

« لا یَتِمُّ عَقْلُ امْرِء مُسْلِم حَتّى تَکُونَ فیهِ عَشْرُ خِصال: أَلْخَیْرُ مِنْهُ مَأمُولٌ. وَ الشَّرُّ مِنْهُ مَأْمُونٌ. یَسْتَکْثِرُ قَلیلَ الْخَیْرِ مِنْ غَیْرِهِ، وَ یَسْتَقِلُّ کَثیرَ الْخَیْرِ مِنْ نَفْسِهِ. لا یَسْأَمُ مِنْ طَلَبِ الْحَوائِجِ إِلَیْهِ، وَ لا یَمَلُّ مِنْ طَلَبِ الْعِلْمِ طُولَ دَهْرِهِ. أَلْفَقْرُ فِى اللّهِ أَحَبُّ إِلَیْهِ مِنَ الْغِنى. وَ الذُّلُّ فىِ اللّهِ أَحَبُّ إِلَیْهِ مِنَ الْعِزِّ فى عَدُوِّهِ. وَ الْخُمُولُ أَشْهى إِلَیْهِ مِنَ الشُّهْرَةِ. ثُمَّ قالَ(علیه السلام): أَلْعاشِرَةُ وَ مَا الْعاشِرَةُ؟ قیلَ لَهُ: ما هِىَ؟ قالَ(علیه السلام): لا یَرى أَحَدًا إِلاّ قالَ: هُوَ خَیْرٌ مِنّى وَ أَتْقى ».

 

عقل شخص مسلمان تمام نیست، مگر این که ده خصلت را دارا باشد:1ـ از او امید خیر باشد. 2ـ از بدى او در امان باشند. 3ـ خیر اندک دیگرى را بسیار شمارد. 4ـ خیر بسیار خود را اندک شمارد. 5ـ هر چه حاجت از او خواهند دلتنگ نشود. 6ـ در عمر خود از دانش طلبى خسته نشود. 7ـ فقر در راه خدایش از توانگرى محبوبتر باشد. 8ـ خوارى در راه خدایش از عزّت با دشمنش محبوبتر باشد. 9ـ گمنامى را از پرنامى خواهانتر باشد. 10ـ سپس فرمود: دهمى چیست و چیست دهمى؟ به او گفته شد: چیست؟ فرمود: احدى را ننگرد جز این که بگوید او از من بهتر و پرهیزکارتر است.

 

 

10- نشانه سِفله

« سُئِلَ الرِّضا(علیه السلام) عَنِ السِّفْلَةِ فَقالَ(علیه السلام):مَنْ کانَ لَهُ شَىْءٌ یُلْهیهِ عَنِ اللّهِ ».

از امام رضا(علیه السلام) سؤال شد: سفله کیست؟فرمود: آن که چیزى دارد که از [یاد] خدا بازش دارد.

 

 

11- ایمان، تقوا و یقین

« إِنَّ الاِْیمانَ أَفْضَلُ مِنَ الاٌِسْلامِ بِدَرَجَه، وَ التَّقْوى أَفْضَلُ مِنَ الاِْیمانِ بِدَرَجَة وَ لَمْ یُعطَ بَنُو آدَمَ أَفْضَلَ مِنَ الْیَقینِ ».

ایمان یک درجه بالاتر از اسلام است، و تقوا یک درجه بالاتر از ایمان است و به فرزند آدم چیزى بالاتر از یقین داده نشده است.

 

 

12- میهمانى ازدواج

« مِنَ السُّنَّةِ إِطْعامُ الطَّعامِ عِنْدَ التَّزْویجِ ».

اطعام و میهمانى کردن براى ازدواج از سنّت است.

 

 

13- صله رحم با کمترین چیز

« صِلْ رَحِمَکَ وَ لَوْ بِشَرْبَة مِنْ ماء، وَ أَفْضَلُ ما تُوصَلُ بِهِ الرَّحِمُ کَفُّ الأَذى عَنْه ».

پیوند خویشاوندى را برقرار کنید گرچه با جرعه آبى باشد، و بهترین پیوند خویشاوندى، خوددارى از آزار خویشاوندان است.

 

 

14- سلاح پیامبران

« عَنِ الرِّضا(علیه السلام) أَنَّهُ کانَ یَقُولُ لاَِصْحابِهِ: عَلَیْکُمْ بِسِلاحِ الاَْنْبِیاءِ، فَقیلَ: وَ ما سِلاحُ الاَْنْبِیاءِ؟ قالَ: أَلدُّعاءُ ».

حضرت رضا(علیه السلام) همیشه به اصحاب خود مىفرمود: بر شما باد به اسلحه پیامبران، گفته شد: اسلحه پیامبران چیست؟ فرمود: دعا.

 

 

15- نشانه هاى فهم

« إِنَّ مِنْ عَلاماتِ الْفِقْهِ: أَلْحِلْمُ وَ الْعِلْمُ، وَ الصَّمْتُ بابٌ مِنْ أَبْوابِ الْحِکْمَةِ إِنَّ الصَّمْتَ یَکْسِبُ الَْمحَبَّةَ، إِنَّهُ دَلیلٌ عَلى کُلِّ خَیْر ».

از نشانه هاى دین فهمى، حلم و علم است، و خاموشى درى از درهاى حکمت است. خاموشى و سکوت، دوستىآور و راهنماى هر کار خیرى است.

 

 

16- گوشه گیرى و سکوت

« یَأْتى عَلَى النّاسِ زَمانٌ تَکُونُ الْعافِیَةُ فیهِ عَشَرَةَ أَجْزاء: تِسْعَةٌ مِنْها فى إِعْتِزالِ النّاسِ وَ واحِدٌ فِى الصَّمْتِ ».

زمانى بر مردم خواهد آمد که در آن عافیت ده جزء است که نُه جزء آن در کناره گیرى از مردم و یک جزء آن در خاموشى است.

 

 

17- حقیقت توکّل

« سُئِلَ الرِّضا(علیه السلام): عَنْ حَدِّ التَّوَکُّلِّ؟ فَقالَ(علیه السلام): أَنْ لا تَخافَ أحَدًا إِلاَّاللّهَ ».

از امام رضا(علیه السلام) از حقیقت توکّل سؤال شد.

فرمود: این که جز خدا از کسى نترسى.

 

 

18- بدترین مردم

« إِنَّ شَرَّ النّاسِ مَنْ مَنَعَ رِفْدَهُ وَ أَکَلَ وَحْدَهُ وَ جَلَدَ عَبْدَهُ ».

به راستى که بدترین مردم کسى است که یارىاش را [از مردم] باز دارد و تنها بخورد و زیردستش را بزند.

 

 

19- زمامداران را وفایى نیست

« لَیْسَ لِبَخیل راحَةٌ، وَ لا لِحَسُود لَذَّةٌ، وَ لا لِمُـلـُوک وَفاءٌ وَ لا لِکَذُوب مُرُوَّةٌ ».

بخیل را آسایشى نیست و حسود را خوشى و لذّتى نیست و زمامدار را وفایى نیست و دروغگو را مروّت و مردانگى نیست.

 

 

20- دست بوسى نه!

« لا یُقَبِّلُ الرَّجُلُ یَدَ الرَّجُلِ، فَإِنَّ قُبْلَةَ یَدِهِ کَالصَّلاةِ لَهُ ».

کسى دست کسى را نمىبوسد، زیرا بوسیدن دست او مانند نماز خواندن براى اوست.

 

 

21- حُسن ظنّ به خدا

« أَحْسِنِ الظَّنَّ بِاللّهِ، فَإِنَّ مَنْ حَسُنَ ظَنُّهُ بِاللّهِ کانَ عِنْدَ ظَنِّهِ وَ مَنْ رَضِىَ بِالْقَلیلِ مِنَ الرِّزْقِ قُبِلَ مِنْهُ الْیَسیرُ مِنَ الْعَمَلِ. وَ مَنْ رَضِىَ بِالْیَسیرِ مِنَ الْحَلالِ خَفَّتْ مَؤُونَتُهُ وَ نُعِّمَ أَهْلُهُ وَ بَصَّرَهُ اللّهُ دارَ الدُّنْیا وَ دَواءَها وَ أَخْرَجَهُ مِنْها سالِمًا إِلى دارِالسَّلامِ ».

به خداوند خوشبین باش، زیرا هر که به خدا خوشبین باشد، خدا با گمانِ خوشِ او همراه است، و هر که به رزق و روزى اندک خشنودباشد، خداوند به کردار اندک او خشنود باشد، و هر که به اندک از روزى حلال خشنود باشد، بارش سبک و خانواده اش در نعمت باشد و خداوند او را به درد دنیا و دوایش بینا سازد و او را از دنیا به سلامت به دارالسّلامِ بهشت رساند.

 

 

22- ارکان ایمان

« أَلاْیمانُ أَرْبَعَةُ أَرْکان: أَلتَّوَکُّلُ عَلَى اللّهِ، وَ الرِّضا بِقَضاءِ اللّهِ وَ التَّسْلیمُ لاَِمْرِاللّهِ، وَ التَّفْویضُ إِلَى اللّهِ ».

ایمان چهار رکن دارد: 1ـ توکّل بر خدا 2ـ رضا به قضاى خدا 3ـ تسلیم به امر خدا4ـ واگذاشتن کار به خدا.

 

 

23- بهترین بندگان خدا

« سُئِلَ عَلَیْهِ السَّلامُ عَنْ خِیارِ الْعبادِ؟ فَقالَ(علیه السلام):أَلَّذینَ إِذا أَحْسَنُوا إِسْتَبْشَرُوا، وَ إِذا أَساؤُوا إِسْتَغْفَرُوا وَ إِذا أُعْطُوا شَکَرُوا، وَ إِذا أُبْتِلُوا صَبَرُوا، وَ إِذا غَضِبُوا عَفَوْ ».

از امام رضا(علیه السلام) درباره بهترین بندگان سؤال شد.

فرمود: آنان که هر گاه نیکى کنند خوشحال شوند، و هرگاه بدى کنند آمرزش خواهند، و هر گاه عطا شوند شکر گزارند و هر گاه بلا بینند صبر کنند، و هر گاه خشم کنند درگذرند.

 

 

24- تحقیر فقیر

« مَنْ لَقِىَ فَقیرًا مُسْلِمًا فَسَلَّمَ عَلَیْهِ خِلافَ سَلامِهِ عَلَى الاَْغْنِیاءِ لَقَى اللّهُ عَزَّوَجَلَّ یَوْمَ الْقِیمَةِ وَ هُوَ عَلَیْهِ غَضْبانُ ».

کسى که فقیر مسلمانى را ملاقات نماید و بر خلاف سلام کردنش بر اغنیا بر او سلام کند، در روز قیامت در حالى خدا را ملاقات نماید که بر او خشمگین باشد.

 

 

25- عیش دنیا

« سُئِلَ الاِْمامُ الرِّضا(علیه السلام): عَنْ عَیْشِ الدُّنْیا؟ فَقالَ: سِعَةُ الْمَنْزِلِ وَ کَثْرَةُ الُْمحِبّینَ ».

از حضرت امام رضا(علیه السلام) درباره خوشى دنیا سؤال شد. فرمود: وسعت منزل و زیادى دوستان.

 

 

26- آثار زیانبار حاکمان ظالم

« إِذا کَذَبَ الْوُلاةُ حُبِسَ الْمَطَرُ، وَ إِذا جارَ السُّلْطانُ هانَتِ الدَّوْلَةُ، وَ إِذا حُبِسَتِ الزَّکوةُ ماتَتِ الْمَواشى ».

زمانى که حاکمان دروغ بگویند باران نبارد، و چون زمامدار ستم ورزد، دولت، خوار گردد. و اگر زکات اموال داده نشود چهارپایان از بین روند.

 

 

27- رفع اندوه از مؤمن

« مَنْ فَرَّجَ عَنْ مُؤْمِن فَرَّجَ اللّهُ عَنْ قَلْبِهِ یَوْمَ القِیمَةِ ».

هر کس اندوه و مشکلى را از مؤمنى برطرف نماید، خداوند در روز قیامت اندوه را از قلبش برطرف سازد.

 

 

28- بهترین اعمال بعد از واجبات

« لَیْسَ شَىْءٌ مِنَ الاَْعْمالِ عِنْدَ اللّهِ عَزَّوَجَلَّ بَعْدَ الْفَرائِضِ أَفْضَلَ مِنْ إِدْخالِ السُّرُورِ عَلَى الْمُؤْمِنِ ».

بعد از انجام واجبات، کارى بهتر از ایجاد خوشحالى براى مؤمن، نزد خداوند بزرگ نیست.

 

 

29- سه چیز وابسته به سه چیز

« ثَلاثَةٌ مُوَکِّلٌ بِها ثَلاثَةٌ: تَحامُلُ الاَْیّامِ عَلى ذَوِى الاَْدَواتِ الْکامِلَةِ وَإِسْتیلاءُ الْحِرْمانِ عَلَى الْمُتَقَدَّمِ فى صَنْعَتِهِ، وَ مُعاداةُ الْعَوامِ عَلى أَهْلِ الْمَعْرِفَةِ ».

سه چیز وابسته به سه چیز است: 1ـ سختى روزگار بر کسى که ابزار کافى دارد، 2ـ محرومیت زیاد براى کسى که در صنعت عقب مانده باشد، 3ـ و دشمنىِ مردم عوام با اهل معرفت.

 

 

30- میانه روى و احسان

« عَلَیْکُمْ بِالْقَصْدِ فِى الْغِنى وَ الْفَقْرِ، وَ الْبِرِّ مِنَ الْقَلیلِ وَ الْکَثیرِ فَإِنَّ اللّهَ تَبارَکَ وَ تَعالى یَعْظُمُ شِقَّةَ الـتَّمْرَةِ حَتّى یَأْتِىَ یَوْمَ الْقِیمَةِ کَجَبَلِ أُحُد ».

بر شما باد به میانهروى در فقر و ثروت، و نیکى کردن چه کم و چه زیاد، زیرا خداوند متعال در روز قیامت یک نصفه خرما را چنان بزرگ نماید که مانند کوه اُحد باشد.

 

 

31- دیدار و اظهار دوستى با هم

« تَزاوَرُوا تَحابُّوا وَ تَصافَحُوا وَ لا تَحاشَمُو ».

به دیدن یکدیگر روید تا یکدیگر را دوست داشته باشید و دست یکدیگر را بفشارید و به هم خشم نگیرید.

 

 

32- راز پوشى در کارها

« عَلَیْکُمْ فى أُمُورِکُمْ بِالْکِتْمانِ فى أُمُورِ الدّینِ وَ الدُّنیا فَإِنَّهُ رُوِىَ « أَنَّ الاِْذاعَةَ کُفْرٌ» وَ رُوِىَ « الْمُذیعُ وَ الْقاتِلُ شَریکانِ» وَ رُوِىَ « ما تَکْتُمُهُ مِنْ عَدُوِّکَ فَلا یَقِفُ عَلَیْهِ وَلیُّکَ».:

 

بر شما باد به رازپوشى در کارهاتان در امور دین و دنیا. روایت شده که « افشاگرى کفر است» و روایت شده « کسى که افشاى اَسرار مىکند با قاتل شریک است» و روایت شده که « هر چه از دشمن پنهان مىدارى، دوست توهم بر آن آگاهى نیابد».

 

 

33- پیمان شکنى و حیلهگرى

« لا یَعْدُمُ المَرْءُ دائِرَةَ السَّوْءِ مَعَ نَکْثِ الصَّفَقَةِ، وَ لا یَعْدُمُ تَعْجیلُ الْعُقُوبَةِ مَعَ إِدِّراءِ الْبَغْىِ ».

آدمى نمىتواند از گردابهاى گرفتارى با پیمان شکنى رهایى یابد، و از چنگال عقوبت رهایى ندارد کسى که با حیله به ستمگرى مىپردازد.

 

 

34- برخورد مناسب با چهار گروه

« إِصْحَبِ السُّلْطانَ بِالْحَذَرِ، وَ الصَّدیقَ بِالتَّواضُعِ، وَ الْعَدُوَّ بِالتَّحَرُّزِ وَ الْعامَّةَ بِالْبُشْرِ ».

با سلطان و زمامدار با ترس و احتیاط همراهى کن، و با دوست با تواضع و با دشمن با احتیاط، و با مردم با روى خوش.

 

 

35- رضایت به رزق اندک

« مَنْ رَضِىَ عَنِ اللّهِ تَعالى بِالْقَلیلِ مِنَ الرِّزْقِ رَضِىَ اللّهُ مِنْهُ بِالْقَلیلِ مِنَ الْعَمَلِ ».

هر کس به رزق و روزى کم از خدا راضى باشد، خداوند از عمل کم او راضى باشد.

 

 

36- عقل و ادب

« أَلْعَقْلُ حِباءٌ مِنَ اللّهِ، وَ الاَْدَبُ کُلْفَةٌ فَمَنْ تَکَلَّفَ الأَدَبَ قَدَرَ عَلَیْهِ، وَ مَنْ تَکَلَّفَ الْعَقْلَ لَمْ یَزْدِدْ بِذلِکَ إِلاّ جَهْل ».

عقل، عطیّه و بخششى است از جانب خدا، و ادب داشتن، تحمّل یک مشقّت است، و هر کس با زحمت ادب را نگهدارد، قادر بر آن مىشود، امّا هر که به زحمت بخواهد عقل را به دست آورد جز بر جهل او افزوده نمىشود.

 

 

37- پاداشِ تلاشگر

« إِنَّ الَّذى یَطْلُبُ مِنْ فَضْل یَکُفُّ بِهِ عِیالَهُ أَعْظَمُ أَجْرًا مِنَ الُْمجاهِدِ فى سَبیلِ اللّهِ ».

به راستى کسى که در پى افزایش رزق و روزى است تا با آن خانواده خود را اداره کند، پاداشش از مجاهد در راه خدا بیشتر است.

 

 

38- به پنج کس امید نداشته باش

« خَمْسٌ مَنْ لَمْ تَکُنْ فیهِ فَلا تَرْجُوهُ لِشَىْء مِنَ الدُّنْیا وَ الاْخِرَةِ:مَنْ لَمْ تَعْرِفَ الْوَثاقَةَ فى أُرُومَتِهِ، وَ الکَرَمَ فى طِباعِهِ، وَ الرَّصانَةَ فى خَلْقِهِ، وَ النُّبْلَ فى نَفْسِهِ، وَ الَْمخافَةَ لِرَبِّهِ ».

پنج چیز است که در هر کس نباشد امید چیزى از دنیا و آخرت به او نداشته باش:1ـ کسى که در نهادش اعتماد نبینى،2ـ و کسى که در سرشتش کَرم نیابى،3ـ و کسى که در آفرینشش استوارى نبینى،4ـ و کسى که در نفسش نجابت نیابى،5ـ و کسى که از خدایش ترسناک نباشد.

 

 

39- پیروزىِ عفو و گذشت

« مَا التَقَتْ فِئَتانِ قَطُّ إِلاّ نُصِرَ أَعْظَمُهُما عَفْوً ».

هرگز دو گروه با هم روبه رو نمىشوند، مگر این که نصرت و پیروزى با گروهى است که عفو و بخشش بیشترى داشته باشد.

 

 

40- عمل صالح و دوستى آل محمّد

« لا تَدْعُوا الْعَمَلَ الصّالِحَ وَ الاِْجْتِهادَ فِى الْعِبادَةِ إِتِّکالاً عَلى حُبِّ آلِ مُحَمَّد(علیهم السلام) وَ لا تَدْعُوا حُبَّ آلِ مُحَمَّد(علیهم السلام)لاَِمْرِهِمْ إِتِّکالاً عَلَى الْعِبادَةِ فَإِنَّهُ لا یُقْبَلُ أَحَدُهُما دُونَ الاْخَرِ ».

مبادا اعمال نیک را به اتّکاى دوستى آل محمّد(علیهم السلام) رها کنید، و مبادا دوستى آل محمّد(علیهم السلام) را به اتّکاى اعمال صالح از دست بدهید، زیرا هیچ کدام از این دو، به تنهایى پذیرفته نمىشود.

اخلاق چیست؟

تحول اخلاقی، یعنی اینکه انسان هر رذیلت اخلاقی، هر اخلاق زشت، هر روحیه ی بد وناپسندی که موجب آزار دیگران یاعقب ماندگی خود انسان است،آن را کنار بگذارد و به فضایل و زیباییهای اخلاقی، خود را آراسته کند. در جامعه یی که حسد و بددلی وکینه نباشد، اگر کسانی صاحب فکرند، آن فکر را در راه توطئه برای دیگران و تقلب با دیگران و خدعه در کار دیگران به کار نبرند، اگر کسانی دارای سواد معلوماتند، آن را در راه ضرر زدن به مردم و کمک کردن به دشمنان مردم به کار نبرند، بلکه همه ی افراد انسان در یک جامعه، به یکدیگر خیرخواه باشند، به هم کینه نورزند، به هم عقد و حسد نداشته باشند، به بهای نابودی دیگران، زندگی خود را سروسامان ندهند و دست یافتن به همه چیز را نخواهند، این تحول اخلاقی است وحداقل قضیه است(1)

گرفتاریهای دنیای بشر

یک نقطه ی برجسته ی دیگر، مسأله ی اخلاقیات و تزکیه ی نفوس است؛ که آن هم در آیاتی از قرآن مورد تأکید قرار گرفته است، و در حدیث نبوی معروف بین همه ی فرق اسلامی هم هست که بعثت لاتمم مکارم الاخلاق. ببینید، در آن جامعه یی که خلقیات -اخلاق حسنه و مکارم اخلاقی- رایج باشد، انسانها از اخلاق نیکو- از گذشت، برادری، احسان، عدل، علم و حق طلبی -برخوردار باشند، انصاف بین آنها باشد، صفات رذیله در میان آنها حاکم و رایج نباشد، در چه بهشتی زندگی خواهند کرد!

امروز بشر، از همین چیزها رنج می برد. امروز گرفتاری های دنیای بشر، گرفتاریهای ناشی از طغیانهای سیاسی در عالم و طواغیت، به ریشه های اخلاقی برمی گردد.(2)

اگر خلقیات اسلامی-همان چیزهایی که در اسلام برای یک انسان فضیلت است،همان چیزهایی که به تعبیر روایات، جنود عقل است- رواج پیدا کند، مردم اهل صبر واستقامت باشند، اهل توکل و تواضع و حلم باشند،... این جامعه به بهشت و گلستان تبدیل می شود.(3)

تهذیب اخلاقی

مسأله ی تهذیب اخلاق، مسأله ی ساده زیستی، مسأله ی اعراض از زخارف دنیا را بایستی در حوزه های علمیه جدی گرفت. این طور نباشد که طلبه به خاطر خانه اش- که دو خیابان تا محل درس فاصله دارد- به فکر ماشین شخصی بیفتد. ماشین چیست؟ از اول، بنای کار طلبگی بر عسرت و بی اعتنایی به زخارف دنیوی بود؛ اما حالا فوراً به فکر بیفتیم که یک ماشین شخصی و یک خانه ی کذایی داشته باشیم! البته باید حداقل معیشتی وجود داشته باشد؛ طوری که انسان ذهنش مشغول آن چیزها نباشد و بتواند درسش را راحت بخواند و کار لازم و مورد توقع را انجام بدهد؛ اما این طور نباشد که طلبگی هم به چیزی مثل بقیه ی کارهای دیگری که بعضی می کنند-دنبال تجملات و دنبال زخارف و امثال اینها رفتن - تبدیل شود.این عیب خیلی بزرگی است که باید بشدت از آن جلوگیری شود.(4)

ارزشهای اصلی جامعه

برخورداری از ارزشهای اخلاقی اسلام بدین معنی است که روح فضیلت و پرهیزکاری و وارستگی و بردباری و اجتناب از شهوات ممنوع و دوری از حرص و آز و دنیاطلبی و حق کشی و نامردمی و مال اندوزی و روی آوردن به خلوص و پاکی و پارسایی و دیگر خصلتهای اخلاقی در جامعه رواج یابد و به صورت ارزشهای اصلی به حساب آید.

براین چهار ستون اصلی است که جامعه ی روبه رشد اسلامی شکل می گیرد و قوام و استحکام می یابد و استعدادها شکوفا و سرچشمه های نیکی و بهروزی جوشان می شود و جامعه ی اسلامی الگوی جذابی برای همه ی ملتها می گردد.(5)

خودسازی اخلاقی، یکی از بزرگترین وظایف دانشجویان

شما دانشجویانی که در این محفل هستید و همه ی دانشجویان در سرتاسر کشور، متوجه باشید که یکی از بزرگترین وظایف شما، خودسازی اخلاقی است. اخلاق خود را تکمیل کنید؛ شما جوانان این فرصت را دارید. دوران، دوران شماست، شما در دوران خوبی زندگی می کنید، در سایه ی حکومت قرآنی و فرهنگ اسلامی زندگی می کنید. بنابراین، از لحاظ روحی و معنوی، فرصت برای والا و شایسته شدن دارید؛ این فرصت را مغتنم بشمارید.علم باید در کنار اخلاق ، و پیشرفت صنعتی و علمی و مادی در کنار رشد اخلاقی باشد. توجه به خدا هم مایه ی اصلی رشد اخلاقی به حساب می آید.(6)

هدف باید صراط الله باشد

هدف باید «صراط الله»باشد؛ «صراط الله العزیز الحمید»،«انک علی صراط مستقیم»،«ادع الی سبیل ربک». هدف تمام پیامبران، کشاندن مردم به صراط مستقیم است، و صراط مستقیم هم یعنی عبودیت؛ «و ان اعبدونی هذا صراط مستقیم».باید مردم را به عبودیت الهی که همان صراط مستقیم است؛ سوق بدهید. البته این عبودیت در زمینه ی اخلاق، در زمینه عمل فردی، در زمینه ی عمل اجتماعی کاربرد دارد، که وقتی بحث عمل اجتماعی پیش آمد، آن وقت بحثهای سیاسی، تحلیلهای سیاسی، تبیین سیاسی هم در حوزه ی کار شما قرار می گیرد...

باید اخلاق بگویید، اخلاق سیاسی هم بگویید، اخلاق و معنویت هم بگویید، تحلیل سیاسی هم بدهید، دشمن درونی را - که نفس اماره یا شیطان رجیم است-معرفی هم بکنید، دشمن اجتماعی- که شیطان بزرگ با شیطانهای گوناگونند -آن را هم معرفی کنید، ایادی و اذناب شیطان را هم معرفی کنید.وقتی معنای عبودیت الهی این شد که انسان از «انداد الله» اجتناب کند و تبری بجوید، باید از همه ی اشکال آن تبری بجوید.

«اندادالله»، یک وقت نفس پلید انسانی است که درون اوست.(7)

اساس کار اخلاق است

تبلیغ دین و تبیین حقایق که وظیفه ی علما و مبلغین بزرگ اسلام است،امروز شامل همه ی اینهاست، اگر ما از لحاظ اقتصاد به بالاترین مقام برسیم، و از لحاظ سیاست،همین اقتدار و عزتی که امروز داریم، چند برابر بکنیم، اخلاقهای مردم ما،اخلاقهای اسلامی نباشد، در میان ما گذشت، صبر، حلم وخوش بینی نباشد، اساس کار از بین خواهد رفت. اساس کار، اخلاق است، همه ی اینها مقدمه ی اخلاق حسنه است-بعثت لاتمم مکارم الاخلاق-حکومت اسلامی برای این است که انسانها دراین فضا تربیت بشوند، اخلاق آنها تعالی پیدا کند، به خدا نزدیکتر بشوند و قصد قربت کنند.سیاست هم قصد قربت لازم دارد، مسایل سیاسی هم قصد قربت لازم دارد؛ آن که در مسایل سیاسی چیزی می گوید و آن که چیزی می نویسد، آن که تحلیل می کند و آن که تصمیم می گیرد، بایستی بتواند قصد قربت کند. قصد قربت چه زمانی است؟آن وقتی است که انسان مطالعه و بررسی کند؛ ببیند رضای خدا در این کار هست؟ اگر رضای خدا را در این کار دیدید، می توانید قصد قربت کنید.

پس اول، احراز رضای خدا لازم است. ببینید چه قدر خط روشن است و چطور بعضی توجه نمی کنند!(8)

این راه امام است

امروز در سطح کشور، توصیه ی ما به عموم مردم- بخصوص کسانی که عشق و علاقه ی بیشتری به این انقلاب و محصول آن دارند- همین است و علاج و ضرورت قطعی را دراین میدانیم که بایستی آحاد مردم، ارتباطات و انس فردی و صحبت و مناجات با خدا را در خود تقویت کنند. این، راه امام است و هدایت الهی به دنبال این ارتباط و تماس با خدا میسر می شود؛ همچنان که دراین ده سال هم همین طور بوده است و شما جوانهای با اخلاص و پاکدل، این روحیه را در جبهه های گوناگون از خودتان نشان دادید و نتایجش را هم دیدید و همچنان که درس امام ما نیز این بود.

یک بار از ایشان سؤال کردم که در میان دعاهای معروف، به کدامیک از آنها بیشتر انس یا اعتقاد دارید؟ ایشان بعداز تأملی فرمودند:«دعای کمیل ومناجات شعبانیه».وقتی که شما به این دو دعا مراجعه می کنید، با این که دعاهای دیگر هم -مثل ابوحمزه ی ثمالی و یا دعای امام حسین در روز عرفه و دعاهای فراوان دیگر-برقراری رابطه با خداست؛ اما دراین دو دعا و مناجات، حالت استغفار و انابه و استغاثه و تضرع به پروردگار را به شکل عاشقانه ی آن مشاهده می کنید. دعای کمیل هم مناجاتی با خدای متعال است و رابطه ی محبت و عشق میان بنده و معبود را ترسیم می کند و این همان چیزی بود که امام بزرگوار ما، روح و دل خود را ازآن روشن ومنور می داشت.(9)

مقابله با خواهشها، راه کمال انسان

عزیزان من! انسان در عالیترین شکل و متکاملترین نوع زندگی، آن انسانی است که بتواند در راه خدا حرکت بکند و خدا را از خود راضی کندو شهوات، او را اسیر خود ننماید. انسان درست و کامل، این است. انسان مادی که اسیر شهوت و غضب و هواهای نفسانی و خواسته ها و احساسات خود است، انسان حقیری است؛ هرچند هم به ظاهر بزرگ باشد و مقام داشته باشد. رئیس جمهور بزرگترین کشورهای دنیا و دارنده ی بزرگترین ثروتهای جهان که نمی تواند با خواهشهای نفسانی خود مقابله و مبارزه کند و اسیر خواهشهای نفسانی خود است، انسان کوچکی است. اما انسان فقیری که می تواند بر خواسته های خود فایق بیاید و راه درست را-که راه کمال انسان و راه خداست- بپیماید، انسان بزرگی است.(10)

تحول اخلاقی در جوانان آسانتر است

امیدوارم این سال جدید که با چنین روزی آغاز می شود، برای ملت ما سال مبارک و به معنای حقیقی کلمه سال نیکی باشد. البته مبارکی یک سال برای یک ملت، فقط به جنبه های مادی آن سال نیست؛ گاهی جنبه های معنوی اهمیت بیشتری دارند. اگر ملتی بتواند یک تحول اخلاقی در خود به وجود بیاورد، اگر بتواند رذایل اخلاقی را از درون خود پاک سازی کنند و خود را به فضایل اخلاقی آراسته بسازد،حقیقتاً برای آن ملت عید است. شاید اساساً قرار دادن اعیاد- چه اعیاد ملی و چه اعیاد دینی و مذهبی-برای ایجاد چنین تحولهایی در درون انسانهاست.

خوشبختانه در این سالهای اخیر، ملت ما از لحاظ معنوی پیشرفتهای زیادی کرده اند. اقبال به معنویات، اقبال به دین وعبادت، توجه به ذکر و حضور خشوع و به نماز روزه و به طاعت حق و تقرب به پروردگار در بین ملت ما، بخصوص جوانانمان رایج و شایع شده است؛ ولی تحول اخلاقی، فقط این نیست. شاید بشود گفت که تحول اخلاقی برای ملت، دشوارتر هم هست و به همین جهت، درباب تحول اخلاقی هم مخاطب اول و مسؤول اول جوانان هستند و که برای آنها همه ی کارها آسانتر و راحت تر است. دلهای جوانان، نورانی است و فطرتهای آنان، سالم و دست نخورده است. آلودگی آنان به زخارف و آلودگیهای دنیا، به بندهای گرانی که پول دوستی و مال دوستی و جاه طلبی و قدرت طلبی و این چیزها برپای انسان می زند، برای آنها خیلی کمتر است؛ لذا تحول اخلاقی در جوانان آسانتر است. البته میانسالها، بلکه کمسالها هم نباید از امکان تحول اخلاقی در خودشان مأیوس باشند.(11)

دلهای جوانان، نورانی است و فطرتهای آنان، سالم و دست

نخورده است. آلودگی آنان به زخارف و آلودگیهای دنیا، به بندهای گرانی که پول دوستی و مال دوستی وجاه طلبی و قدرت طلبی و این چیزها بر پای انسان می زند، برای آنها خیلی کمتر است؛ لذا تحول اخلاقی در جوانان آسانتر است...جوان، به طور طبیعی اهل هماوردطلبی است. بسیار خوب، هماورد موردعلاقه ی ما که می خواهیم جوانان با آن دست و پنجه نرم کنند، نفس اماره است که انسان را به پستیها و زشتیها دعوت می کند و او را از عروج و تکامل باز می دارد.جوانان باید در مقابل شهوات و هوسهایشان و در مقابل همه ی آن انگیزه هایی که آنان را به چنین رذایلی فرا می خواند، مقاومت کنند. جوانان در درجه ی اول قرار دارند و غیر جوانان هم همین طورند. برهمه واجب است، بر امثال من هم واجب است، بلکه بیش از دیگران واجب است.(12)

تداوم انقلاب در گرو تعمیق معنویات و اخلاق اسلامی

نکته ی سومی که از آن دو نکته قطعاً مهمتر است، این است که انقلاب آن وقتی به صورت کامل تحقق پیدا می کند، که آحاد مردم حقیقتاً به مردم مسلمان و مؤمن تبدیل شوند. بخشی از اسلام، مربوط به عمل مردم است که نظام کلی اجتماعی و حرکت عمومی آنها را تصویر و ترسیم می کند و آنها را حرکت می دهد. بخش دیگر، مربوط به عقاید و کیفیات روحی و عمل شخصی مردم است. اگر انقلاب عظیم ما و نظام جمهوری اسلامی، با همه ی امکانات مادی و معنویش نتواند دلها و خلقیات مردم و حقیقت وجود آنها را، از آنچه که معلول تربیتهای غلط دیرین است، به مردم مسلمان متبدل کند، قطعاً موفق نشده و انقلاب واقع نگردیده است. انقلاب، انقلاب مردم است. انقلاب مناسبات اجتماعی واقتصادی، فرع بر انقلاب مردم است. تامردم منقلب نشوند، آن انقلاب اقتصادی و تغییر و تبدیل مناسبات اجتماعی و اقتصادی و سیاسی هم اصلاً تحقق پیدا نمی کند. مردم در اول کار بحمدالله یک انقلاب روحی پیدا کردند که حرکت بسیار مهمی بود و نتیجه اش همینی شد که می بینیم.

اگر آنچه که واقع شد، ادامه پیدا نکند و تعمیق نشود و تعمیم نیابد و نسلی که رو به وجود است و نسلهای بعدی را فرا نگیرد و خدای نکرده اسم، اسلام و جمهوری اسلامی و حاکمیت منادیان اسلام باشد، اما واقع قضیه و متن زندگی مردم چیز دیگری باشد، این انقلاب قطعاً موفق نبوده و نیست. درآن صورت، از این که چنین چیزی پیش بیاید، به خدا پناه می بریم. نباید بگذاریم چنین چیزی رخ دهد. دشمن روی این نقطه کار می کند. تمام دستگاهها و تمام افراد، بخصوص علمای اعلام و روحانیون، بایستی روی تربیت نفوس مردم و تحقق انقلاب قلبی و اخلاقی در آنها، مخصوصاً در جوانان تلاش کنند.

البته دوران جنگ و شرایط خاص آن روزها، برای عده یی از جوانان این مملکت، یک انقلاب معنوی و حقیقی به وجود آورد. این وصیت نامه های شهدا که امام (ره) توصیه به مطالعه ی آن می کردند، به خاطر این است که هرکدامش نمایشگر انقلاب یک نفر آدم است.هرکدام از این وصیت نامه ها و خاطرات این جوانان را که انسان می خواند، تصویری از انقلاب یک نفر آدم را درآن می بیند و خودش منقلب کننده و درس دهنده است.ما باید این حالت را تعمیم بدهیم و این، ممکن است. اگر به طور صددرصد نسبت به همه ی افراد هم ممکن نباشد، نسبت به اکثریت مردم ممکن است.شرط اولش هم این است که در خود گویندگان و دعات به این هدف، انقلابی به وجود بیاید و خلقیات واخلاق و معنویت و ذکر و توجه و وصل و توکل و اعتماد و رابطه ی معنویشان با خدا تقویت بشود.

ما اول از خودمان هم باید شروع کنیم. واقعاً اگر در هر کدام از ما، خدای نکرده از این رهگذر، نقص و کمبود و خللی باشد، روی مردم تأثیر بد خواهد گذاشت. همه در نوشتن، گفتن، عمل کردن، بالا کشیدن شخصیتها، نزدیک کردن افراد و یا دور کردن آنها، باید این نکته ی اخیر را در نظر داشته باشیم.(13)

بسیج نمونه اخلاق اسلامی

شما بسیجیها باید به گونه یی رفتار کنید که احترام و محبت مردم جلب شود. شما باید نمونه ی اخلاق و تواضع و مهربانی و رعایت مقررات باشید. این فکر غلط باید از ذهنهای دیگران بیرون رود که بسیجی کسی است که مقررات را رعایت نمی کند، برعکس، آن کسی بسیجی تر است که مقررات را بیشتر رعایت می کند؛ به خاطر آن که این فرد بیشتر از همه برای نظام دل می سوزاند و مقررات، لوازم قطعی اداره ی درست نظام است.

پس، در محیط کار و زندگی، حتماً اخلاق و مقررات و نظم و انضباط را رعایت کنید و بدانید که وجود شما برای انقلاب، یک ذخیره ی تمام نشدنی است. تا وقتی که انقلاب و نظام جمهوری اسلامی متکی به این احساسات و ایمانها و اخلاصهاست، هیچ دشمنی در هیچ سطحی قادر نیست به انقلاب و نظام جمهوری اسلامی ضربه وارد کند.(14)

شرایط رشد جامعه و اخلاق صحیح اسلامی

نکته یی که امروز در بحث زندگی رسول اکرم(ص) مورد نظر من می باشد، عبارت از این مطلب است که پیامبر اسلام برای آن که ارزشها و اخلاق اسلامی کاملاً در جامعه جا بیفتد و با روح و عقاید و زندگی مردم مخلوط و ممزوج بشود، فضای زندگی را با ارزشهای اسلامی آغشته می کرد.

یک وقت کسی دستور می دهد یا توصیه می کند که مثلاً مردم حسن خلق و گذشت و صبر واستقامت در راه خدا داشته باشند و ظلم نکنند و دنبال اقامه ی عدل و داد باشند؛ یعنی توصیه و دستور دادن و تعلیم دادن مطرح است- که البته کار لازمی است و پیامبر اسلام هم تعلیم می داد یعلمهم و درس معرفت و زندگی به مردم می آموخت -اما یک وقت مطلب از یاد دادن بالاتر است؛ یعنی معلم کاری می کند و رفتاری درپیش می گیرد که این اخلاق و وظیفه ی اسلامی، در جامعه به شکل رنگ ثابت درمی آید، با عقاید غلط مردم به مقابله برمی خیزد، با احساسات جاهلی و ته مانده های رسوب کرده ی اخلاق غیراسلامی مبارزه می کند و مقابل می شود، به جامعه و مردم شوک وارد می کند و در مقاطع مناسب و با روشهای مناسب، کاری می کند که فضای جامعه و محیط زندگی مردم، با این صفت و اخلاق و روش خوب کاملاً ممزوج می شود.

اگر یک جامعه بخواهد رشد کند و اخلاق صحیح اسلامی را در خود به وجود آورد، محتاج همین روش است. شاید در چند آیه ی قرآن که «یزکیهم» پس از «یعلمهم» یا قبل از آن بیان شده است، مراد از تزکیه در این آیات همین مطلب باشد؛ یعنی پاک کردن و طاهر کردن و پیراسته کردن مردم؛ مثل طبیبی که به مریض خود فقط نمی گوید این کار را بکن و این کار را نکن، بلکه او را در محل مخصوصی قرار می دهد و آنچه را که او لازم دارد، به او می دهد و می خوراند و آنچه که برای او مضر است؛ از او باز می گیرد. پیامبر اکرم(ص)، چنین وضعیت و روشی را در طول بیست و سه سال نبوت دنبال می کردند؛ مخصوصاً در ده سالی که در مدینه زندگی می کردند و دوران حاکمیت اسلام و تشکیل حکومت اسلامی بود.(15)

یکی از پیامهای مهم بعثت، اخلاق است

باید خودمان را اصلاح کنیم، اخلاق خودمان را درست کنیم، خودمان را از لحاظ باطن، به خدا نزدیک کنیم، به عنوان یک فرد، مجاهدت شخصی بکنیم، آیات خدا را به دل خودمان بخوانیم و دل را به خدا نزدیک کنیم. این، وظیفه ی ماست. این، کمک خواهد کرد تا ما بتوانیم وظیفه یی را که در جنب مردم و در جنب جامعه داریم، به بهترین وجهی انجام بدهیم؛ و آحاد مردم هم منهای وظایف اجتماعی که برعهده ی همه هست و هیچ کس از وظیفه ی اجتماعی، خالی نیست، وظیفه ی فردی، وظیفه ی شخصی و اخلاقی را برای خودشان وظیفه ی مهمی بدانند.

بنده احساس می کنم که ما احتیاج داریم که در زمینه ی اخلاق و تزکیه و تهذیب، بر روی نفوس خودمان و نفوس دیگران کار کنیم. نوسازی معنوی نظام اسلامی و ملت مسلمان ایران، این مجاهدت بزرگ را لازم دارد و این هم یکی از پیامهای مهم بعثت است.(16)

تخلق انسانها به اخلاق حسنه

چنانچه مقررات الهی مستقر شد؛ نظم متکی به اسلام به وجود آمد و عدالت اجتماعی تحقق پیدا کرد، هنوز یک هدف متوسط، یا در واقع یکی از مراحل راه طی، شده است. مرحله ی بعد آن است که مردمی که در این نظام، به آسودگی، بی دغدغه و با برخورداری از عدل زندگی می کنند، برای تخلق به اخلاق حسنه، فرصت و شوق پیدا کنند. این، آن چیزی است که من خواستم امروز روی آن تکیه بکنم و می خواهم این نکته را عرض بکنم که بعداز تشکیل حکومت، این هدف است. بلکه بعد از تشکیل نظام عادلانه و استقرار عدالت اجتماعی و حکومت واقعاً اسلامی، هدف این است. این، هدف بعدی است.

انسانها باید به اخلاق تخلق پیدا کنند؛ که البته تخلق به اخلاق حسنه هم موجب تعالی و تکامل معنوی و روحی و معرفت برتر است و آن از مراحل انسان کامل است- ما هم خیلی نمی توانیم حتی درست درک بکنیم، همین قدر انسان، از اهلش و از بزرگان، چیزهایی شنیده است- مرحله یی که حالا به ما ارتباط پیدا می کند، مرحله ی اخلاق است-اخلاق، اخلاق- شما ببینید، این راست که پیغمبر فرمودند:«انما بعثت لاتمم مکارم الاخلاق». این حدیث از طرق فریقین -فرق اسلامی- نقل شده است؛ شیعه و سنی نقل کرده اند.

این «انما»خیلی معنا دارد. یعنی اساساً بعثت من برای این است، هدف این است، بقیه مقدمه است. «لاتمم مکارم الاخلاق».تا اینکه مکارم اخلاق، در میان بشر و افراد جامعه، در میان انسانها و این امت کامل بشود، رشد پیدا کند و همه از آن برخوردار بشوند و انسان بشویم.

باید انسان بشویم، باید اخلاق انسانی را در خودمان تقویت و تکمیل کنیم؛ این، آن قدم بعدی و خیلی مهم است. اگر در جامعه یی که متعلق به اسلام است، در نظامی که ارکان آن، ارکان اسلامی است، ما از اخلاق الهی دور بمانیم ودنبال هوسها، خودخواهیها و خودپرستیها برویم و هر کس تلاش کند برای این که بیشتر به دست بیاورد، بهتر بخورد و بهتر زندگی کند، از دست این و آن بقاپد و اگر لازم شد، بیش از حق خود استفاده و تصرف کند؛ نه گذشتی باشد و نه ایثاری! این چه حکومتی خواهد بود؟! چه اسلامی و چه جامعه ی اسلامی خواهد بود؟!

این، آن اساس قضیه است.«بعثت لاتمم مکارم الاخلاق».

عزیزان من، بدانید که دنیا امروز؛ به این احتیاج دارد. متأسفانه دنیای مادی، از این خصوصیت به کلی محروم است!(17)

نقش و ثمرات اخلاق

پیام انقلاب اسلامی پیام معنویت، اخلاق و توجه به خدا و وارد کردن این عنصر در زندگی انسانهاست. هرجا که نام و پیام انقلاب و امام نفوذ کرده، «معنویت» را با خود همراه برده است؛ حتی در برخی جوامع مسیحی و غیرمسلمان نیز که به انقلاب اسلامی روی خوش نشان داده اند و از آن درس گرفته اند و بهره ها برده اند، عنصر «معنویت» را مشاهده می کنید. رد پای انقلاب بزرگ اسلامی ما «معنویت» است و این معنویت، اولین پیام این انقلاب و این امام معنوی است. آن امامی که خود یک انسان والا، عارف، فقیه، دین شناس، متعبد و قائم باللیل بود ونیمه ی شب خود را در حالت تضرع، با خدا خلوت می کرد.(18)

دانش بدون معنویت و اخلاق بمب اتم می شود

هرجایی که دانش باشد، اما وجدان ومعنویت واخلاق و عاطفه و احساسات بشری در آن جا غریب باشد، بشر از آن دانش سودی نخواهد ببرد.دانش بدون معنویت و اخلاق، بمب اتم می شود، به جان بی گناهان می افتد، اسلحه می شود، غیر نظامیان را در لبنان و فلسطین اشغالی و دیگر مناطق عالم هدف قرار می دهد؛ مواد کشنده ی شیمیایی می شود، در حلبچه و بقیه ی نقاط عالم، زن و کودک و مرد جوان و انسان وحیوان را به نابودی می کشد. اینها از کجا آمد؟ این مواد کشنده، از همین مراکز علم و از همین کشورهای اروپایی خارج شد! آنها بودند که این مواد را ساختند و در اختیار رژیمی که ملاحظات لازم را نداشت، گذاشتند. نتیجه این شد که مشاهده کردید. سلاحها و انواع و اقسام فرآورده های علم ، امروز نتوانسته است و نمی تواند بشر را خوشبخت کند، خانواده ها را سعادتمند نماید، فرزندان و کودکان و زنان و مردان را لذت زندگی بچشاند، به خاطر این که با اخلاق و معنویت همراه نیست.

ما در تمدن اسلامی و در نظام مقدس جمهوری اسلامی که به سمت آن تمدن حرکت می کند، این را هدف گرفته ایم که دانش را همراه با معنویت پیش ببریم. این که می بینید دنیای غرب نسبت به پایبندی ما به معنویت حساس است، بر دینداری ما اسم تعصب و تحجر می گذارد، علاقه مندی ما به مبانی اخلاقی و انسانیت را مخالفت با حقوق بشر قلمداد می کند، به خاطر آن است که این روش، ضد روش آنهاست. آنها علم را پیش بردند-البته کار مهم و بزرگی بود-اما جدای از اخلاق و معنویت بود و شد آنچه که شد. ما می خواهیم علم با اخلاق پیش برود. دانشگاه همچنان که مرکز علم است، مرکز دین و معنویت هم باشد. متخرج دانشگاههای کشور، مثل متخرج حوزه های علمیه، دیندار بیرون بیاید. این، آن چیزی است که آنها نمی پسندند و نمی خواهند. به همین خاطر، سالهاست که با انواع تهمتها، به جمهوری اسلامی تهمت می زنند. این تهمتها این قدر مکرر شده که برای شنوندگان تهوع آور است! جمهوری اسلامی را به تعصب و تحجر و -به قول خودشان- بنیادگرایی، یعنی خشکی بی حدو اندازه یی که هیچ انعطافی در آن نیست، متهم می کنند! اسلام را این گونه معرفی می کنند، در حالی که خشکی آن جاست، زندگی دور از معنویت و عطوفت و رحمت و انسانیت آنجاست که حتی محیط گرم خانواده هم قادر نیست کودکان را در خود نگهدارد...

محیط اسلامی، محیط رحمت، اعتدال، حاکمیت معنویت و تقواست، که خود معنویت و تقوا، یعنی آغوش بازی برای همه ی عواطف انسانی، همه ی احساسات صحیح بشری، همزیستی و آسایش معنوی انسانها و آرامش دلها.(19)

مبنای انقلاب ما، ارزشهای دینی واخلاقی و معنوی بود

دو خصوصیت از خصوصیات استثنایی این انقلاب را مطرح می کنم که همین دو خصوصیت، بیشترین تأثیر را در وجهه ی این انقلاب در دنیا داشت؛ همچنان که بیشترین تأثیر را در پیروزی و ماندگاری انقلاب در کشور اسلامی داشت. همین دو خصوصیت بود که با گذشت چندین سال، هنوز موجب شده است که در گوشه و کنار عالم، به پیروی از این انقلاب و در پرتو آن، از سوی کسانی حداقل حرکات و تحولات وتلاشهایی انجام بگیرد.

یکی از این دو خصوصیت، عبارت بود از این که مبنای این انقلاب، ارزشهای دینی و اخلاقی و معنوی بود و خصوصیت دیگر این بود که انقلاب بر پایه ی اراده و خواست مردم در تشکیل و اداره ی حکومت باقی ماند. یعنی پس از پیروزی انقلاب، اهمیت نقش مردم از آنها سلب نشد و به عنوان یک عنصر برای انقلاب باقی ماند. این دو خصوصیت، در انقلاب ما وجود دارد...

انقلاب از خانه ی مذهب-یعنی مسجد و مدرسه ی دینی -آغاز شد و جهتگیری مذهبی در انقلاب روزبه روز افزایش پیدا کرد و نقش مذهب و ارزشهای معنوی، آن قدر قوی شد که کسانی را به میدان انقلاب کشاند که معمولاً در هیچ انقلابی، این گونه آدمها به میدان نمی آیند. حتی افراد مسن و بی خبر از مسایل سیاسی و آدمهایی را که در شهرها و روستاهای دورافتاده زندگی می کنند، به میدان انقلاب و مبارزه کشاند.علاوه ی بر این، روحیه ی مذهبی دراین انقلاب کاری کرد که در دوران انقلاب، کمترین ضایعه به وجود آید... وقتی مردم تهران دکانها را بستند و زندگی را تعطیل کردند و همه وارد میدان مبارزه شدند، از شهرها و روستاهای اطراف، برای مردم نان آوردند، یعنی همدردی کامل کردند. دراین جا، مسأله ی خشم مردم به خاطر یک قضیه ی مادی نبود، بلکه مسأله ی دین و معنویت و خدا بود این به سبک دیگری در زندگی مردم اثر می گذارد و به فعالیتهای آنها شکل می دهد. بعد هم وقتی انقلاب پیروز شد، حکومتی که به وجود آمد، براساس انقلاب، یک حکومت اسلامی بود؛ یعنی جمهوری اسلامی. این حکومت، به سمت چپ و راست حرکت نکرد؛ بلکه در خط مستقیم دین باقی ماند. وقتی جمهوری اسلامی هم تشکیل شد، با گذشت زمان راه دین را رها نکرد؛ بلکه درست در قانونگذاری و انتخاب مسؤولان و مجریان و کارگزاران اصلی نظام-مثل نمایندگان مجلس و دیگران- مردم با معیارهای اسلامی وارد میدان شدند.

دین، خصوصیت انقلاب بود و ماند. این طور نبود که روزی دین خصوصیت انقلاب باشد و پس از چندی، این خصوصیت از انقلاب گرفته بشود و به چیز دیگری تبدیل بشود. این یک خصوصیت، در هیچ یک از انقلابها نبود و همین، یکی از مهمترین عوامل بود تا هر جای دنیا قلبی برای دین و اسلام می تپد، به جمهوری اسلامی -که برای اسلام حرکت می کند و به اعلای کلمه ی اسلام فکر می کند- علاقه مند باشد  ادامه مطلب ...

دعای مادر در حق فرزند

حبیبه یا فاطمه یکی از جدّه‌های سید بن طاووس و مادر رضاعی امام صادق(علیه السلام) بود. وقتی منصور دوانیقی به مدینه لشکرکشی، عده‌ای را کشته و عده‌ای را به اسارت برد و آنان را با غل و زنجیر در زندانی تاریک حبس کرد.داوود نیز در میان این اسیران بود.فاطمه،خبری از فرزندش نداشت و پیوسته مشغول دعا و تضرع بود.از صلحا و نیکان طلب دعا می‌کرد؛ ولی اجابت نمی‌شد.هر روز خبری از فرزندش می‌آوردند بر مصیبت و غم او تازه و بیشتر افزوده می شد.

روزی امام صادق(علیه السلام) بیمار شد، ام داوود به عیادت ایشان رفت و از ایشان طلب دعا کرد.حضرت دعایی را به ایشان تعلیم داد و فرمود:در ایام البیض1،آن اعمال را بجا آور.


ابتدا سه روز، سیزدهم، چهاردهم و پانزدهم رجب را روزه ‏بدار و روز پانزدهم هنگام ظهر غسل کن و 8 رکعت نماز به جا بیاور. (کیفیت نماز در مفاتیح الجنان ذکر شده به آن مراجعه کنید).

ام داوود می‌گوید:این اعمال را انجام دادم و در خواب جمعی از ملائکه، پیامبران و شهدا را دیدم و پیامبر(صلی الله علیه و آله) به من خطاب کرد فرمود:«ای مادر داوود! بر تو بشارت باد که این جماعت برای تو دعا کردند و حاجتت برآورده شد».

ام داوود می‌گوید:از خواب بیدار شدم و پس از مدتی داوود بر من وارد شدو گفت:مادر! در عراق در زندانی تنگ و تاریک بودم و نا امید از رهایی.در خواب دیدم که تو بر حصیری به نماز نشسته‌ای و دور تو مردان چندی جمع شده‌اند که سرهای ایشان بر آسمان و پاهایشان درزمین بود و تسبیح خدا می‌گفتند.آن گاه پیامبر(صلی الله علیه و آله) را دیدم که خطاب به من فرمود:«خدای تعالی دعای مادرت را در حق تو مستجاب کرد».چون بیدار شدم فرستادگان منصور دوانیقی به زندان آمدند.

برف


نظریات ارسطو

به‌ نظر ارسطو برف‌ و شبنم‌ یخ‌زده‌ دارای‌ علتى‌ مشابهند؛ تنها تفاوت‌ میان‌ آنها در درجه‌ و مقدار ماده (تفاوت‌ کمّى‌) است‌، زیرا برف‌ بر اثر یخ‌ زدن‌ ابر (بخار بسیار) و شبنم‌ یخ‌ زده‌ بر اثر یخ‌ زدن‌ بخار (اندک‌ گرد آمده‌ در یک‌ روز) ، یعنى‌ شبنم تولید مى‌شود. از این‌رو ، برف‌ نشانه سرزمین‌ یا فصل‌ سرد است‌. همین‌ رابطه‌ میان‌ باران‌ و شبنم‌ برقرار است‌، زیرا ابرها تا زمانى‌ که‌ گرمای‌ خیزاننده بخارات‌ از آنها بیرون‌ نرفته‌ باشد، و پیش‌ از غلبه سرما بر آنها یخ‌ نمى‌زنند. ابن‌ به طریق‌ کم‌ و بیش‌ مفهوم‌ کلى‌ سخن‌ ارسطو را رسانده‌ است‌؛ اما چند خطا و کاستى‌ و فزونى‌ ، از جمله‌ نکاتى‌ درباره نرمى‌ دانه‌های‌ ابر و سختى‌ دانه‌های‌ شبنم‌ِ یخ ‌زده‌ ، در ترجمه‌ دیده‌ مى‌شود. ابن‌ رشد نیز کم‌ و بیش‌ از ابن‌ بطریق‌ پیروی‌ کرده‌ است‌.


ارسطو همچنین‌ آورده‌ است‌ که‌ عموماً بارشهای‌ شدید تگرگ‌ در نواحى‌ معتدل‌تر و بارشهای‌ شدید برف‌ در نواحى‌ سردتر رخ‌ مى‌دهد. تئوفراستوس‌ شاگرد ارسطو مى‌پنداشت‌ که‌ اگر ابر ، پیش‌ از آنکه‌ بر اثر سرما به‌ آب‌ تبدیل‌ شود (منعقد شود)، یا پیش‌ از گرد آمدن‌ قطرات‌ آب‌ و پیوستن‌ آنها به‌ یکدیگر و در حالى‌ که‌ هوا میان‌ قطرات‌ بسیار ریز آب‌ فاصله‌ انداخته ‌، یخ‌ بزند، آنگاه‌ برف‌ تشکیل‌ خواهد شد؛ زیرا درون‌ برف‌ هوای‌ بسیاری‌ به‌ دام‌ افتاده‌ است‌. چون‌ برف‌ بسیار نرم‌ است‌ و اگر با دست‌ فشرده‌ شود، حجمش‌ کم‌ مى‌شود و اگر آن‌ را به‌ آب‌ تبدیل‌ کنیم‌، از مقدار بسیاری‌ برف‌ ، تنها مقداری‌ اندک‌ آب‌ حاصل‌ مى‌شود؛ علت‌ سفیدی‌ برف‌ نیز بسیاری‌ هوا در آن‌ است‌، زیرا همه اجسامى‌ که‌ هوای‌ بسیار در آنها به‌ دام‌ افتاده‌ است‌، سفیدند، مانند کف‌ و مخلوط هم‌زده روغن‌ و آب‌. علت‌ سفیدی‌ شبنم‌ یخ‌ زده‌ نیز همین‌ است‌، زیرا همان‌ چیزی‌ که‌ در بخش‌ بالایى‌ سپهر موجب‌ پدید آمدن‌ برف‌ مى‌شود، در پایین‌ موجب‌ پدید آمدن‌ شبنم‌ یخ ‌زده‌ مى‌گردد. 




تصویر

در کتاب‌ سر الخلیقه و صنعة الطبیعه ‌، منسوب‌ به‌ آپولونیوس‌ تیانایى‌ نظر مؤلف‌ درباره برف‌ چنین‌ آمده‌ است‌: هرگاه‌ بخار از پایین‌ زمین‌ به‌ بالا برسد و سرما بر آن‌ چیره‌ گردد و گرمایى‌ که‌ آن‌ را بدان‌ بالا رسانده‌ است‌، از آن‌ بگریزد، اگر بادها آن‌ بخارات‌ را نپراکند و بفشارد، به‌ صورت‌ آب‌ بسوی‌ زمین‌ باز مى‌گردد؛ اما به‌ سبب‌ بیرون‌ رفتن‌ گرما از آن‌ سنگین‌ مى‌شود و باز به‌ صورت‌ بخاری‌ انبوه‌ در مى‌آید که‌ برخى‌ اجزاء آن‌ به‌ برخى‌ دیگر مى‌پیوندد و اگر سرمای‌ هوا بر این‌ بخار بسیار گردد، آن‌ بخار را در حالى‌ که‌ بسوی‌ پایین‌ روان‌ است‌، جامد مى‌کند و این‌ بخار جامد همان‌ برف‌ است‌.


لمپیدروس‌ نیز در تفسیر الاثار العلویه ارسطو درباره برف‌ چنین‌ گفته‌ است‌: علت‌ پدید آمدن‌ برف ‌، همان‌ علت‌ پیدایش‌ باران‌ است‌. فرق‌ میان‌ برف‌ و باران‌ آن‌ است‌ که‌ باران‌ بر اثر استحاله بخار به‌ آب‌ به‌ سبب‌ سرمایى‌ اندک‌ پدید مى‌آید؛ در حالى‌ که‌ برف‌ بر اثر انجماد بخار پیش‌ از تبدیل‌ شدن‌ به‌ آب ‌، پدید مى‌آید که‌ ناشى‌ از سرمای‌ بسیار است‌؛ و اگر بخار جامد شود، سنگین‌ مى‌شود و چون‌ سنگین‌ شد، به‌ سوی‌ پایین‌ مى‌رود. نقش‌ شدت‌ سرما در پدید آمدن‌ یکى‌ از این‌ دو پدیده‌ از آنجا معلوم‌ مى‌شود که‌ باران‌ در جاهای‌ سرد که‌ سرمای‌ آن‌ شدید نیست‌، مى‌بارد. در این‌ مواضع‌ برف‌ یا بسیار اندک‌ مى‌بارد، یا اصلاً نمى‌بارد؛ اما برف‌ مختص‌ مواضع‌ بسیار سرد است‌. وی‌ همچنین‌ بر آن‌ بود که‌ غالباً برف‌ در جاهای‌ بسیار سرد ، ولى‌ تگرگ‌ در مناطقى‌ که‌ هوای‌ غالباً صاف‌ دارد، مى‌بارد. 

آراء طبیعى‌دانان‌ مسلمان‌

ابن‌ ربن‌ مى‌پنداشت‌ که‌ اگر بخارِ ترِ گرد آمده‌ در هوا (هنگام‌ فرآیند بارش‌ باران‌) با هوایى‌ سخت‌ سرد برخورد کند، این‌ باران‌ برف‌ خواهد شد. کندی‌ نخست‌ علت‌ بارش‌ باران ‌، برف‌ و تگرگ‌ را انبوه‌ شدن‌ بخارات‌ موجود در جو (نزد او معمولاً همان‌ هوا) بر اثر «اسباب‌ علوی‌ و سفلى‌» خوانده و سپس‌ درباره برف‌ چنین‌ گفته‌ است‌: «هرگاه‌ سرمای‌ جوی‌ که‌ از هوای‌ میان‌ زمین‌ و ابر باران‌زا بالاتر (بالای‌ ابر) است‌، بسیار شود، و باران‌ ابر را به‌ شدت‌ فرو چکاند، آنگاه‌ جو سرد (هوای‌ زیر ابر) را در تبدیل‌ آن‌ (ابر یا قطرات‌ باران‌؟) به‌ برف‌ یاری‌ مى‌دهد و پیش‌ از آنکه‌ قطرات‌ از جو سرد بگذرند، سرما آنها را جامد مى‌کند و به‌ سان‌ قطراتى‌ فرو مى‌نشینند. اندازه این‌ ذرات‌ جامد متناسب‌ اندازه قطرات‌ است‌، هنگامى‌ که‌ هوای‌ نزدیک‌ سطح‌ زمین‌ گرم‌ است‌، اگر دانه‌های‌ جامد بزرگ‌ باشند، مى‌توانند پیش‌ از آب‌ شدن‌ از این‌ ناحیه‌ عبور کنند و به‌ صورت‌ برف‌ به‌ زمین‌ برسند؛ و اگر برای‌ این‌ کار ضعیف‌ باشند، پیش‌ از آنکه‌ به‌ زمین‌ برسند، ذوب‌ مى‌گردند و باران‌ مى‌شوند... .»


حنین‌ بن‌ اسحاق‌ در گزیده‌ای‌ که‌ از الاثار العلویه ارسطو فراهم‌ کرده‌ ، در این‌ باره‌ آورده‌ است‌: اگر سرمایى‌ شدید بر بخاری‌ اندک‌ هجوم‌ آورد، آن‌ بخار را به‌ شبنم‌ یخ‌زده‌ (جلید) تبدیل‌ مى‌کند و اگر بخار برخاسته‌ بسیار و سرمایى‌ که‌ بر آن‌ مى‌زند، بسیار شدید باشد، آن‌ بخار به‌ برف‌ بدل‌ مى‌گردد. پس‌ فرق‌ میان‌ شبنم‌ یخ ‌زده‌ و برف‌ دو خصلت‌ است‌: یکى‌ بسیاری‌ یا کمى‌ بخار ، همانگونه‌ که‌ تفاوت‌ میان‌ باران‌ و شبنم‌ نیز همین‌ است‌؛ تفاوت‌ دیگر آنکه‌ شبنم‌ یخ‌ زده‌ از بخار یخ‌ زده‌ در هوا و نه‌ در ابر پدید مى‌آید؛ در حالى‌ که‌ برف‌ از ابری‌ که‌ در هوا یخ‌ مى‌زند، تولید مى‌شود. مقدسى‌ تنها بخش‌ نخست‌ سخن‌ حنین‌ درباره برف‌ و شبنم‌ یخ ‌زده‌ را تکرار کرده‌ ، اما حسن‌ بن‌ بهلول‌ علاوه‌ بر تکرار همین‌ بخش ‌، به‌ آراء تئوفراستوس‌ درباره برف‌ و شبنم‌ یخ ‌زده‌ نیز اشاره‌ کرده‌ است‌ (ص‌ 291، 315-317؛ قس‌: حنین ‌، همانجا؛ تئوفراستوس‌ ، 139-142).


اخوان‌الصفا بر آن‌ بودند که‌ اگر سرما مفرط باشد، قطرات‌ ریز در ابر باران‌زا یخ‌ مى‌زند و از این‌ فرآیند جَلید و برف‌ پدید مى‌آید (گویا اخوان‌الصفا بر خلاف‌ دیگر مؤلفان‌ عربى‌ نویس‌ ، جلید را مترادف‌ ثَلْج‌ (برف‌) و نه‌ مترادف‌ صَقیع‌ (شبنم‌ یخ‌زده‌) به‌ کار برده‌اند)؛ زیرا سرما اجزاء آبى‌ را جامد مى‌کند و آنها را با اجزاء هوایى‌ مى‌آمیزد، پس‌ به‌ نرمى‌ پایین‌ مى‌آید و از این‌رو ، برخلاف‌ تگرگ‌ (بَرَد) و باران‌ فرود برف‌ سریع‌ نیست‌ ( رسائل‌...، 2/74؛ نیز نک: قزوینى‌، 87). 




تصویر

ابن‌ سینا آورده‌ است‌ که‌ اگر قطرات‌ خرد آب‌ پیش‌ از فشرده‌ شدن‌ و تبدیل‌ به‌ قطرات‌ درشت‌ آب ‌، یخ‌ بزند، دانه‌هایى‌ ایجاد مى‌کند که‌ همان‌ برف‌ است‌. وی‌ همچنین‌ بر آن‌ بود که‌ سرمای‌ شدید زمستان‌ اجازه‌ نمى‌دهد که‌ ابر باران‌زا به‌ آب‌ و سپس‌ به‌ تگرگ‌ تبدیل‌ گردد، بلکه‌ مستقیماً به‌ برف‌ تبدیل‌ خواهد شد ( الشفاء، 36-37، نیز نک: دانشنامه‌...، 67، النجاة، 310). او نیز به‌ پیروی‌ از ارسطو بر آن‌ بود که‌ نسبت‌ باران‌ به‌ برف‌ مانند نسبت‌ شبنم‌ به‌ شبنم‌ یخ‌ زده‌ است‌ و باد در ایجاد برف‌ و شبنم‌ یخ‌زده‌ مؤثر است‌ ( الشفاء، 38). و ... . 

شگفتیهای برف

همه ما می‌دانیم که ، برف در حقیقت چیزی جز آب یخ زده نیست. اما ، پس چرا از نظر ظاهری ، با یخ تفاوتهای بسیاری دارد؟! در حقیقت در هر دانه برف ، تعداد زیادی بلور یا کریستال یخ وجود دارد و انعکاس نور از تمام رویه‌های این بلورها ، باعث می‌گردد که ، دانه برف سفید رنگ دیده شود. برف هنگامی که بخار آب در جو منجمد می‌شود، تشکیل و سپس باریدن می‌گیرد. بلورهای ریز برف روشن و شفاف‌اند. زیرا در هوا جریانهای گوناگون به حرکت در می‌آیند. هنگامی که این شرایط پدید می‌آید، بلورهای برف در اطراف هسته‌ای جمع می‌شوند. هنگامی که این گروه متشکل از بلورهای برف ، به اندازه کافی بزرگ شدند، شناور گردیده و به سمت پایین حرکت می‌کنند. برخی از این بلورها مسطح ، برخی دیگر سوزنی و یا گرد هستند. اما ، صرفنظر از شکل آنها ، بلورهای برف همواره شش پهلو ، یا زاویه دارند. جالب آنکه شاخه‌های هر دانه برف به تنهایی شبیه هم هستند، اما در هر حالت ، طرز قرار گرفتن شاخه‌ها متفاوت است.


بنابراین حتی دو دانه برف را نمی‌توانید پیدا کنید که مشابه همدیگر باشند. نکته جالب دیگر آن که برف فقط به رنگ سفید نمی‌بارد! در خیلی از نقاط جهان برف قرمز ، سبز و حتی آبی و سیاه رنگ نیز مشاهده شده است. علت این حالت و رنگهای متفاوت ، وجود گرد و غبار ، آلاینده‌های طبیعی یا صنعتی و حتی وجود قارچهای ریز شناور در هواست، که هنگام ریزش برف جمع شده و مخلوط با آن فرو می‌ریزند. چون برف محتوی مقدار زیادی هواست، هادی ضعیفی برای گرما به شمار می‌رود، و این از جمله شگفتیهای بی نظیر برف به شمار می‌رود. در حقیقت به همین علت است که پوششی از برف ، می‌تواند، سبزیهای در حال خواب مزارع را محافظت کند و یا از درختان ، در مقابل سرمای بیش از حد نگهداری کند و اسکیموها را در کلبه‌های برفی امان دهد، در حقیقت برف بزرگترین پشتوانه ، بر زندگی بشر ، در زمینه آبیاری و کشاورزی است.


اما این حقیقت را نیز نباید از نظر دور داشت که ، در روزهای برفی چشمان ما ، ممکن است به شدت آسیب ببینند، و یا بارش برف می‌تواند باعث مسدود شدن راهها ، ایجاد سیلابها و بهمنها و بسیاری مسائل دیگر باشد. همه ساله تعداد زیادی از جانداران و حتی انسانها ، بخاطر سرمای شدید و بارش برف ، جان خود را از دست می‌دهند. خودروها دچار تصادف می‌شوند و خانه‌هایی نیز ویران می‌گردند. البته تمامی این مشکلات ، معمولا به دلیل عدم استفاده صحیح انسانها ، از هوش خرد است. زیرا به نظر می‌رسد که چرخه طبیعت روش خود را برای چرخه آب در میان آسمان و زمین به صورت متعادل دارد، پس این انسانها هستند که باید با پیشگیریهای لازم و محافظت از منابع طبیعی ، همه چیز را در حالت متعادل نگاه دارند! 

اسلیت (Sleet)

اگر قطرات در حال ریزش از ابرها با لایه هوایی که دارای دمای زیر نقطه انجماد است برخورد کند، اغلب به صورت باران یخ زده یا مخلوطی از آب و برف در می‌آید. این امر حکایت از وارونگی حرارت در لایه‌ای از هوا دارد، هر چند که میزان آن اندک باشد. در انگلستان به مخلوطی از برف و باران و یا برف تا حدود ذوب شده (اسلیت) می‌گویند. 

تگرگ (Hail)

تگرگ حاصل حرکات قائم شدید، قطرات باران است که در طوفانهای رعد و برق مشاهده می‌گردد. در چنین حالاتی ، قطرات آب درون یک توده هوا در نتیجه حرکات قائم سریع به سطح زیر نقطه انجماد رسیده و به سرعت منجمد شده و با انباشتگی از برف و آب در سطوح مختلف رشد می‌کنند. این چنین حرکات قائم سریع ، به ویژه در ابرهای از نوع کومولونیمبوس بوجود می‌آید که درای سرعت دوازده تا سی متر در ثانیه می‌باشند، بعضاً تگرگ دارای اندازه‌ای در حدود پنج و نیم میلی‌متر و شکلی شبیه به برف را داشته و متشکل از دانه‌های گرد و تیره است و گاهی نیز تگرگ بصورت دانه‌هایی با قطر پنج تا پنجاه میلی‌متر و یا بصورت پارچه‌ای از یخ فرو می‌ریزد.   ادامه مطلب ...